بازگشت

ملاقات با امام زمان (14)


آية اللّه آقاي حاج شيخ محمّد علي اراکي يکي از علماء بزرگ حوزه علميّه قم است، کسي در تقوي و عظمت مقام علميش ترديد ندارد، مؤ لف کتاب گنجينه دانشمندان در جلد دوم صفحه 64 نقل مي کند:

در شب سه شنبه 26 ربيع الثاني 1393 براي مؤ لف فرمودند:

دخترم که همسر حجة الاسلام آقاي حاج سيّد آقاي اراکي است مي خواست به مکّه مکرّمه مشرّف شود و مي ترسيد نتواند، در اثر ازدحام حجّاج طوافش را کامل و راحت انجام دهد.

من به او گفتم:

اگر به ذکر يا حَفيظُ يا عَليمُ مداومت کني خدا به تو کمک خواهد کرد.

او مشرّف بمکّه شد و برگشت، در مراجعت يک روز براي من تعريف مي کرد که من بان ذکر مداومت مي کردم و بحمداللّه اعمالم را راحت انجام مي دادم، تا آنکه يک روز در موقع طواف، جمعي از سودانيها ازدحام عجيبي را در مطاف مشاهده کردم.

قبل از طواف با خود فکر مي کردم که من امروز چگونه در ميان اين همه جمعيت طواف مي کنم، حيف که من در اينجا محرمي ندارم، تا مواظب من باشد، مردها بمن تنه نزنند ناگهان صدائي شنيدم! کسي بمن مي گويد:

متوسّل به امام زمان (عليه السّلام) بشو تا بتواني راحت طواف کني گفتم:

امام زمان کجا است؟ گفت:

همين آقا است که جلو تو مي روند.

نگاه کردم ديدم، آقاي بزرگواري پيش روي من راه مي رود و اطراف او بقدر يک متر خالي است و کسي در آن حريم وارد نمي شود.

همان صدا بمن گفت:

وارد اين حريم بشو و پشت سر آقا طواف کن.

من فوراً پا در حريم گذاشتم و پشت سر حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) مي رفتم و بقدري نزديک بودم که دستم به پشت آقا مي رسيد!! آهسته دست به پشت عباي آنحضرت گذاشتم و بصورتم ماليدم، و مي گفتم آقا قربانت بروم، اي امام زمان فدايت بشوم، و بقدري مسرور بودم، که فراموش کردم، به آقا سلام کنم.

خلاصه همين طور هفت شوط طواف را بدون آنکه بدني به بدنم بخورد و آن جمعيت انبوه براي من مزاحمتي داشته باشد انجام دادم.

و تعجب مي کردم که چگونه از اين جمعيت انبوه کسي وارد اين حريم نمي شود و چون او تنها خواسته اش همين بود سؤ ال و حاجت ديگري از آن حضرت نداشته است.