فرمانبرداري
خدا هيچ پيامبري را نفرستاد مگر براي آن که اطاعت شود : « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ » [1] .
هم چنين هيچ امامي را منصوب نفرمود مگر آنکه مردم را به اطاعت و فرمانبري از او فرا خواند : « أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْکُمْ » [2] .
اگرچه امام زمان عليه السلام در غيبت به سر مي برند، اراده و فرمانش در ميان همه خلايق جاري و نافذ است. دستورات حضرتش را بايد شناخت و از آن ها اطاعت کرد و حاکميت او را گردن نهاد. همين هاست که زمينه ظهور آن حضرت را فراهم خواهد ساخت.
خود آن بزرگوار مي فرمايد :
«ولَوْ أنَّ أشْياعَنا - وَفَّقَهم اللَّهُ لِطاعَتِهِ - عَلَي اجْتماعٍ مِنَ القُلوُبِ في الوَفاءِ بالعَهدِ عَلَيْهم لَما تَأخَّر عَنْهُم اليُمْنُ بِلِقائِنا». [3] .
اگر شيعيان ما - که خداوند آنان را به اطاعت خويش موفق گرداند - در وفاي به عهد الاهي هم دل و هم پيمان مي شدند، سعادت ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد.
به راستي آيا عهد الاهي چيزي جز پرستش و بندگي خداست؟ آيا اين پرستش جز با اطاعت محض از ولي خدا تحقق پذير است؟
«طُوبي لِشيعَةِ قائِمِنا المُنْتَظرينَ لِظُهورِهِ في غيبتهِ، والْمُطيعنَ لهُ في ظُهورِهِ!» [4] .
خوشا به حال شيعيان قائم عليه السلام ما، آنان که در دوران غيبت او چشم انتظار ظهور اويند و در دوران ظهورش سرسپردگان دستورات وي!
منتظران حضرت مهدي عليه السلام همان نيکبختاني هستند، که جز اطاعت نمي شناسند و جز به فرمان او کاري انجام نمي دهند. اين اطاعت و فرمان پذيري از امام عصر عليه السلام بايد به گونه اي بايد باشد که امام صادق عليه السلام توصيف مي فرمايد :
«هُم أطْوَعُ لَهُ مِنَ الأَمَةِ لِسيِّدها». [5] .
اطاعت وفرمان پذيري منتظرين از امام زمان عليه السلام، افزون تر از اطاعت و فرمان بري کنيزي از مالک و مولاي خود است.
امام باقر عليه السلام نيز خرسندي خدا را در اطاعت از امام مي دانند :
«ذِرْوَةُ الأمرِ وسِنَامُهُ ومِفْتاحُهُ وبابُ الأشياءِ ورِضَا الرّحْمانِ الطّاعةُ لِلْإمامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِه». [6] .
بالاترين و مرتفع ترين و کليد همه امور ديني و مدخل آنها، و مايه خرسندي خداي رحمان، پس از معرفت امام اطاعت از اوست.
پاورقي
[1] نساء 64:4.
[2] نساء 59:4.
[3] احتجاج طبرسي، ج2، ص602.
[4] بحارالانوار، ج52، ص150، امام صادق عليه السلام.
[5] بحارالانوار، ج52، ص308.
[6] الکافي، ج2، ص19.