بازگشت

ملاقات با امام زمان (24)


از جمله کساني که به فيض ملاقات حضرت صاحب الامر ارواحنا فداه نائل آمده و پاسخ اشکالات علميش را از آن وجود مقدّس دريافت کرده است، عالم بزرگوار مقدّس اردبيلي (متوفّي 993) رضوان اللّه تعالي عليه است. رادمرد بزرگي که در تقوي و عبادت به مقامي رسيده بود که هر که را بخواهند در قدس و تقوي مثال بزنند به او تشبيهش مي کنند.

مشهور است که گاهي در بعض مسائل دشواري که برايش پيش مي آمده و از حلّ آن عاجز مي گشته. خود را به کنار ضريح مقدّس حضرت اميرالمؤ منين علي (عليه السّلام) مي رسانيده و از آن حضرت سؤ ال مي نموده و آن حضرت نيز پاسخش را مي دادند.

شگفتا! از چنين يقيني در دين، نسبت به امامت و چنان رتبه اي در تقوي و زهادت:

يکي از شاگردان خاصّ آن مرحوم که از دانشمندان زمان خويش بوده و بر اسرار زندگي استاد نيز واقف گرديده مي گويد:

يکي از شبها که در صحن مطهّر حضرت اميرالمؤ منين علي (عليه السّلام) در حالي که شب از نيمه گذشته بود و خسته از مطالعات علمي قدم مي زدم:

ناگهان در آن فضاي نوراني، شبحي را ديدم که به سوي حرم شريف روان است، در حالي که همه درهاي حرم مطهّر قفل بودند، با کنجکاوي او را تعقيب کردم، ديدم که او چون به در حرم نزديک شد قفلها باز شدند و در حرم گشوده گشت. او به هر دري که دست مي گذارد، باز مي شد. تا اينکه با کمال وقار و سنگيني کنار حرم مطهّر حضرت امير (عليه السّلام) ايستاد و سلام نمود. من جواب سلام او را شنيدم و سپس با همان صاحب صدا شروع به صحبت کرد. هنوز از آن گفتگو چيزي نگذشته بود که آن مرد خارج شد و از شهر بيرون رفت و به سوي مسجد کوفه سرازير شد من نيز به لحاظ کنجکاوي او را تعقيب کردم او آنجا در مسجد داخل محراب گرديد و به سوي شهر مراجعت نمود. نزديک دروازه نجف که رسيد تازه سپيده صبح دميده بود و خفتگان آرام آرام سر از بستر برمي داشتند و آماده نيايش صبحگاهي مي شدند. ناگهان در طول راه مرا عطسه اي گرفت که نتوانستم جلوي آن را بگيرم و آن مرد متوجّه من شد و برگشت چون به چهره اش نگريستم، ديدم استادم آية اللّه مرحوم مقدّس اردبيلي است.

پس از سلام و انجام مراحل ادب به ايشان عرض کردم که:

من در طول شب از لحظه ورود به حرم مطهّر تاکنون همراه شما بوده ام لطفا بفرمائيد که در حرم مطهر و در محراب مسجد کوفه با چه کسي سخن مي گفتيد؟ مرحوم مقدّس اردبيلي ابتداء از من قول گرفتند که اين راز را تا زماني که ايشان در قيد حيات هستند فاش نکنم، سپس فرمودند:

فرزندم گاه مي شود که حل مسائل بر من دشوار مي گردد و چون از گشودن آن عاجز مي شوم.

خدمت حلاّل مشکلات حضرت علي بن ابيطالب (عليه السّلام) شرفياب شده و جواب آن را از آن مولا مي گيرم.

امّا شب گذشته حضرت امير (عليه السّلام) مرا به سوي حضرت صاحب الزّمان (عليه السّلام) راهنمائي کرد و فرمود:

فرزندم مهدي (عليه السّلام) در مسجد کوفه است، او امام زمان تو است نزد او برو و مسائلت را از او فراگير.

و من به امر آن حضرت داخل مسجد کوفه شدم و از حضرتش که در محراب ايستاده بودند يعني مولايم حضرت مهدي ارواح العالمين له الفداء مشکلاتم را پرسيدم.