بازگشت

ملاقات با امام زمان (13)


استادمان مرحوم آية اللّه آقاي حاج شيخ مجتبي قزويني (رضوان اللّه تعالي عليه) قضيّه استادش مرحوم آية اللّه آقاي ميرزا مهدي اصفهاني را اين چنين نقل مي فرمود:

مرحوم آية اللّه ميرزاي اصفهاني مي فرمود:

در ايّام تحصيل که در نجف اشرف بودم، در علم اخلاق و تزکيه نفس و سير و سلوک از محضر آقاي سيّد احمد کربلائي که يکي از عرفاء بلند پايه بود استفاده مي کردم، تا آنکه در رشد و کمالات معنوي و تزکيه نفس از نظر ايشان به حدّ کمال و به اصطلاح به مقام قطبيّت و فناء في اللّه رسيدم.

او به من درجه و سمت دستگيري از ديگران را داد و مرا استاد در فلسفه اشراق دانست، او مرا عارف کامل و قطب و فاني في اللّه مي دانست ولي من که خودم را نمي توانستم فريب دهم و هنوز از معارف حقّه چيزي نمي دانستم، دلم آرام نگرفته بود و خود را در کمالات ناقص مي دانستم، تا آنکه به فکرم رسيد که شبهاي چهارشنبه به مسجد سهله بروم و متوسّل به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه بشوم شايد آن آقائي که خداي تعالي او را براي ما غوث و پناهگاه خلق کرده توجّهي به من بفرمايد و صراط مستقيم را به من نشان بدهد.

لذا به مسجد سهله رفتم و از جميع علومي که:

سر به سر قيل و قال، نه از آن کيفيّتي حاصل نه حال.

و از افکار عرفاني متصوّفه و از بافته هاي فلاسفه، خود را خالي کردم و صد در صد با کمال اخلاص و توبه به مقام مقدّس آن حضرت، خود را در اختيار گذاشتم، که ناگهان جمال پر نور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه ظاهر شد و به من اظهار لطف زيادي فرمود و براي آنکه ميزاني در دست داشته باشم و هميشه با آن ميزان حرکت کنم، اين جمله را به من فرمودند:

طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوٍ لانکارنا يعني:

جستجوي معارف و شناخت حقايق از غير خط ما اهل بيت طهارت مساوي است با انکار ما.

وقتي مرحوم ميرزاي اصفهاني اين جمله را از آن حضرت مي شنود، متوجّه مي گردد که بايد معارف حقّه را تنها و تنها از مضامين آيات قرآن و روايات اهل بيت عصمت و طهارت استفاده کند و لذا به مشهد مقدّس مشرّف مي گردد، معارف قرآن و اهل بيت را به پاک طينتان از اهل علم تعليم مي دهد و شاگرداني که همه اهل معني و تشرّف و تزکيه نفس و در صراط مستقيم معارف حقّه هستند، به جامعه روحانيّت تحويل مي دهد.

در اينجا چند تذکّر و توضيح را لازم مي دانم که به عرض خوانندگان محترم برسانم.

اوّل:

آنکه قضيّه تشرّف مرحوم ميرزاي اصفهاني، به انحاء مختلف نقل شده و چون براي من آنچه را که استادم مرحوم آقاي حاج شيخ مجتبي قزويني نقل فرموده بودند معتبر است، اين نحوه که نقل کردم نزد من معتبرتر است.

دوّم:

مرحوم سيّد احمد کربلائي، از شاگردان ملاّّ حسين قلي همداني است و مراسلاتي دارد که ظاهرا شخصي معني اين شعر شيخ عطّار را مي پرسد:

دائما او پادشاه مطلق است -----در کمال عز خود، مستقرق است او بسر نايد ز خود، آنجا که او است -----کي رسد عقل وجود، آنجا که او است که ابتداء مرحوم آخوند خراساني جواب مختصري مي دهد و بعد همان سؤ ال را از مرحوم شيخ محمّد حسين غروي کمپاني مي کنند، که ايشان طبق مذاق فلسفه مشاء پاسخ مي گويد و بعد باز همان سؤ ال را از مرحوم سيّد احمد کربلائي مي پرسند، که ايشان طبق مذاق فلسفه اشراق جواب مي دهند که عينا آن مراسلات نزد من موجود است، بنابراين مرحوم سيّد احمد کربلائي مذاقشان مذاق عرفاني وحدت موجودي است و اين مطلب کاملا از آن مراسلات استفاده مي شود.

سوّم:

مرحوم آية اللّه آقاي ميرزا مهدي اصفهاني در روز پنجشنبه 19 ذيحجّه الحرام 1365 هجري قمري در مشهد مقدّس از دنيا رفت و در وسط دارالضّيافه آستانه مبارکه حضرت رضا (عليه السّلام) دفن شد.

ضمنا بعضي از شاگردان مرحوم ميرزاي اصفهاني و فرزند بزرگوارش در کتاب دين و فطرت قضيّه او را اين چنين نقل مي کنند.

از جمله عالمان و فقيهان و مربّيان روحاني دهه هاي گذشته مرحوم مبرور آية اللّه العظمي آقاي ميرزا مهدي اصفهاني رضوان اللّه تعالي عليه است (1365 - 1313 هجري قمري) بوده است، که مراکز علمي خصوصا حوزه علميه مشهد سالها تحت نفوذ و سيطره معنوي آن بزرگوار بوده و تعاليمشان از جمله حرکتهاي عظيم فکري معاصر گشته که همچون سدّي فولادين در مقابل انحرافات ايستاد و معارف قرآن و ائمّه طاهرين را به عنوان تنها راه دستيابي به اسلام خالص عرضه داشته است.

بسياري از دانشمندان شيعه که امروز نگهبانان مرزهاي تشيع اند در محضر آن بزرگوار درسها گرفته و پندها آموخته اند اين تب و تابي که امروزه در زادروز امام عصر (عج اللّه تعالي فرجه الشّريف) مي بينيم، گوشه اي از شراره هاي محبّتي است که ايشان به پيشگاه امام زمان (عليه السّلام) مي ورزيده و اينک جلوه هائي از آن آشکار گشته است...

آن بزرگوار، در آن هنگامي که به تحصيل مشغول بوده و سينه خويش رااز علوم اسلامي مي انباشته در برخورد با روشها و مشربهاي گوناگون از جمله مکاتب فلسفي و عرفاني به حيرت و نوسان کشيده مي شود و اضطراب عجيبي بر روحش سايه مي افکند.

پريشاني و آزردگي حاصل از بلاتکليفي، انقلاب فکري در او ايجاد مي کند که نمي داند چه بکند و به کجا برود و به کدام سير، از سيرهاي علمي و معنوي آن زمان رو کند.

سرانجام براي نجات از اين دغدغه خاطر، به حضرت ولي عصر اروحنافداه متوسل مي شود و چاره مشکل را از آن حضرت مي طلبد.

حضرتش نيز تفضّل مي کنند و در کنار قبر هود و صالح در وادي السّلام نجف تشريف فرما شده بر او تجلّي مي فرمايند و راه را به او مي نمايانند.... او که در آنجا با قلبي شکسته و ديده اي گريان ديدار را آرزو مي نمود سرانجام به مقصود خود نائل مي آيد و شرفياب محضر پرفيضش مي شود و درمان درد خويش را مي يابد.

بدين گونه که وقتي در بيداري به خدمت حضرت مي رسد، بر سينه آن حضرت نواري را به رنگ سبز به عرض 20 سانت و به طول قريب 60 سانت مي بيند، که عبارتي به رنگ سفيد، به گونه نور بر آن چنين نقش شده است:

طَلَبُ الْمَع ارِفْ مِنْ غَيْرِ طَريِقن ا اَهْلَ الْبَيْتِ مُس اوِقٌ لاِنْک ارِن ا وَقَدْ اَق امَنِي اللّهُ وَاَنَا حُجَّةُبْنُ الْحَسَن (که کلمه حجة بن الحسن قدري درهم و به شکل امضاء نقش يافته بود) (يعني:

جستجوي معارف جز از راه ما خاندان پيامبر، مثل انکار نمودن ماست و خداوند امروز مرا برپا داشته و من حجت خدا پسر حضرت عسکري سلام اللّه عليه هستم).

و بعد آن حضرت غائب مي شوند.

اين پيام گهربار حضرتش، مرحمي بر قلب سوزانِ او مي گردد و راه حق، روشن و آشکار برايش نموده شده و به دنبال اين توسّل و عنايت، مرحوم ميرزا به چشمه جوشاني از معارف الهي و شخصيّتي فرزانه هدايت مي شود که نامش را هرگز نبرد و از او تنها به صاحب علم جمعي تعبير نمود.

درس گهربار امام، مشعل و چراغ راه زندگي او مي گردد، که خلاصه اگر ما را قبول داريد بايد معارف را از ما بگيريد و در همه زمينه ها، يعني خداشناسي و نفس شناسي و روح شناسي و آخرت شناسي و بلکه آفاق شناسي، از ما تبعيت کنيد.

بعدها به منظور زنده نمودن معارف اهل البيت، عازم ايران مي شود و درسهائي را که آميزه اي از قرآن و علوم عترت بود، براي دانشوران مطرح مي فرمايد، برخي از آثار ارزنده و علمي آن مرحوم نزد بعضي از شاگردان بزرگوارش هم اکنون موجود است.

اين بود آنچه را که بعضي از شاگردان از قضيّه مرحوم ميرزاي اصفهاني نقل کرده اند و به عقيده من جريان آن چنان باشد که مرحوم آقاي حاج شيخ مجتبي نقل فرموده اند و احتمال هم دارد که اينها دو حکايت و ملاقات باشد.