بازگشت

تشرف هدايتگر


ناب حجة الاسلام محمد علي شاه آبادي از يکي از بزرگان حوزه نقل کرد:

در اواخر قرن پنجم هجري مردي از طايفه عامه به نام حسين عراقي در دمشق زندگي مي کرد. او جواني بسيار زيبا و سخت مورد توجه زنان بود و از اين جهت روزگار را به بطالت مي گذراند و در راه رفتارهاي فاسدش، از هيچ کوششي فروگذاري نمي نمود. عادتش بر اين منوال بود که روزهاي جمعه به همراه ساير دوستانش براي خوشگذراني به بيرون از شهر دمشق رفته و تا پاسي از شب به فساد و تباهي مشغول بود.

در يکي از همان روزها، او به هنگام خروج از شهر، ناگهان از بطالت ايام و بي فايدگي رفتارهايش سخت احساس غم مي کند. او خود مي گفت: آنچنان در افکار خويش غوطه ور بودم، که در آن روز نه تنها از هر خوشگذراني دروي کردم، بلکه حتي از جمع دوستانم نيز غافل و آنان را به فراموشي سپردم.فشار اين حالت رواني و افکار مغشوش طاقت را از من ربود. پس به ناچار قبل از ظهر همان روز جمعه از دوستانم جدا و خود را به شهر رساندم، با خود فکر کردم که بهتر است براي اولين بار در نماز جمعه شهر حضور يابم، شايد تسکين يابم!



بر درگهش هر دم که کني ناله نماز است

آن سجده قبول است که از روي نياز است



خرم دل آن کس که در او غير خدا نيست

همچون دل محمود که در قيد اياز است [1] .



اتفاقا سخنان آن روز خطيب سني مذهب نماز جمعه شهر دمشق پيرامون حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بود. پس از پايان سخنانش، لحظه اي در ذهنم خطور کرد که: آيا مي شود من نيز او را ديده و با او معاشرت کنم؟

برخود نهيب زدم که چگونه با اين سوابق و خوشگذراني ها، توقعي به اين بزرگي دارم. در همين لحظه ناگاه ديدم مردي فوق العاده جذاب دستي بر شانه ام گذارده و فرمود: به سوي خانه بشتاب.

بدون اختيار از جاي برخاسته و به راه افتادم. آن مرد ابتدا از پي من مي آمد، ولي در نهايت، اين من بودم که به دنبال او مي دويدم! پس از دقايقي به خانه اي رسيديم. او به محض ورود، به نماز ايستاد، من نيز به او اقتدا کرده و نماز گذاردم.

پس از اتمام نماز چنان با او محشور شدم، که حتي براي لحظه اي فراقش بر من سخت مي گذشت. توسط او به مذاهب حق شيعه اثني عشري گرويدم و پس از يکي دو روز دريافتم که او همان مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است. او همچنان با من بود و من نيز بر گرداگرد وجودش پروانه وار مي سوختم.



خوشا دردي! که درمانش تو باشي

خوشا راهي! که پايانش تو باشي



خوشا چشمي! که رخسار تو بيند

خوشا ملکي! که سلطانش تو باشي



خوشا آن دل! که دلدارش تو گردي

خوشا جاني! که جانانش تو باشي [2] .



يک هفته در کنارش بودم، جمعه اي ديگر که فرا رسيد، فرمود: من بايد بروم!

با ناراحتي گفتم: من نيز با شما مي آيم، من طاقت دوري شما را ندارم. فرمود: وظيفه ام اين است که بروم، ولي شما نبايد با من بياييد، از ابتداي دوران غيبت تاکنون، با هيچ کس به اندازه يک هفته همراه نبوده ام.



هزار دشمنم ار مي کند قصد هلاک

گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باک



مرا اميد وصال زنده مي دارد

و گرنه هر دم از هجر تست بيم هلاک



رود به خواب، دو چشم از خيال تو هيهات

بود صبور، دل اندر فراق تو حاشاک [3] [4] .


پاورقي

[1] محمود بوالحسني.

[2] علي اکبر صلخواه (خوشدل).

[3] حافظ.

[4] در اين داستان، نکات جالبي است که اشاره به آن خالي از لطف نيست:



1 - ذات و جوهره تمامي انسانها به گونه اي است که هرگز باطل را حق نمي پندارد؛به ديگر سخن، اگر حق در مقابل باطل است؛ و اگر قوام شناخته شدن حق از باطل و باطل از حق به اين است که ذات و جوهره معرفت شهودي و عقلائي بشر باطل را حق نپندارد؛و اگر از سوي مقام ربوبي چنين جعلي در عدم اختلاط نهاده شده است:

قال الصادق عليه السلام: أبي الله أن يعرف باطلا حقا، أبي الله أن يجعل الحق في قلب المؤ من باطلا لا شک فيه و أبي أن يجعل الباطل في قلب الکافر المخالف حقا لا شک فيه، ولو لم يجعل هذا هکذا ما عرف حق من باطل.

حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

خداوند هرگز باطلي را به عنوان حق معرفي نمي کند و از او دور است که حق به کافر بشناساند و اگر اين گونه عمل نمي نمود حق از باطل شناخته نمي شد.

پس مي توان و بايد نتيجه گرفت که انسانها ذاتا به گونه اي هستند که باطل را حق نمي دانند ولو خود در باطل محض غوطه ور باشند:

اين جوان با اين که خود از دو حيث فکري و غريزي در بطلان محض بوده است، ولي باز ذات جوهره فقري اش او را بر حق نبودن فکر و تأمين غريزه اش ارشاد و هدايت کرده است و حضرت بقية الله نيز با همين قدرت جوهري و ذاتي جوان را نجات داده است.

دست از مس وجود چو مردان ره بشوي تا کيمياي عشق بيابي و زر شوي

2 - اگر انسان خطاکار است و بهترين خطاکاران توبه کنندگان اند:

قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: ان کل بني آدم خطاء و خير الخطائين التوابون.

پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:

تمام فرزندان آدم خطاکارند و بهترين خطاکاران توبه کنندگانند.

و اگر توبه طهارت قلبي را و شوينده گناهان است:

قال امير المؤ منين عليه السلام: التوبة تطهر القلوب، و تغسل الذنوب.

حضرت امير المؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

توبه پاک کننده قلب و شوينده گناه است.

و اگر توبه بر چهار رکن ندامت قلبي، استغفار زباني، عمل جوارحي و تصميم بر عدم تکرار خطاست:

قال امير المؤ منين عليه السلام: التوبة علي أربعة دعائم: ندم بالقلب و استغفار باللسان، و عمل بالجوارح، و عزم علي أن لا يعود.

حضرت اميرالمؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

توبه بر چهار ستون است: پشيماني در قلب، استغفار بر زبان، عمل با اعضاء و تصميم بر عدم تکرار گناه.

و اگر توبه واقعي سيئات انساني را به حسنات تبديل مي سازد:

قال الصادق عليه السلام: أوحي الله عزوجل الي داود النبي: يا داود! ان عبدي المؤ من اذا أذنب ذنبا ثم رجع و تاب من ذلک الذنب و استحيي مني عند ذکره غفرت له، و أنسيته الحفظة و أبد لته الحسنة، و لا ابالي و أنا أرحم الراحمين.

حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

خداوند عزوجل به حضرت داود عليه السلام وحي نمود: اي داود اگر بنده مؤ مني بلافاصله بعد از ارتکاب گناه توبه کند و از به ياد آوردن آن شرمگين شود او را بخشيده گناهش را پاک مي کنم به جاي آن حسنه مي نويسم و مبالات نمي کنم چرا که مهربانترين مهربانان هستم.

و اگر خداوند قبول کننده توبه است:

قرآن کريم: الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبة عن عباده و...

خدا در قرآن مي فرمايد:

آيا مؤ منان نداسته اند که به تحقيق خدا توبه بندگان را مي پذيرد و...

نور حرا نمايدت آينه مجردي از در ما درآ اگر طالب عشق سرمدي

باده بده که دوزخ از نام گناه ما برد آب زند بر آتشش معجزه محمدي

پس اين جوان و هزاران جوان همانند او پذيرفته شدگان درگاهي هستند که با ندامت واقعي خويش به طهارت يقيني قلبي دست يافته اند:

قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: التائب من الذنب کمن لا ذنب له.

پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:

کسي که از گناه توبه کند مانند آن است که گناهي مرتکب نشده.

و چون توبه رحمت آفرين است:

قال اميرالمؤ منين عليه السلام: التوبة تستنزل الرحمة.

حضرت اميرالمؤ منين امام علي عليه السلام مي فرمايد:

توبه باعث نزول رحمت مي شود.

و ارتباط وجودي با مقام امامت و عصمت عين رحمت است:

قال الصادق عليه السلام: نحن اصل کل خير، و من فرو عنا کل بر، فمن البر: التوحيد و الصلاة، و الصيام، و کظم الغيظ، و العفو عن المسي ء، و رحمة الفقير و تعهد الجار، و الاقرار بالفضل لأهله، و عدونا أصل کل شر، و من فروعهم کل قبيح و فاحشة، فمنهم الکذب، و البخل، و النميمة و القطيعة، و أکل الربا، و اکل مال اليتيم بغير حقه، و تعدي الحدود التي امر الله، و رکوب الفواحش، ما ظهر منها و ما بطن، و الزنا، و السرقة، و کل ما وافق ذلک من القبيح، فکذب من زعم أنه معنا و هو معلق بفروع غيرنا.

حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

ما اصل هر خيري هستيم و نيکي از فروع ماست و از جمله نيکيها توحيد، نماز، روزه، فروبردن خشم، بخشيدن خطاکار، رحمت و مهرباني به فقير، همسايه داري و اقرار به فضل صاحبان فضل است و دشمن ما اصل هر شري است و از فروع آن هر زشتي و ناپسندي است، و از جمله ناپسنديها دروغ، بخل، سخن چيني، قطع رحم، خوردن ربا و مال يتيم به ناحق، تجاوز به حدود خدا، ارتکاب کارهاي ناپسند و فاحش پنهان و آشکار، زنا، دزدي، و هر امر قبيحي از اين قبيل است کسي که ادعا مي کند از ماست و به فروع غير ما تعلق دارد دروغگويي بيش نيست.

پس به واسطه توبه نصوح ارتباط ميان خليفه واقعي الهي حضرت بقية الله اعظم عليه السلام ميسور است.