بازگشت

با صلابت دست مي دهم


اکنون نوبت آن است که با اراده اي محکم دست خود را پيش آوريم و بيعت پايدار و محکمي با مولايمان نماييم؛ پيماني که غيبت او و تأخير در ظهورش خللي به آن وارد نکند. اگر صدها سال هم در فراقش بسوزيم بر سر عهدي که با او بسته ايم استقامت مي کنيم. اين امضاي نهايي بر سلامها و دعاهايي است که تا کنون بر زبان جاري ساخته ايم و مهر صلابت در راهي است که انتخاب کرده ايم:

أَشْهَدُ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ فيکَ حَقٌّ... فَلَوْ تَطاوَلَتِ الدُّهُورُ... لَمْ أَزْدَدْ فيکَ إِلاَّ يَقيناً...

خدايا، من معتقد به بازگشت و حضور در پيشگاه امام زمان هستم. مولاي من، شهادت مي دهم که وعده خدا درباره تو حق است، و به خاطر طول غيبت و دوري زمان شکي درباره آن نخواهم کرد. من با جاهلان حق تو نخواهم بود که متحيرند، بلکه منتظر و متوقع رسيدن روزگارت خواهم ماند.

اي امام زمان، اگر روزگار طولاني شود و عمرها زياد شود يقيينم درباره تو بيشتر خواهد شد و محبتم نسبت به تو افزون مي گردد. اعتماد و تکيه ام به تو بيشتر، و انتظارم براي ظهورت و جهاد در پيشگاهت زيادتر مي شود، تا جان و مال و فرزندان و خاندان و آنچه پروردگارم به من ارزاني داشته به پاي تو بريزم و آماده امر و نهي تو درباره آنها باشم.

اي صاحب اختيار من، اگر روزگار نوراني تو و پرچمهاي برافراشته ات را درک کنم، من از همينک بنده تو و آماده اجراي امر و نهي توام. آرزويم شهادت در پيشگاه تو و رستگاري نزد توست.

مولاي من، اگر قبل از ظهور تو مرگ من فرا رسد، من بوسيله تو و پدران طاهرينت به درگاه خدا توسل مي جويم و از درگاهش مي خواهم بر محمد و آل محمد درود فرستد و براي من بازگشت در زمان ظهورت و حضور در روزگارت را مقرر کند تا جانانه از تو اطاعت کنم و قلبم را از دشمنانت شفا دهم.

منتظرم... اميدوارم...

اي پسر پيامبر، اي يادگار علي و فاطمه، اي منتقم خون حسين...

اي اميد دلهايي که در دوازده قرنِ غيبت، شکستند و رفتند، و چشم انتظارت ماندند...

اي بسته به تو قلبهاي سوخته اي که جوانه هاي محبت را در دل شکفته اند و در راه تو چشم مي سايند...

اکنون پيش از همه، خود دعاي فرج مي خواني؛

و من اي کاش توانسته باشم با ادب صدايت زنم، و پيش از سخن سلامت دهم و درودت فرستم، و قبل از دعاي خود سلامتي تو را بخواهم، و سپس فرج تو را که بيايي، و آنگاه از تو بخواهم که در پيشگاه خدا شفاعتم کني و با تو بودن را برايم بخواهي، و عهد و پيمان ببندم که براي هميشه با تو باشم.

چشم انتظار دروازه غيبت، آميخته اي از اعتقاد و محبت و احترام خالصانه را تقديم مجلس ملکوتيت مي نمايد.

و دعايي که تعجيل و رضا را عجين نموده، نثار بيعتي مي نمايد که تا قيامت پذيرفته است.

ملتمسانه زار مي زنم:

آيا راهي به سوي تو هست؟

و آنگاه که جوابي به گوش نمي رسد، آه از نهاد برمي آورم:

پناهم ده،

مرا درياب،

امانم ده،

هرچه زودتر!

همين امشب!

همين ساعت!

اينک از تو مي خواهم سلام مرا سلامي دهي، و مرا به درگاهت بپذيري، و برايم دعا کني، و زودتر بيايي و دست گنهکار مرا براي بيعت در دست مبارکت بگيري؛ و بپذيري که با تو ميثاق وفا ببندم، تا در روز حضورت تحت لواي تو گوش به فرمانت باشم.

منتظرم... اميدوارم...

صدايت مي زنم!!... سلامت مي دهم!!... دعايت مي کنم!!

اينک

اگر اجازه دهي

صدايت مي زنم...!!

سلامت مي دهم...!!

دعايت مي کنم...!!