ملاقات با امام زمان (07)
مرحوم حاجي نوري در کتاب نجم الثّاقب از عالم جليل آخوندملاّ زين العابدين سلماسي شاگرد اهل سرّسيّد بحرالعلوم نقل مي کند که فرمود:
در خدمت سيّد بحرالعلوم به حرم مطهر عسکريّين (عليهم السّلام) در سامرا مشرّف شديم و ما چند نفر بوديم، که با او نماز مي خوانديم، در رکعت دوّم بعد از تشهد که مي خواست براي رکعت سوّم برخيزد حالتي به او دست داد که توقّفي نمود و بعد از چند لحظه برخاست.
بعد از نماز در حالي که همه ما تعجّب کرده بوديم و نمي دانستيم چرا آن عالم بزرگ در وسط نماز توقّف کرده و کسي از ما جرات نداشت که از او سؤ ال کند.
وقتي به منزل آن بزرگوار برگشتيم و سر سفره نشستيم يکي از سادات به من اشاره کرد که علّت آن توقّف را سؤ ال کنم؟ گفتم:
تو از من به آن جناب نزديکتري.
سيّد بحرالعلوم (رضوان اللّه تعالي عليه) متوجّه ما شد و فرمود:
با هم چه مي گوئيد؟ من که از همه رويم به آن جناب بازتر بود. گفتم:
اين سيّد مي خواهد بداند، سرّ آن توقّف در حال نماز چه بوده است؟ فرمود:
من وقتي در حال نماز بودم ديدم، حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه براي زيارت پدر بزرگوارش وارد حرم مطهّر شد من از مشاهده جمال مقدّسش مبهوت شدم و لذا آن حالت که مشاهده نموديد به من دست داد و من به ايشان نگاه مي کردم تا آنکه آن حضرت از حرم بيرون رفتند.