خروج دجال
اين نشانه، در کتابهاي اهل سنت، از نشانه بر پايي قيامت دانسته شده است [1] ولي، در منابع روايي شيعه، از نشانه هاي ظهور. [2] برابر آنچه پيش از اين يادآور شديم، هيچ اشکالي ندارد که رخدادهايي چون خروج دجال هم، نشانه ظهور باشند و هم نشانه قيامت. بدين معني که اين رخداد پيش از ظهور و در دوره غيبت واقع گردد. به هر حال بر اساس آنچه از ظاهر اخبار استفاده مي شود، دجال فردي است که در آخر الزمان و پيش از قيام مهدي (ع) خروج مي کند و غير عادي است و با انجام کارهاي شگفت انگيز جمع زيادي از مردم را مي فريبد و سرانجام به دست عيسي مسيح (ع) در کنار دروازه (لد) در منطقه شام، به هلاکت مي رسد.
آيا دجال داراي ويژگيها و صفات غيرعادي است.
آيا دجال شخص است، يا جريان الحادي.
بر فرض که دجال، داراي چنان ويژگيهايي باشد، تحقق آن را چگونه مي توان تصور کرد: معجزه يا غير معجزه اينها، پرسشهايي است که در اين بخش به بررسي آن مي پردازيم.
در مورد اصل دجال، صرف نظر از ويژگيهاي او، چند احتمال وجود دارد:
الف. دجال، نام شخص معيّني نيست. هر کسي که با ادعاهاي پوچ و بي اساس و با توسل به حيله گري و نيرنگ، در صدد فريبِ مردم باشد، دجال است. بر اين اساس، (دجال) ها خواهند بود. اين که در روايات از (دجال) هاي فراوان سخن به ميان آمده اين احتمال را تقويت مي کند.پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد:
(لاتقوم الساعة حتي يخرج المهدي من ولدي، ولايخرج المهدي حتي يخرج ستّون کذّاباً کلهم يقول: (انا نبي). [3] .
قيامت، بر پا نمي شود، تا وقتي که مهدي (ع) از فرزندانم قيام کند و مهدي (ع) قيام نمي کند، تا وقتي که شصت دروغگو خروج کنند و هر کدام بگويد: من پيامبرم.
(دجال)، از ريشه (دجل) به معناي دروغگوي حيله گر است. در روايات، از اين (دجال) ها و دروغگويان فراوان نام برده شده است. در برخي، دوازده و در برخي سي، شصت و هفتاد دجال آمده است . [4] از ميان اين (دجال) ها، فردي که در دروغگويي و حيله گري و مردم فريبي سرآمد همه دجالان و فتنه او از همه بزرگتر است، نشانه ظهور مهدي (ع) و يا بر پائي قيامت است. بر اين اساس، بايد گفت: ما دو نوع دجال داريم: يکي همان دجال حقيقي و واقعي است که پس از همه (دجال) ها مي آيد و ديگري گروهي شياد و دروغگويند که دست به فريبکاري و تحميق و گمراهي مردم مي زنند.
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد:
(يکون قبل خروج الدجال نيف علي سبعين دجالاً). [5] .
پيش از خروج دجال، بيش از هفتاد دجال خروج خواهد کرد.
يا مي فرمايد:
(ان بين يدي الساعة الدجال وبين يد الدجال کذّابون ثلاثون او اکثر). [6] .
پيشاپيش برپائي قيامت، خروج دجال است و پيش از دجال، سي درغگو، يا بيشتر خواهند بود.
يا مي فرمايد:
(تکون امام الدجال ستون خداعة...) [7] .
پيش از خروج دجال، شصت نيرنگ خواهد بود.
با توجه به معناي لغوي دجال و نيز فراواني آنان در روايات، فرد خاصي منظور نيست، بلکه هر آدم حقه باز دروغگويي که با فريفتن مردم، به فتنه انگيزي بپردازد، دجال است، منتهي ممکن است يکي از آنان که تبلور اين صفات در وي، از همه بيشتر است، نشانه ظهور باشد.
در حقيقت داستان دجال، بيانگر اين واقعيت است که در آستانه هر انقلابي، افراد فريبکار و منافق، که معتقد به نظامهاي پوشالي گذشته و پاسدار سنتهاي و ضدارزشهايند، براي نگهداشتن فرهنگ و نظام جاهلي گذشته، همه تلاش خود را به کار مي گيرند و با سوء استفاده از زمينه هاي فکري و اجتماعي و احساسات مردم، دست به تزوير و حيله گري مي زنند، تا مردم را نسبت به اصالت و تحقق انقلاب و استواري رهبران آن، دلسرد و دو دل کنند و در نهايت با شيطنت، آنان را به کژ راهه برند.
پس، حرکت مزوّرانه (دجال) ها، همواره بزرگترين خطري است که به ثمر رسيدن انقلاب را تهديد مي کند و تنها هوشياري مردم و شناخت بموقع است که مي تواند توطئه ها را خنثي کند.
در انقلاب جهاني حضرت مهدي (ع) نيز، چنين خطري پيش بيني شده است. چون انقلاب مهدي (ع)، از همه انقلابهاي تاريخ بزرگ تر و گسترده تر است، خطر فريبکاران دجال صفت نيز، به مراتب بيشتر و گسترده تر است. در آستانه ظهور مهدي (ع) و انقلاب بزرگ، آنان همه تلاش خويش را به کار خواهند گرفت که مردم را بفريبند و آنان را نسبت به نتيجه آن دلسرد و نااميد سازند و بالاخره، از پيروزي حتمي آن جلوگيري کنند.
امامان (ع)، از پيش، اين خطر را گوشزد کرده اند و پيدايش حرکتهاي انحرافي را پيش بيني کرده اند، تا مردم با هوشياري کامل، به استقبال چنين حوادثي بروند و در دام شيادان گرفتار نشوند. اين که در روايت تأکيد شده است: (هر پيامبري، امت خويش را از خطر دجال بر حذر داشته) به خوبي نشان مي دهد که در برابر نهضت همه انبيا، (دجال) هايي خروج کرده اند و گاهي تا سر حد انحراف امتهاي آنان و تنها گذاشتن پيام آوران آسماني، پيش رفته اند، ولي در نهايت، به خاک مذلت افتاده اند و با رسوايي تمام، شکست خورده اند.
ب. احتمال دوّم آن است که فردي معين و مشخص، به عنوان (دجال) در دوره غيبت، با همان ويژگيهايي که براي وي بيان شده، خروج مي کند و مردم را به انحراف مي کشاند.
ظاهر بسياري از روايات، بيانگر اين احتمال است، ولي تقريباً هيچ کدام از اين روايات، سند معتبري که بشود بر آن اعتماد کرد، ندارند. مستند اين نشانه، در منابع شيعه، دو روايت است که شيخ صدوق، آنها را در (کمال الدين) آورده است و سند هر دوي آنها ضعيف است و در محتواي آنها نيز ناهماهنگي و ضعفهاي فراواني ديده مي شود، چنانکه شيخ صدوق، بدان اشاره کرده است.
با توجه به روايات زياد در منابع عامه، اصل قضيه دجال، بعيد نيست صحيح باشد، ولي تعريف و توضيحاتي که درباره اش گفته اند، نمي تواند درست باشد؛ زيرا خروج دجال، با اوصافي که بدانها اشاره کرديم، به صورت طبيعي، تقريباً، غيرممکن است و بيشتر، به افسانه شباهت دارد، تا واقعيّت و به صورت معجزه نيز، با توجه به توضيحي که پيش از اين، در مورد قانون معجزه آورديم، نمي تواند واقع شود، زيرا معجزه بودن چنين پديده هايي مستقيماً، در جهت تقويت و تأييد باطل است و موجب انحراف بيشتر مردم مي گردد، مگر اين که بگوييم صدور معجزه از دجال، به رسوايي وي منجر مي شود که بعيد است.
نکته در خور يادآوري اين که: اصل داستان (دجال)، در کتابهاي مقدس مسيحيان آمده است. در انجيل، واژه (دجال) بارها به کار رفته و از کساني که منکر حضرت مسيح باشند، و يا (پدر و پسر را) انکار کنند، به عنوان دجال ياد شده است:
(دروغگو کيست جز آن که مسيح بودن عيسي را انکار کند. آن دجال است که پسر و پدر را انکار کند). [8] .
کلمه دجال، در کتابهاي مقدس و منابع ديني مسيحيان، به زبان انگليسي اَنتي کريست Anti chris آمده است، يعني دروغگو و حيله گر.
بنابراين، خروج دجال، به اين گونه که بيان کرديم، مشکل است، مگر اين که بگوييم، خروج دجال، کنايه است.
ج. اين احتمال نيز وجود دارد که مراد از (دجّال)، همان سفياني باشد که در کتابهاي عامه، بيشتر به عنوان (دجال) و در کتابهاي خاصه به عنوان (سفياني) آمده است . [9] .
گرچه از بعضي جهات، خروج دجال و سفياني، يکسانند و هر دو دعوت به باطل مي کنند و با توسل به حيله گري و تزوير، مردم را مي فريبند، به مبارزه با جناح حق بر مي خيزند و سرانجام به هلاکت مي رسند و... ولي با دقت در روايات خروج سفياني و روايات مربوط به خروج دجّال)، در مي يابيم که بين اين دو فرقهاي زيادي وجود دارد و اگر اصل خروج دجّال را امري مسلّم بدانيم، ناچار بايد فردي غير از سفياني باشد. مثلاً، دجّال، ادعاي ربوبيّت مي کند و کافر است، ولي دليلي بر کفر سفياني نداريم. فقط در روايتي اشاره شده که وي، صليبي بر گردن دارد که اگر درست باشد، مسيحي است، ولي روايت از معصوم (ع) نيست [10] و ارزشي ندارد.
افزون بر اين، در روايات آمده که سفياني رياکارانه تظاهر به دينداري و تقدس مي کند و مدام ذکر (يا رب يارب) بر زبان وي جاري است.
خروج سفياني، همزمان است با قيام سرداراني از خراسان و يمن و مصر که به حق و عدالت فرا مي خوانند و زمينه را براي انقلاب بزرگ مهدي، مهيا مي سازند.
خروج سفياني، منطقه نسبتاً محدودي را فرامي گيرد، در حالي که دجّال، به جز مکه و مدينه، به همه جاي زمين مي رود و فتنه وي، همه جا را مي گيرد. در شکل و قيافه هم، با يکديگر، فرق دارند. پس دجال نمي تواند، همان سفياني باشد.
ه. دجال، کنايه از کفر جهاني و سيطره فرهنگ مادي بر همه جهان است.
استکبار، با ظاهري فريبنده، مردم را، بويژه مسلمانان را مي فريبد و با قدرت مادي و صنعتي و فني عظيمي که در اختيار دارد، آنان را به شدت مرعوب خويش مي سازد، به گونه اي که مسلمانان احساس خود باختگي مي کنند. قدرت مادي استکبار، بيش از آنچه که هست در نظر آنان بزرگ جلوه مي کند، تا آن جا که مي پندارند آب و نان آنها به دست اوست.
پيامبران امتهاي خويش را از فتنه دجّال بيم داده اند، در حقيقت آنان را از افتادن به دام ماديت و ورطه حاکميت طاغوت و استکبار جهاني برحذر داشته اند:
(ما بعث اللّه نبياً الاّ وقد أنذر قومه الدجال...). [11] .
پس بعيد نيست که منظور از دجال، با آن شرايط و اوصاف، قدرتهاي بزرگ و اهريمني باشند.
برخي از اهل نظر، اين احتمال را تقويت کرده اند و همه ويژگيهايي که براي دجال بيان شده با ويژگيهاي استکبار برابر دانسته اند. مثلاً در اوصاف دجال گفته شده: (کوهي از طعام و شهري از آب به همراه دارد) کنايه از امکانات عظيم و گسترده اي است که استکبار در اختيار دارد.
گفته شده: دجال، به همه جاي زمين سفر مي کند و... مي تواند اشاره به ابزار و وسايل پيچيده تبليغاتي و مخابراتي و تجهيزات مدرن مبادله پيام ماهواره اي و نيز استفاده از ابزار پيشرفته حمل و نقل و هواپيماهاي مافوق صوت براي مسافرت از جايي، به جاي ديگر باشد.
سيطره استکبار جهاني بر جهان سوّم، در واقع، با استفاده از شگرد ويژه است: طرفداري از حقوق بشر، صلح، امنيت، کمکهاي بشر دوستانه و....
استکبار، به معناي واقعي، دجال است. استکبار خود را قيم ملتها مي داند و با تکيه به ثروت انبوه و قدرت عظيمي که در اختيار دارد، در همه جاي زمين دخالت مي کند و همه را به زير سلطه خويش مي آورد. [12] .
پاورقي
[1] (سنن ترمذي)، ج 4: 507، 519؛ (سنن ابي داود)، ج 4: 115؛ (صحيح مسلم)، ج 18: 46 - 81.
[2] (بحارالأنوار)، ج 52: 193؛ (کمال الدين) 525، 526؛ (کشف الغمة)، ج 3: 281؛ (المسائل العشر)، چاپ شده در مجموعه (مصنفات شيخ مفيد)، 3: 122.
[3] (ارشاد)، ج 2: 371؛ (سنن ابي داود)، ج 4: 121.
[4] (بحارالأنوار)، ج 52: 209؛ (کنزالعمال)، ج 14: 198 - 200.
[5] (کنزالعمال)، ج 200: 14.
[6] (کنزالعمال)، ج 200: 14.
[7] (همان مدرک)231.
[8] (رساله يوحنا)، باب 2، آيه 18 و 22.
[9] (کتاب الغيبة)، شيخ طوسي 463.
[10] (بحارالأنوار)، ج 52: 205.
[11] (همان مدرک)197.
[12] (تاريخ غيبت کبري)532- 536.