ملاقات با امام زمان (40)
مرحوم آية اللّه آقاي سيّد ابوالحسن اصفهاني از مراجع معروف زمان ما است.
او مکرّر خدمت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه رسيده که من جمله قضيّه زير است.
در کتاب گنجينه دانشمندان از علامه متتبع آقاي حاج سيّد محمّد حسن ميرجهاني نقل مي کند که او فرمود:
يکي از علماء زيدي مذهب، به نام بحرالعلوم که در يمن سکونت داشت و منکر وجود مقدس حضرت وليّ عصر ارواحنا فداه بود، به علماء و مراجع آن وقت نامه ها نوشت واز آنها براي اثبات وجود مقدّس آن حضرت دليل مي خواست.
آنها به او جواب مي دادند، ولي او قانع نمي شد.
تا آنکه نامه اي براي مرحوم آقاي سيّد ابوالحسن اصفهاني نوشت و از ايشان جواب خواست، مرحوم آقاي آية اللّه اصفهاني در جواب نامه نوشته بودند، که اگر شما به نجف بيائيد پاسخ شما را شفاهي خواهم داد.
لذا بحرالعلوم يمني با فرزندش سيّد ابراهيم و جمعي از مريدانش به نجف اشرف مشرّف شدند و بحرالعلوم به خدمت مرحوم آية اللّه سيّد ابوالحسن اصفهاني رسيد و به او گفت:
من طبق دعوت شما به اين مسافرت آمده ام، اميد است جوابي را که وعده فرموده ايد به من بدهيد، تا استفاده کنم.
مرحوم آية اللّه اصفهاني فرمودند:
فردا شب به منزل ما بيائيد، تا جواب سؤ ال شما را بدهم.
بحرالعلوم و پسرش شب بعد به منزل مرحوم سيّد ابوالحسن اصفهاني رفتند، پس از صرف شام و نقل مطالبي درباره وجود مقدّس آن حضرت و رفتن ميهمانان ديگر و متفرّق شدن آنها و گذشتن نيمي از شب.
مرحوم آية اللّه اصفهاني به نوکرشان مشهدي حسين فرمودند:
چراغ را بردار و به بحرالعلوم و فرزندش گفتند برويم تا خود آن حضرت را ببينيم.
آقاي ميرجهاني فرمودند:
ما که آنجا حاضر بوديم، خواستيم با آنها برويم، آية اللّه اصفهاني فرمودند:
شما نيائيد فقط بحرالعلوم با پسرش بيايند.
آنها رفتند ما نفهميديم که به کجا رفتند، ولي فرداي آن روز که من بحرالعلوم يمني و فرزندش را ملاقات کردم و از جريان شب قبل سؤ ال نمودم او گفت:
بحمداللّه ما مشرّف به مذهب شما شديم معتقد به وجود مقدّس حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) گرديديم.
گفتم:
چطور؟ فرمود:
آقاي آية اللّه اصفهاني حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) را به ما نشان داد.
پرسيدم:
چگونه او حضرت بقيّة اللّه را به شما نشان داد.
گفت:
وقتي ما از منزل بيرون آمديم، نمي دانستيم به کجا مي رويم، تا آنکه در خدمت آية اللّه اصفهاني به وادي السّلام وارد شديم در وسط وادي السّلام محلّي بود که آن را مقام حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) مي گفتند.
آية اللّه اصفهاني وقتي به در مقام رسيد چراغ را از مشهدي حسين گرفت و تنها مرا با خود به داخل مقام برد، در آنجا وضويش را تجديد کرد.
پسرم به اعمال او مي خنديد، آنگاه چهار رکعت نماز در آن مقام خواند و کلماتي گفت:
که آن را نفهميديم، ناگهان ديديم، آن فضا روشن شد در! اينجا پسرش مي گفت:
در اين موقع من بيرون مقام ايستاده بودم، پدرم با مرحوم سيّد ابوالحسن اصفهاني داخل مقام بودند، پس از چند دقيقه صداي پدرم را شنيدم، که صيحه اي زد و غش کرد.
نزديک رفتم ديدم، آية اللّه اصفهاني شانه هاي پدرم را مي مالد، تا بهوش؟ بيايد وقتي از آنجا برگشتيم پدرم گفت:
حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) را ديدم و او مرا مشرّف به مذهب شيعه اثني عشري فرمود و بيشتر از اين، خصوصيّات ملاقاتش را نگفت و پس از چند روز به يمن برگشت و چهار هزار نفر از مريدانش را شيعه دوازده امامي کرد.