بازگشت

تشرف شفابخش


يکي از اساتيد بزرگ حوزه، که ساليان سال در نجف درس خارج ديده و اينک نيز در حوزه قم به درس و بحث مشغول است، فرمود:

پس از رحلت تنها فرزندم، سردرد شديدي بر من عارض شد. روزگارمان تاريک و خوشي از زندگي مان رخت بربست. کار هر روزه من و همسرم بر اين بوده و هست که بر سر قبر تنها فرزندمان حاضر شده تا تسکين يابيم. روز 21 ماه مبارک رمضان که شبش را به احياء گذرانده بودم، وقتي به خانه آمدم، خوابم نمي برد براي آرامش روحم به زيارت قبر پسرم رفتم پس از قدري قرآن خواندن، ناگهان به صورت مکاشفه فرزندم را به سه خانم محجبه ديدم که از کنارم گذشته و سپس سمت راستم آمده و زير بغلم را گرفت و گفت:

بابا! خسته شدي، پا شو و استراحت کن!

و سپس تکاني به من داد وقتي به خود آمدم هنوز صندلي اي که روي آن نشسته بودم نيز تکان مي خورد.

باز آرام و قرار نداشتم، پس به سوي حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام راه افتادم، در بين راه اشعاري را که پيرامون حضرت زهرا عليها السلام که سروده بودم با گريه مي خواندم،



همان مهدي که گويد مادر من

فداي هر موي تو اين سر من



همان مهدي که گويد مادر، آيم

به پهلوي تو من



ناگهان ديدم عربي انگشتانش را در انگشتانم انداخت و پس از پيمودن يکصد و پنجاه قدم، انگشت شست مرا نيز گرفت، من به او توجهي نداشتم و سخت در حال خويش به ياد زهرا عليها السلام مي گريستم. يک وقت به خود آمده و با تندي هر چه تمام تر به آن عرب گفتم: چرا دست مرا گرفتي؟ از من چه مي خواهي؟

او که غم و اندوه چهره اش را پوشانده بود، در کمال آرامش سرش را تکان داد و فرمود: هيچي!

سپس رهايم کرد و رفت. چند قدمي دور نشده بود که باز براي اظهار ناراحتي به سويش بازگشتم ولي کسي را نيافتم! هر چه به اطراف نگريستم، کسي را نيافتم، ناگهان احساس کردم که سر دردي که امانم را بريده بود، ديگر وجود ندارد. قدري به هوش آمدم با خود گفتم اين فرد که بود؟ حدس ‍ زدم که حضرت بقية الله عجل الله تعالي فرجه الشريف بود همان شب به قرآن تفأل زده و چنين يافتم: الم تر کيف ضرب الله مثلا کلمة طيبة کشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها في السماء [1] .

وقتي آن را براي عارفي پنهان گفتم، او گفت: آن فرد کسي جز وجود مقدس ‍ حضرت بقية الله عجل الله تعالي فرجه الشريف نبوده است به خاطر دنباله آن آيه تؤ ثي اکلها کل حين دوباره تشرفي براي شما حاصل خواهد شد. پس سخت خوشحال شدم و به انتظار ديدار مجدد او نشستم.

روزها گذشت، تا آن که روز تولد حضرت رضا عليه السلام وقتي دخترم و فرزندان سيدش را سوار بر ماشين کرده، تا به خانه شان بروند، در راه بازگشت به ميدان نو قم که رسيدم، دو مرد عرب را يافتم. مردي که جلوتر بود، قدش بلندتر بود. با کنجکاوي و سابقه ذهني، وقتي به سويش ‍ رفتم، پس از اندکي دقت همان فرد سابق را يافتم، او لبخندي زد، من به دنبالش دويدم اتفاقا لحظه اي جمعيت بين من و او فاصله انداخت، وقتي جمعيت رد شد، ديگر او را نديدم! [2] .


پاورقي

[1] سوره ابراهيم، آيه 24.

[2] اگر انسان موجودي مرکب از دو بعد جسماني و روحاني است. اگر ابعاد روحي و رواني انسان به مراتب پيچيده تر از ابعاد جسمي آنان است و اگر بسياري از ابتلاعات، فتنه ها و آزمايش هاي الهي، مربوط به بعد روحي و رواني انسان هاست و اگر از جمله عوامل و زمينه هاي آزمايشات الهي، صحت و بيماري است و اگر همانند بعد جسمي، روح انسانها نيز گاه سالم و شاداب و گاه بيمار و حزين است:

قال امير المؤ منين عليه السلام: ألغم مرض النفس.

حضرت اميرالمؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

غم و اندوه بيماري روح است.

و اگر آثار مخرب حزن روحي، تخريب بعد جسمي:

قال اميرالمؤ منين عليه السلام: ألهم يذيب الجسد.

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

غم و غصه بدن را از بين مي برد.

و منهدم کننده خلق و خوي رفتاري است و اگر از جمله عوامل پيدايش حزن روحي، مصائب ناشي از فقدان فرزندان و بستگان است و اگر بر خلاف شادابي - که در يقين:

قال امير المؤ منين عليه السلام: نعم طارد الهموم، اليقين.

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

بهترين دفع کننده غم و اندوه، يقين است.

اتکال به خداوند و پذيرش و رضايت الهي است:

قال الصادق عليه السلام: ان الله بعد له و حکمته و علمه، جعل الروح و الفرح في اليقين و الرضا عن الله.

حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

خداوند به واسطه عدل و حکمت و علمش، آسايش و شادي را در يقين و رضا قرار داد.

حزن و اندوه در شک و سخط خداوندي است:

قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: ان الله بحکمه و فضله جعل الهم و الحزن في الشک و السخط.

پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:

خداوند به واسطه حکمت و فضلش حزن و اندوه را در شک و نارضايتي قرار داد.

و اگر هر هم و غمي را فرجي است:

قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: ما من هم الا و له فرج الا هم أهل النار.

پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:

هر ناراحتي و اندوهي را فرجي است مگر اندوه جهنميان.

و اگر حزن و اندوه شيعيان و محبان همانطوري که گاه از حزن و اندوه اهل البيت عليهم السلام ناشي مي شود:

عن ابي بصير: قال: دخلت علي أبي عبدالله و معي رجل من أصحابنا فقلت له: جعلت فداک يابن رسول الله اني لأغتم و أحزن من غير أن أعرف لذلک سببا؟ فقال أبو عبدالله عليه السلام: ان ذلک الحزن و الفرح يصل اليکم منا اذا دخل علينا حزن أو سرور.

ابي بصير:

همراه يکي از اصحاب نزد امام صادق عليه السلام رفتم و گفتم: جانم به فدايت اي پسر رسول خدا گاهي حزن و اندوه بي سببي را در وجودم احساس مي کنم؟ حضرت جواب داد: اين اندوه و شادي از حزن و سرور ما به شما مي رسد.

گاه خود، سبب حزن و اندوه اهل البيت عليهم السلام نيز مي گردد، و اگر وظيفه ديني، امداد و تأمين ياران مغموم است:

سئل العالم عليه السلام عن الرجل يصبح مغموما لا يدري سبب غمه؟ فقال: اذا أصابه ذلک فليعلم أن أخاه مغموم.

از امام رضا سؤ ال شد:

شخصي احساس غصه و اندوه مي کند ولي سببش را نمي داند فرمود: اگر چنين احساسي نمود بداند که برادرش مغموم و غصه دار است.

و اگر امداد تأميني و آرامشي از الطاف اهل البيت عليهم السلام براي محبان خويش است و اگر درمان بيماري هاي رواني به مراتب مشکلتر از درمان بيماري هاي جسماني است و اگر درمان بسياري از بيماريهاي روحي و رواني تنها با شوک معنوي امکان پذير است و اگر برترين شوک معنوي، حساس ‍ کردن قدرت عاطفه هاي معنوي انسان هاست و اگر توان و قوه عاطفي انسان هاي متدين، قبل از هر چيز و هر کس متوجه به اهل البيت عليهم السلام و بخصوص حضرت بقية الله عجل الله تعالي فرجه الشريف در دوران غيبت و يا در دوران تصدي آن حضرت است و اگر ديدار لحظه اي آن حضرت سود آورترين شوک معنوي است و اگر در اين حادثه، شوک معنوي با درمان انگشتي همراه بوده است همان درماني که از طريق تماس بدني، آرامش روحي به بدن بيمار روحي تزريق شده است پس بايد بر اين باور بود که درمان بيماريهاي روحي عاشقان و محبان به ميزان تناسب روحي شان و در نهايت از طريق ارتباط تشرفي امکان پذير است، به همين خاطر است که در بسياري از مواقع که بيماريهاي درمان ناپذير روحي و رواني براي ياران صالح حضرت پديد مي آيد، پيدايش تشرفات و يا مکاشفات صادق درمان گر حتمي است.

اوست که به فريادشان مي رسد، اوست که با لحظه اي ديدار، آرامششان مي بخشد، اوست که با فشاري اندک، مناسب، تعادل جسمي را به ديدن ياران محزونش باز مي گرداند، اوست که گستاخي محزون را که گستاخي بر او نيست:

قرآن کريم: ان الذين يکتمون ما انزل الله من الکتاب و يشترون به ثمنا قليلا اولئک ما ياکلون في بطونهم الا النار و لا يکلمهم الله يوم القيامة و لا يزکيهم و لهم عذاب اليم.

خدا در قرآن مي فرمايد:

آنانکه (از يهود و غيره) پنهان داشتند آياتي از کتاب آسماني را که خدا در بعثت محمد فرستاده بود و آن را به بهاي اندک فروختند جز آتش جهنم نصيب آنها نباشد و در قيامت خدا از خشم با آنها سخن نگويد و از پليدي عصيان پاک نگرداند و هم آنان را در قيامت عذاب دردناک خواهد بود.

به بزرگي مي بخشد و با خنده اي کوچک، او را آرام مي کند و آنگاه ناپديد مي شود تا مبادا که او پس از هشياري، دچار بحراني ديگر شود، ولي باز او را نويد مي دهد و آنگاه در ميان جمعيت دوباره خودي نشان مي دهد. تا آرامش او را به اوج برساند. اوست آرام بخش دلها و قلب ها، اوست تسکين دلهاي حزين، اوست سرور بخش خانه هاي پر غم، اوست روشنائي بخش محيطهاي تاريک.

اشارات:

1 - امکان ديدن ارواح مؤ منان در اين جهان.

2 - رتبي بودن مراتب آرام بخش غيبي از براي ياران، ابتدا با مکاشفه سپس با تشرف ناهوشيارانه آنگاه نويد تشرف با آيات الهي قرآن و در نهايت ديداري لحظه اي.

3 - وجود رابطه تنگاتنگ بين عالم دنيا و عالم برزخ.

4 - ضرورت توجه و توسل به حضرت بقية الله عجل الله تعالي فرجه الشريف در همه گرفتاري ها و بخصوص روحي و رواني.

5 - ارتباط جسمي براي تأثير گذاري بر بدن بيمار رواني و روحي.

6 - همراهي بيماران رواني براي ايجاد تسکين روحي.

7 - ارتباط روحي امام عليه السلام با ياران در حزن و شادي.

8 - بهره گيري از قرآن براي شناخت از حقائق و وقايع پديد آمده.

9 - شناخت عارفان پنهان از حقائق و وقايع غير عادي.

10 - قرآن و ارتباط واقعي آن با حوادث پديداري در هر دوران از براي اشخاص و جوامع.

11 - انتظار، برترين عامل در ايجاد آرامش روحي و رواني ياران.

12 - آرامش بخش بودن لبخند يار ياران.