بازگشت

ملاقات با امام زمان (28)


يکي از نوابغ جهان اسلام و فقهاي بزرگوار شيعه که آوازه و شهرت علمي و عمليش؟ در همه بلاد مسلمين پيچيده و از جانب بعضي از علماء به خاتم الفقهاء و المجتهدين موسوم گشته، مرحوم شيخ مرتضي انصاري رضوان اللّه تعالي عليه (1281 - 1214 ه؟ ق) مي باشند که از نسل صحابي گرانقدر جابر بن عبداللّه انصاري بوده و علاّمه محدّث نوري (ره) در خاتمه المستدرک درباره شان فرموده اند:

خداوند بر جابر تفضّل فرمود که از سلاله او مردي رابيرون آورد که ملّت و دين را با علم و تحقيق و دقّت و زهد و عبادت و کياست خويش خدمتها نمود.

آن جناب در مدّت قيادت و رهبري خويش مرجعي بزرگوار براي امّت و نايبي خدمتگزار براي امامش و شيفته اي منتظر براي مولا و سرورش حضرت وليّ عصر ارواحنا فداه بود و از توجّه به آن حضرت فراموش نمي نمود....

يکي از شاگردان ايشان نقل مي کند که:

نيمه شبي در کربلاي معلاّ از خانه بيرون آمدم، در حالي که کوچه ها گل آلود و تاريک بودند و من چراغي با خود برداشته بودم.

از دور شخصي را مشاهده کردم، که چون به او نزديک شدم ديدم، استادم شيخ انصاري (ره) است، او را نمي شناختم که از دور مي آيد.

با ديدن ايشان به فکر فرو رفتم و از خود پرسيدم، که آن بزرگوار در اين موقع از شب، در اين کوچه هاي گل آلود با چشم ضعيف به کجا مي روند؟ از بيم آنکه مبادا کسي در کمين ايشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم، شيخ آمد و آمد تا در کنار خانه اي ايستاد و در کنار در آن خانه زيارت جامعه را با يک توجّه خاصّي خواند، سپس داخل آن منزل گرديد من ديگر چيزي نمي ديدم امّا صداي شيخ را مي شنيدم که با کسي سخن مي گفت... ساعتي بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شيخ را در آنجا ديدم....

بعدها که به خدمت آن جناب رسيدم و داستان آن شب را جويا شدم پس از اصرار زياد به من، فرمودند:

گاهي براي رسيدن به خدمت امام عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) اجازه پيدا مي کنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پيدا نخواهي کرد.) مي روم و زيارت جامعه را مي خوانم. چنانچه اجازه ثانوي برسد. خدمت آن حضرت شرفياب مي شوم و مطالب لازم را از آن سرور مي پرسم و ياري مي خواهم وبر مي گردم!! سپس شيخ (ره) از من پيمان گرفت که تا هنگام حياتش اين مطلب را براي کسي اظهار نکنم.