بازگشت

ملاقات با امام زمان (22)


عالم جليل و فقيه عالي مقام سيّد حسن بن حمزه که از علماء بزرگ شيعه است و با شش پشت به حضرت سيّدالشّهداء (عليه السّلام) مي رسند نقل مي کنند.

مرد صالحي از شيعيان گفت من در يکي از سالها به قصد زيارت بيت اللّه و اعمال حج از منزلم بيرون رفتم و اتفاقا آن سال گرما و امراض مسري زياد شده بود.

در راه از قافله با غفلتي که کرده بودم عقب افتادم، کم کم از کثرت تشنگي در آن بيابان گرم بي حال روي زمين افتادم و نزديک به هلاکت بودم، که صداي شيه اسبي به گوشم رسيد.

وقتي چشمم را باز کردم جوان خوش رو و خوشبوئي را سوار بر اسب ديدم که بالاي سرم ايستاده و ظرف آبي در دست داشت، از اسب پياده شد و آن آب را به من داد، آن آب به قدري سرد و شيرين بود که من تا به حال مثل آن آب را نخورده ام از آن آقا سؤ ال کردم:

تو که هستي که اين لطف و مرحمت را به من نمودي؟! گفت:

من حجت خدا بر بندگان خدايم، من بقيّة اللّه در زمينم، من آن کسي هستم که زمين را از عدل و داد پر خواهم کرد بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.

من فرزند حسن بن علي بن محمّد بن علي بن موسي بن جعفربن محمّد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالبم (عليهم السّلام).

وقتي او را شناختم به من فرمود، چشمهايت را روي هم بگذار، من دستور را عمل کردم و چشمهايم را روي هم گذاشتم پس از چند لحظه به من فرمود، چشمت را باز کن، باز کردم خود را در کنار قافله ديدم در اين موقع آن حضرت از نظرم غائب شد.

حاجي نوري در کتاب نجم الثاقب پس از نقل اين قضيّه فرموده:

که حسن بن حمزه از اجلّه فقهاء طائفه اماميّه است و از جمله تصانيف او کتاب غيبت است.

و شيخ طوسي مي گويد:

که سيّد حسن بن حمزه، فاضل اديب، عارف فقيه، زاهد ورع، صاحب محاسن بسيار بوده است.