بازگشت

تشرف روح بخش


جناب حجة الاسلام مهاجر اصفهاني فرمود:

در ايام طلبگي به مشهد رفته و در دروس مرحوم آية الله العظمي ميلاني و مرحوم شيخ هاشم قزويني شرکت مي کردم. روزي جهت جبران عقب ماندگي مطالعات خود، تصميم گرفتم با زن و فرزندانم به دهکده اي به نام طرقبه پناه برده تا بتوانم به مقصود خود دست يابم. پس به طرقبه رفته و به علت شلوغي مردم در آن جا، به جا غرق رفتم. گوشه اي بساط را پهن کرده و مشغول مطالعه شدم، چيزي نگذشت که عده اي زن با سر و وضع بسيار ناهنجار به همراهي مرداني فاسدتر از خود به آنجا آمده و عمدا کنار جايگاه ما، بساط خويش را پهن کرده و با روشن کردن گرامافون بسيار مستهجني عمدا من و خانواده ام را به آزار و اذيت گرفتند تا عيششان کامل شود! پس به ناچار ما بساط خويش را جمع کرده و آماده بازگشت به طرقبه شديم تا از دست آنان خلاص شويم، به مجرد آن که وسايل مان را جمع کردم، ناگهان پايم لغزيد و به درون رودخانه افتادم، آنان نيز به شدت مرا مسخره کرده و عذاب روحي خود را به نهايت رساندند.

باري! با دلي شکسته و پايي ورم کرده و بلکه شکسته با هر زحمتي بود آنجا را ترک کرده و به طرقبه بازگشتم. نزديک غروب بود، در مسجد طرقبه نماز گذاردم، ولي درد پا امانم نمي داد. ناگهان سيد بسيار با وقاري را که عمامه اي سبز به سر داشت در مقابلم ديدم او با لطف فراوان فرمود: سيد حسن! امشب را مي خواهي ميهمان من باشي؟

بدون توجه به ورم شديد پايم و درد مهلک آن با خوشحالي دعوتش را پذيرفتم. او ما را از آنجايي که امروزه مسجد طرقبه بود به گوشه اي ديگر نزديک رودخانه طرقبه برد آنگاه با ديزي پذيرائي مان فرمود سپس چادري را نشانم داد و فرمود که او خود در آن چادر است من نيز با خانواده و فرزندانم در خيمه اي ديگر اطراق کرديم. نيمه هاي شب او مرا براي تهجد بيدار کرد، سپس با يکديگر به مسجد کوچکي که در پايين رودخانه قرار داشت رفتيم و به نماز و تهجد پرداختيم.

با طلوع فجر، نماز صبح را به امامت او خواندم، آنگاه او با ابراز محبت فراوان از من خداحافظي کرده و رفت.

عجيب آن بود که در آن ملاقات ها، از درد پايم خبري نبود و من نيز نه تنها به درد پا توجه نداشتم بلکه از حوادثي که در اطرافم نيز مي گذشت غفلت کامل داشتم.

فردا صبح وقتي آن بزرگوار رفت، ناگهان به خود آمده که آن خوش سيما چه کسي بود و او از کجا مرا به اسم مي شناخت؟

وقتي از مردمان آن منطقه سراغ آن مسجد کوچک نزديک رودخانه را گرفتم، برخي به من طعنه زده و خوابنمايم خواندند!

عجيب تر آن که نه تنها از درد پايم خبري نبود، بلکه کوچکترين آثاري از جراحت در آن يافت نمي شد در حالي که روز قبل پايم به سختي مجروح شده بود. [1] .


پاورقي

[1] اگر هر انسان نيک مردي، داراي مصيبت است:

قال امير المؤ منين عليه السلام: المصائب بالسوية مقسومة بين البرية.

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

مصائب و مشکلات به طور يکسان بين بندگان تقسيم شده است.

و اگر شديدترين مصيبت، مصيبت هاي ديني است:

سئل امير المؤ منين عليه السلام: اي المصائب أشد؟ قال: ألمصيبة بالدين.

از حضرت امير المؤ منين عليه السلام سئوال شد:

شديدترين مصيبتها کدام است. فرمود: مصيبت در دين.

و اگر بدترين نوع مصيبت، بي عقلي است و اگر بدترين بي عقلي، کم باوري است و اگر بدترين کم باوري، فقدان ترس از خداوند و نبود حزن بي فقدان است و اگر مصيبت بارترين مصيبت، دست کم گرفتن گناهان است:

قال الباقر عليه السلام: لا مصيبة کعدم العقل، و لا عدم عقل کلقلة اليقين و لا قلة يقين کفقد الخوف، و لا فقد خوف کقلة الحزن علي فقد الخوف، و لا مصيبة کاستهانتهک بالذنب، و رضاک بالحالة التي أنت عليها.

حضرت امام محمد باقر عليه السلام مي فرمايد:

بدترين مصيبتها، بي عقلي است و بدترين بي عقليها، کم باوري است و بدترين کم باوريها فقدان ترس ‍ از خداوند و نبود حزن بر فقدان است و بدترين مصيبتها دست کم گرفتن گناهان است.

و اگر بزرگترين مصيبت، مدارا کردن با اشرار است:

قال امير المؤ منين عليه السلام: من أعظم مصائب الاخيار، حاجتهم الي مداراة الاشرار.

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

بزرگترين مصيبت اخيار، نياز آنها به مدارا کردن با اشرار است.

و اگر غنا و موسيقي از بدترين نوع از شرورند بطوري که نفاق را:

قال الصادق عليه السلام: الغناء يورث النفاق.

حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

غنا و موسيقي باعث نفاق مي شود.

مبتلا به زنا را:

قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: الغناء رقية الزنا.

پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:

موسيقي پله اي به سوي زنا مي باشد.

و قساوت قلب را:

قال النبي صلي الله عليه و آله: ثلاث يقسين القلب: استماع اللهو، و طلب الصيد، و اتيان باب السلطان.

پيامبر عظيم الشأن اسلام مي فرمايد:

سه چيز باعث قاسوت قلب مي شود: شنيدن موسيقي و غنا، شکار و درخواست از پادشاهان.

را پديد مي آورد و اگر تحمل و مداراي با اشرار ملازم با تحقير شدن است و اگر تحقير مؤ منان - که خود از بدترين نوع شرور است:

قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: حسب ابن آدم من الشر أن يحقر أخاه المسلم.

پيامبر عظيم الشأن اسلام مي فرمايد:

براي شر بودن انسان، تحقير برادر مسلمان کافي است.

را پديد مي آورد و اگر تحمل و مداراي با اشرار ملازم با تحقير شدن است و اگر تحقير مؤ منان - که خود از بدترين نوع شرور است:

قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: حسب ابن آدم من الشر أن يحقر أخاه المسلم.

به معناي محاربه با خداوند است و اگر محاربه خداوند نصرت آور براي مؤ منان است:

قال الصادق عليه السلام: يقول الله تبارک و تعالي: من اهان لي وليا فقد أرصد لمحاربتي.

حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

خداوند تبارک و تعالي مي فرمايد: اگر کسي بنده اي از بندگان مرا مورد اهانت قرار دهد مانند اين است که براي جنگ با من آماده شده است.

و اگر بهترين نصرت و ياري خداوند، امداد روحي و رواني امام عصر عليه السلام و تقرب به حق تعالي با ضيافت مقام ولايت و امامت است پس بايد اين نوع تشرف ها را تشرفي روح بخش و آرامش ساز يافت.

حزب اللهيان، بنگريد عالمان محطاط حوزه ديني را که چگونه براي يافت و فهم دقيق از دين، بيابان ها و دشت ها را مأوي مي گزيند تا شايد به معرفت واقعي دين دست يابند، بنگريد عالمان مظلوم حوزه ديني را که چگونه به جرم پوشيدن لباس سربازي حضرت بقية الله عجل الله تعالي فرجه الشريف مورد هتک و دشنام واقع مي شوند، بنگريد عالمان غريب و تنهاي حوزه ديني را که چگونه در تنهائي بايد تحمل اشرار کنند، بنگريد عالمان خوشبخت حوزه ديني را که چگونه امام زمانشان، فرمانده و سالارشان، آقا و سرورشان، نازشان را مي خرد نمازشان مي برد، مسجد واقعي را نشانشان مي دهد، غذاي لذيذشان مي دهد آنگاه چادري برايشان تدارک مي بيند، سحرگاهان به خدايشان مي خواند، روح شان را به اوج معنويت و تقرب مي رساند، شفاي دردهايشان مي بخشد، آنگاه با گمنامي مي رود تا مبادا فرزندان و سربازانش از روي او خجل شوند! در حالي که او منجي هستي است پايان بخش ‍ شعار شور آوران منتظران، مقاومان، پايداران صلابت شيفتگان و بالاخره مهدي طلبان تاريخ است.



صد هزاران آفرين روي زمين

از خدا خواهند مهدي را يقين



يا الاهي، مهديم از غيب آر

تا جهان عدل گردد آشکار



مهدي هادي سنت تاج اتقيا

بهترين خلق برج اولياء



اي ولاي تو معين آمده

بر دل و جان ها همه روشن شده



اي تو ختم اولياء اين زمان

و ز همه معني نماني جان جان



اي تو هم پيدا و پنهان آمده

بنده عطارت ثنا خوان آمده



عطار نيشابوري.