ملاقات با امام زمان (58)
يکي از صفات حميده انساني عشق و علاقه به اولياء خدا بخصوص به مرکز دائره امکان حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه است، لذا هر مقدار محبّت انسان به مقام مقدّس؟ حضرت ولي عصّر (عليه السّلام) بيشتر باشد، انسانيّت انسان کامل تر است.
زيرا محبّت به آن حضرت همان محبّت به خدا است، که در زيارت جامعه مي فرمايد:
من احبّکم فقد احبّ اللّه. کسي که شما را دوست بدارد خدا را دوست داشته است و در آيه 165 سوره بقره مي فرمايد:
وَ الَّذينَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّا لِلّه.
کساني که ايمان به خدا دارند حبّشان به خدا شديدتر است، شاعر مي گويد:
اين محبّت، از محبّتها جداست -----حبّ محبوب خدا، حبّ خداست پيرمردهاي شهر ري مرد کفّاشي را مي شناسند، که در سال 1365 هجري قمري از دنيا رفته و داراي کرامات زيادي بوده و اولياء خدا به مغازه او مي رفتند، تا از محضرش استفاده معنوي کنند.
نام اين مرد خدا، مشهدي امامغلي قفقازي بود. به فرموده آية اللّه آقاي حاج شيخ محمّد شريف رازي که خودشان با اين مرد بزرگ آشنا بودند و کراماتي از او نقل مي کردند، آن قدر او به حضرت بقيّة اللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء عشق و علاقه داشت که با يک ساعت معاشرت با او انسان عوض مي شد و از او درس عشق و محبّت که در هيچ مدرسه اي تدريس نمي شود، تعليم مي گرفت، از امتيازات او اين بود که داراي ملکات نفساني و صفات حسنه و روحي و انساني خوبي بود، خود را تزکيه کرده بود و صفات حيواني را از خود دور نموده بود.
در مغازه کفّاشيش روي پوست تختي مي نشست و هر چه به او پول مي دادند، زير آن پوست تخت مي گذاشت و هر کسي هر وقت از او پول مي خواست از زير همان پوست تخت برمي داشت و به او مي داد، دوستان روزها مکرّر مواظب بودند که ببينند چقدر پول زير پوست تخت مي گذارد و چقدر بر مي دارد؟ و با کمال تعجّب دهها بار ديده بودند، که نسبت پولي که از زير پوست تخت بر مي دارد! با پولي که مي گذارد، دهها برابر فاصله دارد، يعني اگر در روز صد تومان مي گذاشت، هزار تومان بر مي داشت.
معظّم له مي گفت:
يک روز که او براي کاري از مغازه بيرون رفته بود من زير پوست تخت را نگاه کردم حتّي يک ريال هم در آنجا نبود.
او مکرّر خدمت حضرت بقيّة اللّه (عليه السّلام) مي رسيد و مردم حکايات مفصّلي از ملاقاتهايش نقل مي کنند، که چون آنها مضبوط نبود من نتوانستم قضاياي او را تفصيلاً بنويسم ولي آن مقدار مسلّم است که او از کساني است که زياد خدمت آن حضرت رسيده و بهره هاي فراواني از آن وجود مقدّس برده است.
يک روز مرحوم استادمان حاج ملاّ آقاجان زنجاني (رحمة اللّه عليه) براي زيارت حضرت عبدالعظيم (عليه السّلام) به شهر ري رفته بود، در راه عبورش؟ از جلوي مغازه او مي افتد و مي بيند، که مردي از مغازه بيرون پريد و معظّم له را در بغل گرفت و او را مي بوسد.
گفتند:
تو که هستي؟ گفت:
ديوانه مولا حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه و بوي عطر محبوبم را از تو استشمام مي کنم.
مرحوم حاج ملاّ آقاجان فرمودند:
درست است، ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد.
آنها از آنجا با يکديگر اُنس گرفتند و ساعتها و روزها بعد از آن در خلوت در محبّت و معرفت و عشق و علاقه به حضرت وليّ عصر ارواحنا فداه نشستند و حرف زدند و به جمله:
بيا سوته دلان گرد هم آئيم عمل کردند، خدا هر دوي آنها را رحمت کند.
مرحوم مشهدي امامعلي در يکي از تشرّفاتش عرضه مي دارد، که اگر ظهور نزديک نشده مرا از دنيا ببريد زيرا طاقت فراق را بيش از اين ندارم و لذا به او وعده داده مي شود که ماه رمضان آينده از دنيا مي روي، او با شنيدن اين بشارت در مدّت چند ماهي که تا ماه مبارک رمضان باقي بوده است، به دوستانش خبر فوتش را مي دهد و لذا در نيمه ماه مبارک رمضان 1365 هجري قمري روح پاکش به عالم بالا پرواز مي کند و در قبرستان سه دختران شهر ري مدفون مي گردد، خدا او را رحمت کند.