بازگشت

مرا شفاعت کن، يا وجيهاً عند الله


اکنون که دعا براي امام و صاحب اختيارمان را بر هر دعايي مقدم داشتيم، با اجازه از ساحت مقدسش - در حاليکه از خجالت سر به زير افکنده ايم - دست نياز به درگاه او بالا مي بريم، و ملتمسانه عرضه مي داريم:

يا أيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقينَ.

اي روح دعا! اذن دعايم مي دهي؟

اي عزيزترين بنده خدا، افتخارم اين است که هر تقرّبي به درگاه خدا مي نمايم از طريق تو باشد. رو به سوي خدا مي کنم در حاليکه پشت سر تو ايستاده ام و به تو اقتدا کرده ام تا توسّلم به تو باشد.

خدا را به حق تو مي خوانم و از تو مي خواهم که از خدا بخواهي، چون تو را صاحب اختيار مطلق خود مي دانم. غلام يا کنيز توام، و خود و آنچه دارم از آن توست. آنچه درباره ام حکم کني حتمي است.

آنگونه که تو مي خواهي نبوده ام. بد بوده ام و بدي کرده ام و نتوانسته ام دل تو را بدست آورم.

هر چه هستم از آنِ توام! اگر نمي پذيري پناهنده به توام! اگر پناه نمي دهي مهمان توام! تو کريمي و پدرانت کريم بوده اند! دست گدايي و تقاضاي شفاعت به پيشگاه تو گرفته ام!

جانم فدايت! نيمي از حاجاتم براي با تو بودن است و نيم ديگر در راه با تو بودن. اول مي خواهم که يار و مدافع حريم تو باشم! محبت و ولايت تو را که در دل کاشته ام حفظ کنم و تعالي بخشم! يقينم به وجود تو استوار باشد و از منتظران حقيقي تو باشم. روز خوش تو را درک کنم، روي ماه تو را ببينم، انجام وظيفه در پيشگاه تو نمايم، از معصيت تو بپرهيزم، و در دنيا و آخرت به تو رو سفيد باشم.

در نيمه دوم حاجاتم که مربوط به دنياست، مي خواهم تا با توفيقات تو خدمتگزار وظيفه شناسي برايت باشم.

اينک با رخصت تو لب به دعا مي گشايم و آنچه به من آموخته ايد ذکر دل و نواي لب مي نمايم.