بازگشت

ملاقات با امام زمان (39)


علامه نوري در کتاب نجم الثّاقب نقل مي کند:

که سيّد جعفر پسر سيّد بزرگوار سيّد باقر قزويني که داراي کرامات بود، گفت:

من با پدرم به مسجد سهله مي رفتيم، نزديک مسجد سهله که رسيديم، به پدرم گفتم:

اين حرفها که مردم مي گويند، هر کس چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله برود حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) را مي بيند، معلوم نيست اصلي داشته باشد!.

پدرم غضبناک شد و گفت:

چرا اصلي نداشته باشد؟ اگر چيزي را تو نديدي! اصلي ندارد.

و مرا بسيار سرزنش کرد، به طوري که من از گفته خود پشيمان شدم، در اين موقع وارد مسجد سهله شديم، در مسجد کسي نبود، ولي وقتي پدرم در وسط مسجد ايستاد که نماز استغاثه را بخواند، شخصي از طرف مقام حضرت حجّت (عليه السّلام) نزد او آمد، پدرم به او سلام کرد و با او مصافحه نمود.

پدرم به من گفت:

اين کيست؟ گفتم:

آيا او حضرت بقيّة اللّه (عليه السّلام) است.!! فرمود:

پس کيست؟ من از جا حرکت کردم و به اطراف دنبال او دويدم ولي احدي را در داخل مسجد و در خارج مسجد نديدم.