پيشگفتار
1 - اگر بر اساس مباني فلسفه تاريخ ديني حزب الله، تاريخ بشريت تاريخي تعريف شده از وقايع نانوشته اسطوره ها وقايع نانوشته اسطوره ها و شاخص هاي ديني است؛و اگر شناخت اسطوره هاي ديني در همان مرتبت جوهري شان ناقص و يا به واقع نايافتني است، پس چاره آن است که از راه شناخت تنزيلي عارفان به حق مقام ولايت تکويني و تشريعي و عبرت پذيري از دانسته ها و بايسته هايشان خود را در گردونه تاريخ وارد ساخت و از زاويه آن بر حقايق وجود معرفت گرفت و از معرفت آنها پندها آموخت و از آموختن پندها، تلاش کرد تا شايد خود به مقام همان عارفان به حق رسيد و به مقان واليان حق تا حد مقدورات وجودي نزديک شد.
آنچه که در پيش روي خويش داريد، گوشه اي از اسرار گفتني حزب الله در يافته هاي تاريخي نيروهاي نهان خويش است، ابرمردان و زناني که با زندگي فردي شان حزب الله را ساختند و اينک تيرتکان فدائي انقلاب مهدي عجل الله تعالي فرجه شريف با بهره گرفتن از زندگي هاي محرومانه و مخفيانه شان مي روند تا شايد مقدمات ظهورش را فراهم آورند.
2 - اگر زندگي انسانها و مؤ منان موحد مشحون از حوادث عجيب و تعريف ناشده عادي است؛و اگر حوادث تعريف ناشده عادي خود همگي قانونمندند! و اگر کشف قوانين مافوق مي تواند زندگي بشر را به سو و جهتي گرايش دهد که انسانها به مقصود از خلقت خويش توجه و رهنمون شوند، و اگر هر توجه، رشد تلقي شود؛و اگر ارشاد بر رشد ضرورت دارد، پس ارائه حوادث قطعي و يقيني عبرت آموز و توجه بخش براي حزب اللهيان به عنوان تذکر يا ارشاد و رشد از ضروريات انکار ناپذيري برخوردار است.
3 - حوادث عرضه شده، در واقع بيانگر تجسمات و سيرت عرفان ديني حزب الله از زاويه رفتارها و حقايق وجودي عالم هستي است. از اين جهت آنچه که بيان مي شود، در واقع نمودي از بودهاست که به واسطه بايدها به شدن ها تبديل شده است، پس بايد با نمودها به بودها و از بودها به بايدها و از بايدها به شدن ها سير يافت، تا شايد حزب اللهي شد.
4 - بر اساس تابعيت گويش حوادث از اصول و قوانين خاص به خود، لازم است که به نحو بسيار موجز و خلاصه به گوشه اي از اصول مورد توجه در بيان حوادث عبرت آموز و توجه آفرين اشاره شود:
1 - اصل انتخابي بودن حوادث به ميزان قابليت فهم عموم حزب الله و دوري از بيان حوادث مربوط به خواص حزب الله.
2 - اصل قطعي بودن حوادث و واقعيات نقل شده.
3 - اصل پيام داري وقايع نقل شده.
4 - اصل رعايت زمينه داري پذيرش حوادث و دوري از حوادث و وقايع غير قابل قبول عرفي.
5 - اصل به دور بودن حوادث از ناهنجاري هاي نامطلوب اعتقادي، اخلاقي و سياسي.
6 - اصل رعايت حريم حوزه و روحانيت.
7 - اصل تبيين و توجيه هر حادثه پندآموز از زاويه گويش ديني.
8 - اصل کتمان رمزي شاهدان و ناقلان زنده حوادث براي دوري گزيدن از گزنده ها، اتهامات و يا افشا شدنها.
9 - اصل مستنديت حوادث براي ايجاد اطمينان و اتقان گفتاري.
10 - اصل کاربري بودن حوادث بيان شده.
11 - اصل پندآموز بودن حوادث بيان شده.
12 - اصل جهت داري حوادث نسبت به گرايش هر چه بيشتر حزب اللهيان به سوي محبوبات بالذات و دوري گزيدن از مبغوضات و مطرودين بالذات.
آنچه در پيش روي داريد، حاصل زحمات تعدادي از برادران زحمتکش، موثق و متدين حزب اللهي است که اينک بدون کوچکترين چشم داشتي ثمره سالها زحمت خويش را در طبق اخلاص گذارده تا با حزب الله افزون سازند، شايد که مصونيت بيشتري يافته و در پناه اشکهاي زلال و جوهري شان بر عرش ربوبي دست يابند.
در پايان اشاره به نکته ضروري است که با اجازه حضرت آية الله سيد علي محقق داماد، اکثريت قريب به اتفاق داستانهاي نقل شده از جزوه مرحوم آية الله حاج شيخ مرتضي حائري پس از بازنويسي ادبي، در اين مجموعه چند جلدي گنجانيده شده است، تا ضمن احياء آن نوشتار معنوي، از انفاس قدسي آن عالم عارف و فقيه بزرگ ديني براي فزون سازي روح معنويت حزب الله بهره گرفته شده باشد.
خدايا: مي خواهيم دل باشيم در مرز و رمز انسانهاي تشنه کام! بارالها يکباره همراهان گم با يا پراکنده گشته اند، يکي به دهها فرسنگ جلو و هزاران انسان در بيابان تار يله و رها! خدايا کجايند ساحل رسيدگان!؟ کجايند معبد نشينان خورشيد!؟ کجايند بلند گرايان و آرمان گرايان؟! کجايند معبد نشينان خورشيد!؟ کجايند بلبلان حرم عشق درگاهت؟! کجايند تندرهاي رزمنده در پيشگاهت؟! کجايند صرصرهاي نستوه پايگاهت!؟
خدايا: آرزوي صلحي داشتيم که در سايه او در ساحل وجود تو سيراب شويم، نه آن که در شبهاي سيه زاد فرتوت او، آشنايان لحظه ها را نيز سرگردان بيابيم.
خدايا: رمايه عابران بر گوش! غبار کاروانهاي غمستان کوير را برچشيم، و دوستان سابق را، رهگذراني عبوس بر جاده وجود خويش مي يابيم؟!
خدايا: ما توفان را از تو طلب مي کنيم، تا در سايه خروش او، سکوت درياي دلمان خروش برگيرد.
خدايا: سنگرها را آرزومنديم تا تپش قلوب حزب اللهيان و التهاب استخوانهايشان، سايه عشق را بر سرمان مستدام دارد.
پروردگارا: در دوران به سازي، کرکسان، سينه هامان را هوسگاه پرواز ساخته اند؟! بارالها مي خواهيم غروب باشيم تا غمگساري مهربان بر درد آشنايان باشيم. تا شعله آشنا سوزان غريبان دل شويم. خدايا: برخي در خزان صلح گلستانهاي عريان، قصد آن دارند که حاصل بهاران خون را به لگد بکوبند؟! او با هياهوهاي فريبناک شيطاني، ما را از نجواي تو دور سازند! پس ما را در جنگ با نفس أماره ياري نما. پروردگارا ما جنگي طلب مي کنيم تا جان تاريک خود را به شعله آن، برافروزيم آنگاه با اشک آتشزاد خويشتن، سينه هزاران عاشق را تسکين بخشيم.
خدايا: در دوران سکون و سکوت، مغموم و تنها گشته ايم، و در شبهاي بي فرجام آن به دنبال صبح فرداي خود مي گرديم.
خدايا: غرش را مي طلبيم تا در دل آن، مرز انسانيت بيابيم، و از حماسه آن، رازها برسازيم و در اشک آن، بهار عشقهاي مظلومانه را در کنار وجودت جشن بگيريم.
خدايا: کجاست نوازش مهتاب زهرا عليها السلام؟ کجاست نغمه سپيده کعبه؟ کجاست طلايه دار سپاه فتح و پيروزي و رستگاري؟ کجاست خشم مقدس؟ کجاست غدير روح؟ کجاست لحظه هاي گوارا؟ کجاست سامان بخش ژرفدلان؟ کجاست اميد بخش ملول شدگان بي اميد؟
خدايا: ما فلاح و رستگاري خويش را در حشمت خورشيد عبوديت، خون و جنگ در راهت مي يابيم.
بارالها ما رهايي از رنجها، غصه ها، افسوس دردناک روزگار را درگذر از خارستانهاي بي امان پول و تجمل مي يابيم.
پروردگارا در غروب جلوه هاي فروتني، ايثار، صداقت، صفا و يکرنگي، عفت و عفاف، مسئوليت پذيري عاشقانه، عواطف انساني، تارهاي زرد پريشاني، گسستگي، اختلاف، برادر کشي و برادر کوبي، تهمت و دروغ، نايکرنگي، و بالاخره غرب زدگيها، با بارش خون و اشک از ميان افق اميد و آرزوهاي حيات، وجود ما را پر کن.
بار الها: بر ما خون و اشک بباران تا با اشکمان وجود خويش را صفا و با خونمان کوير انقلاب را سيراب بخشيم.
خداوندا: مسؤ لان زحمتکش، غمگساران مهربان درد آشناي جريانات معتقد به انقلاب، و بالاخره طليعه داران گلستان انقلاب را به خاطر عشقمان، با گرمي حيات خويش نصحشان مي کنيم، تو آنان را پذيرايمان نما، تا شايد بر انبوه مه هاي تابسوز و تيرگيهاي توانفرساي حوادث و وقايع بحراني ناشي از رفتار هرزگان و خيانت پيشگان چيره شده، تا شايد برخي از اسير شدگان گردباد سرد نابساماني ها را از خشم خارستانها نجات دهند!
خدايا: ما فانوس به دستان افسرده کاروان عاشقان بوديم!؟ ما غرق در نجواي هماهنگ دشتهاي جنوب و دامنه هاي غرب بوديم، ما بندگان درگاه تو بوديم، ما مسکينان درگاه تو بوديم! ما ميهمانان رحمت رحمانيت تو بوديم پس چرا ما اينک در پس حجاب توايم؟!
اي شاهد بر نجواها! اي جايگاه شکوهها، اي داناي هر پنهان و نهان اي افق حاجتمندان، ما را غفران رحمت، يقين در قلب، اخلاص در عمل، نورانيت در نگرش، هوشياري در دين، نصرت بر ظالمان و بوالهوسان عنايت فرما.
خداوندا: حزب اللهيان را صبر در رياضت، صداقت در روش و گفتار، قنوت در سلوک و سير، انفاق در محبت و خون، مرحمت فرما.
آنچه اينک عرضه مي گردد، گوشه اي از اسرار تشرفاتي صالحان پنهان و آشکار است، که اميد است با معرفت بر آن، توجه خالصانه بيشتري نسبت به حضرت بقية الله اعظم عجل الله تعالي فرجه الشريف انجام پذيرفته و تلاش مجدانه اي جهت تعجيل در ظهورش انجام گيرد.
5 شعبان 1418 مطابق با 4 آذرماه 1377
پژوهشکده تزکيه اخلاقي امام علي عليه السلام
موسسه خيريه فرهنگي، تحقيقاتي، آموزشي و هنري امام حسن عسکري عليه السلام