بازگشت

تشرف تجلي بخش


مرحوم آية الله شيخ مرتضي حائري به نقل از صاحب کتاب کشف الغمه فرمود:

شقيق بلخي در مسير تشرف به مکه معظمه خدمت حضرت امام کاظم عليه السلام رسيده و متوجه مي شود که آن حضرت براي پذيرايي از ميهمانان خويش مقداري رمل را در ظرف آبي ريخته و با آن، همه مردمان را غذا مي دهد!؟

شقيق نيز در کمال حيرت از حضرت تقاضاي غذا مي نمايد، آن حضرت نيز پس از تناول از ظرف غذاي درست شده از آب و رمل! مقداري از آن غذا را نيز به شقيق بلخي داده تا وي نيز از آن استفاده نمايد. شقيق خود در اين باره مي گويد: چون از آن غذا تناول کردم، آن چنان سير شدم که تا چندين روز ميل به خوراک و آب نداشتم.



گفتمش سير مي شود که کنم

زين شراب طهور لب را تر



فضل، فضل خدا را فضل عطا

کرد و نوشيدم از کفش کوثر



سير و سيراب گشتم ايامي زان عطاي شه همايون فر [1] .


پاورقي

[1] آيا اين واقعه و ساير مشابه آن، گوياي اين حقيقت نيست که در اين جهان علاوه بر جريان قوانين طبيعي عادي قابل محسوس و شناخت و بالاخره قابل تصرف، قوانين ما فوقي نيز وجود دارد که مدرکان و متصرفان آن قوانين به آساني مي توانند جهان را به گونه اي ديگر تعريف و از آن براي هدايت و ارشاد بشر و يا خدمت به خلق خدا بهره گيرند. آري! اگر علم طبيعي و تجربي موجود، عليرغم بي نهايت بودن ابعاد آن، از بعد قوانين عادي قابل شناخت و قابل تعريف است، پس علم طبيعي مافوقي نيز وجود دارد که خود، معلمين و قوانين مخصوص به خود را داراست به طوري که براي بشر عادي قابل شناخت و قابل تصرف نيست.

به راستي بشر پر مدعا در کجاي اين جهان قرار دارد؟ چرا او به خود اين اجازه را مي دهد که دين را در گوشه اي قرار داده و آن را از سريان به تمام ابعاد هستي انساني و حتي غير انساني دور نمايد؟ چرا او ميان علم و دين مرز مي سازد و حتي با ابزار به اصطلاح علم به جنگ دين مي رود؟ آيا دين اهل البيت عليهم السلام پيام آور قوانين طبيعي و فوق طبيعي نيست؟ اگر طبيعت در مقابل مافوق طبيعت ذره اي بيش نيست، پس قوانين آن نيز نسبت به ديگري، چيزي براي گفتن و عرضه اندام ندارد.



تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين کار

که توسني چون فلک رام تازيانه تست



حافظ.

گرچه شأن و سيطره وجود اهل البيت عليهم السلام در جميع مراتب هستي امکاني مقتضي آن است که آنان به آنچه را که بشر بدان نياز داشته و يا حتي نسبت به معرفت آن کنجکاو باشد را از برايش بيان داشته:

قال الباقر عليه السلام: شرقا و غربا لن تجدا علما صحيحا الا شيئا يخرج من عندنا أهل البيت.

حضرت امام محمد باقر عليه السلام مي فرمايد:

در شرق و غرب عالم علم صحيحي غير از علم ما اهل بيت وجود ندارد

و يا به هنگام ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بيان خواهند داشت.

آري علم برگرفته از اهل البيت عليهم السلام است که مبداء:

قال امير المؤ منين عليه السلام: رأس الفضائل العلم.

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

اساس فضائل علم است.

و منتهاي فضائل:

قال امير المؤ منين عليه السلام: غاية الفضائل العلم.

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

بهترين فضيلتها علم است.

ريشه تمام خيرها:

قال امير المؤ منين عليه السلام: العلم اصل کل خير

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

ريشه هر خيري علم است.

برترين رستگاري:

قال اميرالمؤ منين عليه السلام: العلم اعلي فوز.

حضرت اميرالمؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

علم بالاترين پيروزمندي است.

نجات بخش:

قال امير المؤ منين عليه السلام: العلم ينجيک، الجهل يرديک.

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

علم نجات دهنده و جهل هلاک کننده تو مي باشد.

تفاوت گذار ميان اقشار اجتماعي:

قال امير المؤ منين عليه السلام: يتفاضل الناس بالعلوم و العقول لا بالاموال و الاصول.

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

برتري مردم به دانش و عقل است نه به ثروت و اصل و نسب.

عظيم ترين گنج فناناپذير:

قال امير المؤ منين عليه السلام: العلم کنز عظيم لا يفني.

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

علم گنجي بزرگي و پايان ناپذير است.

و بالاخره ارزش گذار بر انسانهاست:

قال امير المؤ منين عليه السلام قيمة کل امرء ما يعلم.

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

ارزش هر انساني باندازه علم اوست.

اشارات:

1 -ارزش حاجيان حرم امن الهي در استفاده از غذاي مافوق طبيعي.

2 - بروز و تجلي گوشه اي از علوم مکنون و غيبي اهل البيت عليه السلام از براي ارشاد حاجيان به وجود حقايقي برتر در عالم، قدرتمندي علمي و تصرفي ائمه عليه السلام، بي ارزشي دنيا، امکان يافت روزي برتر حتي از راه رمل بيابان.



اي دوست بروي دوست بگشاي دري

صاحب نظرا به مستمندان نظري



ما بي خبرانيم ز منزلگه عشق

اي با خبر از بي خبر آور خبري



امام خميني قدس سره.

3 - دو و يا چند چهرگي حقايق هستي و در نتيجه تعريف شدن علوم به دو گروه علوم محسوس عادي و علوم غير عادي

4 - اختصاصي بودن تأثيرات تکويني مواد ما فوق طبيعي و قابل قياس نبودن تأثيرات آنها با مواد طبيعي.

5 - پذيرا بودن جسم و روح انسان نسبت به مواد طبيعي عادي و طبيعي ما فوق.

6 - لزوم تصرف و قدرتمندي امام عليه السلام بر حقايق هستي.

7 - امکان ارشاد و تبليغ دين حقيقي از راه تصرفات غير عادي بر حقايق هستي.

8 - ايجاد اطمينان در غذا نسبت به ميهمان، از راه تقدم در خوردن و نوشيدن مواد غذايي.