بازگشت

خروج سفياني


پيش از قيام قائم (ع)، مردي از نسل ابوسفيان، در منطقه شام، خروج مي کند و با تظاهر به دينداري، گروه زيادي از مسلمانان را مي فريبد و به گرد خود، مي آورد و بخش گسترده اي از سرزمينهاي اسلام را به تصرف خويش در مي آورد و بر مناطق پنجگانه: شام، حمص، فلسطين، اردن، قنسرين [1] و منطقه عراق، سيطره مي يابد و در کوفه و نجف، به قتل عام شيعيان مي پردازد. و براي کشتن و يافتن آنها جايزه تعيين مي کند. [2] .

سفياني، با اين که از خبيث ترين و پليدترين مردمان است، ولي همواره ذکر يارب يارب بر زبانش جاري است . [3] حکومت دودمان بني عباس به دست وي از هم گسسته مي شود.

وي، آن گاه که از ظهور مهدي (ع) با خبر مي گردد و با سپاهي عظيم به جنگ وي مي ورد و در منطقه (بيداء) بين مکه و مدينه، با سپاه امام (ع) برخورد مي کند و به امر خدا، همه لشکريان وي، به جز چند نفر، در زمين فرو مي روند و هلاک مي شوند. [4] .

اين خلاصه از ويژگيهاي سفياني است که در منابع ديني و کتابهاي معتبر به عنوان نشانه ظهور آمده است: (غيبت) شيخ طوسي و نعماني، (ارشاد) شيخ مفيد، (کمال الدين) صدوق و... روايات مربوط به خروج سفياني، به اندازه اي است که برخي آنها را متواتر و براي اثبات سفياني، کافي دانسته اند. [5] بنابراين، اصل خروج سفياني، صرف نظر از ويژگيها و قضاياي جزئي امري مسلم است. پيش از اين گفتيم که خروج سفياني، از نشانه هاي حتمي ظهور است. ولي اين که سفياني کيست و چه ويژگيهايي دارد و چگونه شورش مي کند و... چندان روشن نيست. از برخي روايات، استفاده مي شود که نام وي عثمان بن عنسبة است و از خاندان ابوسفيان، که در دوره غيبت خروج مي کند. اين احتمال درست نيست، زيرا، سند اين روايات ضعيف است . [6] در منابع شيعه، گويا فقط دو روايت در اين مورد وجود دارد که در سند يکي، محمدبن علي الکوفي [7] قرار دارد که توثيق نشده و روايت دوّم هم، مرسله است . [8] .

افزون بر اين در برخي از روايات، از امام (ع) در مورد نام سفياني پرسيده شده و آن حضرت، از بيان آن خودداري کرده اند. [9] حال آن که اگر نام وي مشخص بود، دليلي نداشت که از بردن نام وي، خودداري کند. به نظر مي رسد، سفياني فرد مشخصي نيست، بلکه فردي است با ويژگيهاي ابوسفيان، که در آستانه ظهور مهدي (عج) به طرفداري از باطل، خروج مي کند و مسلمانان را به انحراف مي کشاند.

در حقيقت، ابوسفيان، به عنوان سر سلسله سفيانيان، سمبل پليدي است. او غارتگري بود که با رباخواري و زورگويي و چپاول اموال مردم، ثروتهاي هنگفتي به چنگ آورده بود و از راه فريب و تحميق توده هاي ستم کشيده و ترويج خرافات و دامن زدن به نظام طبقاتي جاهلي، قدرت فراواني به دست آورده بود.

ابوسفيان، به عنوان سردمدار شرک و بت پرستي و سرمايه داري طاغوتي، هر نوع حرکت و جنبشي را که دم از عدالت، برادري، آزادي مي زد، دشمن شماره يک خود مي دانست و با قدرت تمام در برابر آن به مبارزه بر مي خاست. سفياني، فردي است با اين ويژگيها که در برابر انقلاب بزرگ و جهاني حضرت مهدي (ع) خروج مي کند و تلاشهاي فراواني براي رودررويي با آن به عمل مي آورد.

بر اين اساس، در حقيقت سفياني يک جريان است، نه يک شخص. نهضت پيامبران و اولياي الهي همواره با واکنش منفي و مخالفتها و کارشکنيهاي سران شرک و نفاق بوده است. و در برابر هر مصلحي، فرد يا افرادي، با ويژگيهاي سفياني ايستاده اند.

امام سجاد مي فرمايد:

(انّ امر القائم حتم من اللّه وامر السفياني حتم من اللّه ولايکون قائم الا بسفياني. [10] .

ظهور قائم (ع)، از ناحيه خداوند قطعي و خروج سفياني نيز، از جانب خداوند قطعي است. در برابر هر قيام کننده و مصلحي، يک سفياني وجود دارد.

سخن امام، بيانگر آن است که سفياني، جنبه شخصي ندارد. بنابراين، هر که در برابر حق خروج کند و داراي ويژگيهاي ابوسفيان باشد، سفياني است. اکنون براي زدودن هرگونه ابهام و شبهه اي يادآوري چند نکته را لازم مي دانيم:

الف. امکان دارد گفته شود، لازمه اين سخن آن است که در زمانهاي مختلف و يا حتي در يک زمان، سفيانيهاي فراواني وجود داشته باشند و حال آن که ظاهر روايات، نشان مي دهد که فردي که به عنوان سفياني در آستانه ظهور، خروج مي کند، يک فرد بيشتر نيست.

پاسخ: اشکالي ندارد که در بستر تاريخ سفيانيهاي متعدد باشند، چنانکه فرا خوانندگان به حق و مصلحان بسيارند. ولي سفياني اصلي، که سرآمد همه سفيانيهاست در خباثت و شيطنت، در آستانه ظهور مهدي (ع) خروج مي کند و سرانجام او نيز، همچون همه سفيانيهاي تاريخ، در برابر انقلاب جهاني آن حضرت به زانو در خواهد آمد.

ب. برابر برخي روايات، سفياني، از نسل ابوسفيان است و حال آن که براساس اين نظريه، چنين تقيدي نيست، هر کسي با اين ويژگيها باشد، سفياني است.

پاسخ: اوّلاً، مراد روايات اين نيست. احتمال مي رود، منظور اين باشد که سفياني از نظر ويژگيها و خصلتهاي استکبار و ضدانساني، بسان ابوسفيان است، نه اين که از نسل وي باشد.

ثانياً، بر فرض که وي از نسل ابوسفيان هم باشد، هيچ اشکالي ندارد که آخرين حلقه از جريان باطل، شرک و نفاق، افزون بر ويژگيهاي صنفي، از نظر شخصي نيز از تبار ابوسفيان باشد، تا ترسيم اين دو جريان عيني تر و ملموس تر و نمودي از دشمني خاندان ابوسفيان با خاندان پيامبر (ص) باشد.

خاندان ابوسفيان، با خاندان پيامبر و اميرالمؤمنين (ع) دو قطب متضاد حق و باطل بوده اند و دشمني سفياني با حضرت مهدي (ع) شايد استمرار همين جريان باشد.

امام صادق در اين باره مي فرمايد:

(انّا وآل ابي سفيان أهل بيتين، تعادينا في اللّه، قلنا، صدق اللّه، و قالوا کذب اللّه، قاتل ابوسفيان رسول الله (ص) وقاتل معاوية علي بن أبي طالب (ع) وقاتل يزيد بن معاويه الحسين بن علي (ع)، والسفياني يقاتل القائم (ع)). [11] .

ما و خاندان ابوسفيان، دو خانداني هستيم که بر سر دين خدا با هم دشمني داريم. ما سخن خداوند را تصديق کرديم و آنان تکذيب کردند. ابوسفيان، با پيامبر (ص) مبارزه کرد و معاويه با علي (ع) و يزيد با حسين بن علي (ع) به مخالفت برخاستند و سفياني نيز، با قائم (ع) خواهد جنگيد.

بنابراين، سفياني جريان باطل در بستر تاريخ است و رو در رويي بين حق و باطل، در اين دو خانواده، نمونه بارزي از جريان اين دو خط است. بنابراين، بر فرض که سفياني را از نسل ابوسفيان هم بدانيم، اشکالي به وجود نمي آيد و آخرين مهره اين زنجيره، همان سفياني است که در آستانه ظهور قائم (ع) خروج مي کند.

اين که همزمان باخروج سفياني از منطقه شام، يماني و خراساني، به طرفداري از حق در ناحيه خراسان و يمن، قيام مي کنند نيز، مؤيد اين نظر مي تواند باشد. [12] .

ح. در برخي روايات، از مسأله جنگ سفياني با حاکمان بني عباس فروپاشي حکومت عباسيان به دست وي سخن به ميان آمده است و اين با خروج وي، در آستانه ظهور و جنگ وي با حضرت مهدي (ع) که در روايات بسياري به آن تصريح شده، منافات دارد. [13] .

برخي به توجيه و تأويل اين روايات پرداخته و احتمالاتي همچون: روي کارآمدن دوباره بني عباس در آستانه ظهور و مانند آن را مطرح کرده اند. [14] آنچه مسلم است، مراد از (بني عباس) در اين روايات حکومت بني عباس در سده هاي نخستين نمي تواند با شد؛ زيرا خروج سفياني از نشانه هاي متّصل به ظهور است و شورش وي، به دست حضرت مهدي سرکوب مي گردد و حال آن که از فروپاشي خلافت عباسي در سال 656ه.ق. اکنون قرنها مي گذرد.

در مورد روي کار آمدن مجدد حاکمان بني عباس و تجديد دولت آنان در آستانه ظهور، هر چند ظاهر برخي از روايات، حاکي از آن است [15] ، با اين حال، اطمينان به اين که پس از قرنها دوباره حاکميت بني عباس بازگردد، مشکل است و نمي توان به استناد چنين روايتي به آن ملتزم شد، زيرا، (سند روايت ضعيف [16] و مخالف ظاهر روايات ديگر است . [17] بنابراين، ارتباط خروج سفياني با خلافت بني عباس، مشکل است، به ويژه اگر مراد از سفياني را چنانکه گفتيم،معناي کنايي و رمزي بدانيم. در اين صورت، مخالفت وي با بني عباس و از هم گسستن آنان نيز معنايي کنايي خواهد داشت.

ممکن است بگوييم سفياني به جنگ، دودماني پرسابقه و مسلط بر کشورهاي اسلامي و داراي ويژگيهايي همچون ويژگيهاي حاکمان بني عباس، مستبد و خشن و مردم فريب و... مي رود و با غلبه بر آن، بر ممالک شام و عراق مسلط مي گردد. بر اين اساس، نه مراد از سفياني شخص خاصي است و نه مراد از بني عباس، همان حاکمان عباسي در سده هاي گذشته.


پاورقي

[1] (قنسرين) نام شهري بوده در نزديکي حلب که در سال 351 ه.ق. در زمان استيلاي روميان بر آن شهر، ويران شد و مردمان آن از ترس، کوچ کردند و از شهر جز کاروان سرايي باقي نماند. ر.ک: (مراصد الإطلاع)، ج 3: 1126.

[2] (کمال الدين) 651؛ (بحارالانوار)، ج 52: 215.

[3] (کمال الدين) 651؛ (بحارالانوار)، ج 52: 215.

[4] (کنزالعمال)، ج 14: 272؛ (تاريخ غيبت کبري) 518- 520.

[5] (منتخب الأثر 459.

[6] (جامع الرواة)، ج 2: 156، (اختيار معرفة الرجال)، طوسي، تحقيق حسن مصطفوي 545- 546.

[7] (بحارالأنوار)، ج 52: 205؛ (منتخب الأثر) 457.

[8] (کتاب الغيبة)، شيخ طوسي 442؛ (اعلام الوري)، فضل بن حسن طبرسي، تحقيق علي اکبر غفاري 426، دارالمعرفة، بيروت.

[9] (بحارالأنوار)، ج 52: 206.

[10] (همان مدرک)182.

[11] (همان مدرک)182.

[12] (همان مدرک)210، 217.

[13] (همان مدرک)230- 232؛ (غيبت نعماني) 255- 259؛ (تاريخ الغيبة الکبري) 517- 525.

[14] (تاريخ الغيبة الکبري) 517- 525. (دادگستر جهان) ابراهيم اميني 222.

[15] (بحارالأنوار)، ج 52: 250.

[16] علي بن ابي حمزه بطائني، از واقفيه است و خليل بن راشد و حسن بن علي بن بسار، ناشناخته اند ر.ک: (جامع الرواة)، ج 2: 156؛ (رجال کشي) 565.

[17] (بحارالأنوار)، ج 52: 251.