تشرف سفارشي
جناب حجة الاسلام علوي گلپايگاني فرمود:
قبر مرحوم آقا سيد محمد باقر چهار سوئي در قبرستان تخت فولاد اصفهان در گوشه اي دور افتاده قرار دارد اين دوري قبر علت مهمي دارد که من از زبان خود آن مرحوم نقل مي کنم او مي فرمود:
روزگاري که براي فاتحه بر قبور، به قبرستان تخت فولاد مي رفتم در بسياري از مواقع مردي را در دور دست قبرستان مي ديدم که ساعتها ايستاده و به خواندن ادعيه مشغول است روزي حساس شده، به سويش رفتم پس از سلام و تعارفات اوليه از اينکه او اينجا - که در آخرين قسمت قبرستان است - ساعتها ايستاده و به ذکر مشغول است پرسيدم، او ابتدا حاضر به سخن گفتن نبود ولي در اثر اصرار گفت:
اين جا قبر پدرم که تاجر بزرگي بوده قرار دارد، قبر او نيز در کنار مردي از اصحاب خاص حضرت بقية الله عجل الله تعالي فرجه الشريف است که من به توصيه اکيد پدرم، سالهاست به اين مکان آمده و در اين جا براي آندو از خداوند طلب مغفرت و رحمت، و علو درجات مي کنم.
با تعجب و اصرار فراوان از چيستي ارتباط فوق پرسيدم؟
او گفت: سالها قبل وقتي پدرم که عازم زيارت حج بوده، روزي در مسير راه از قافله عقب مانده و جانش به شدت به خطر مي افتد او در حال نااميدي به حضرت بقية الله توسل مي يابد لحظاتي بعد ناگاه مردي اسب سوار را از دور مي بيند که به همراه فرد ديگري به نزدش مي آيند آن مرد اسب سوار پس از رسيدن به پدرم و پرس و جو از حالش، سفارش پدرم را به آن ديگري مي کند دستور مي دهد پدرم را به مکه برساند و خود مي رود، دقايقي بعد پدرم با آن مرد به راه افتاده و ناگهان خود را در مکه مي يابد. آن مرد به هنگام خداحافظي، به پدرم مي گويد: پس از اعمال حج اگر خواستي به شهر اصفهان برگردي به فلان جا بيا تا با هم به آن شهر باز گرديم.
پدرم پس از اعمال حج، به همان نقطه آمده و با کمک آن مرد وارسته، زمان ممکن و يک لحظه به شهر اصفهان باز مي گردد. مردم آن روزگار از اينکه پدرم در آن جمله پس از اتمام مراسم حج آنهم تنهائي به شهر بازگشته، تعجب مي کنند ولي او چيزي نمي گويد.
روزي در ميان ديدارکنندگان با مردي شبيه به همان مرد صحابي مواجه مي شود، پس از دقت، متوجه مي شود که اين مرد همان دوست صحابي او است پس به اصرار او را به صرف غذا دعوت مي کند و در عين حال از حال و روزش مي پرسد متوجه مي شود که آن مرد سرايدار يکي از سراهايي است که او نيز در آنجا مغازه اي دارد، در پايان آن مرد صحابي رو به پدرم کرده و مي گويد:
تشرفات مرا تا هنگامي که زنده هستم به کسي بازگو نکن زماني که من از دنيا رفتم مرا در اين نقطه از قبرستان تخت فولاد - همان جائي که الان قبر پدرم است - دفن کن، و از پول خودم براي هزينه تجهيز و دفنم استفاده بنما.
چند روز بعد زماني که پدرم از حمام عازم منزل بوده ناگهان متوجه ازدحام غير عادي اي، جلوي سراي بازار مي شود جلو رفته و پس از کمي پرس و جو متوجه مي شود که آن مرد صحابي، از دنيا رفته است. پس با ناراحتي تمام مردم را کنار زده و خود تصدي امور او را بر عهده مي گيرد، وقتي به اتاق اش مي رود زير متکايش چنين نامه اي را مي يابد:
خدايا سر من فاش شده است ديگر طاقت ماندن ندارم پس مرا به سوي خود بخوان!
باري پدرم پس از خبردار کردن مردم و بسياري از بزرگان شهر، آن مرد صحابي را تجهيز مي کند و در همين جائي که الان مي بيني، دفن مي کند بعدها خود پدرم نيز وصيت کرد که مرا در کنار قبر آن مرد صحابي دفن نمايم و براي هر دو طلب مغفرت و رحمت کنم من نيز سالها است به اين مکان آمده و براي آن دو، به وظيفه ام عمل مي کنم. [1] .
پاورقي
[1] اگر غيبت، حضرت بقية الله اعظم عليه السلام امري از امور الهي، سري از اسرار خدائي، و رازي از رازهاي ربوبي است:
قال الصادق عليه السلام: ان هذا الامر من امر الله، و سر من سر الله و غيب من غيب الله.
حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
اين امر، امري از امور الهي و سري از اسرار خدا و رازي از غيب اوست.
و اگر او حجاب ازلي و قديم الهي است:
قال الباقر عليه السلام: السلام علي حجاب الله الازلي القديم.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام مي فرمايد:
سلام بر حجاب ازلي و قديم خدا.
و اگر لازمه غيبت و حجاب الهي بودن، سر بودن و سري بودن تمام حقيقت او، تا دوران بروز و ظهور است و اگر تماميت سري بودن ارتباطشان را و به تعبير بهتر ناپيدا بودن شخصيت و اعتبار معنوي و قرب ولائي شان را مهمترين بعد از حقيقت رفتاري و اعتباري خويش مي پندارند چرا که به ميزان بروز هر يک از شعاع هاي ناپيداشان، خود را از آن سر محض دور افتاده و از آن مرتبه وجودي تنزل يافته، مي دانند. بنابراين صالحاني که در مقام و موقعيت غور در وجود غيبي مي باشند توانائي تحمل افشا شدن اسرارشان را ندارند ولو هستند کساني که بدليل افزودن بودن مقام و موفقيت معنوي شان، توان تنزل بازگشت پذير را از مرتبه سري به وجود کشفي، دارايند که گاه به همان خاطر فناء براي افرادي اسرارشان و تشرف شان افشاء مي گردد که از براي آنان نقمتي نيست. آنان فناء در سر الهي اند ولي اينان علت غائي خلقتند، اگر آنان نبودند سري بودن سر، بدون معنا بود ولي اگر اينان نبودند نور وجود و تحقق هدايت و ارشاد کم سو و بلکه بي سو مي ماند آنان ذوب شدگان در انت فيهم هستند ولي اينان بروز انت فيهم اند. آنان ياران پنهان براي امور پنهاني اند ولي اينان ياران آشکار براي پيشواي محمدي، دادگستر علوي، مصلح طالبي، شورشگر فاطمي، انقلابي حسيني، مولي جعفري، امام موسوي قائد که رضوي و حجت عسگري اند.
اشارات:
1 - ضرورت توجه و دقت در اماکن پر رمز و راز همانند قبرستان ها و مشاهد مشرفه به رفتارهاي غير عادي.
2 - ضرورت توسل به حضرت بقية الله اعظم عليه السلام در همه مواقع و از جمله مواقع خطر و نيازمندي محض.
3 - امکان و وجود طي الارض حرکتي، از براي صاحبان سر الهي.
4 - وجود قوانين ما فوق طبيعي در هستي امکاني.
5 - محبت صاحبان سر به سري ماندن تمام حقيقت وجودي شان تا پايان عمر و بلکه پس از مرگ.
6 - تلاش براي نزديکي مکاني دنيوي و برزخي، حتي در قبر به صاحبان مقام و قرب الهي جهت بهره مندي از فيوضات جوهري آنان.
7 - استجابت فوري دعاي صالحان.
8 - تحمل ناپذيري صالحان در افشا شدن اسرارشان.