بازگشت

ملاقات با امام زمان (12)


مرحوم آية اللّه آقاي حاج سيّد حسين قاضي تبريزي که در قم ساکن بودند و تمام علماء و بزرگان ايشان را به عنوان يک مرد عالم و متّقي و اهل معني و داراي کرامات مي شناختند و من خودم مکرّر خدمتشان رسيده بودم و از محضرشان استفاده هائي نموده بودم، معروف بود که ايشان مکرّر خدمت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه مي رسند، ولي من قضيّه اي که از ايشان سندش صحيح باشد نداشتم که آن را در اينجا نقل کنم و خود من هم از ايشان در اين خصوص چيزي نشنيده بودم.

ولي بحمداللّه وقتي به اين قسمت از کتاب رسيده بودم، ميهماني از قم، به منزل ما آمد که او را مدّتها است به عنوان يک فرد اهل حال و معني مي شناختم او مرحوم حاج آقا جواد رحيمي بود، او با مرحوم آية اللّه قاضي کاملاً آشنا بود و از اصحاب اهل سرّ ايشان بوده است، معظّم له در بيستم ذيقعده 1403 سه قضيّه از آن جناب در موضوع اين کتاب براي ما نقل فرمود:

اوّل مرحوم آية اللّه آقاي سيّد حسين قاضي نقل فرمودند که:

در محلّي جمعي بوديم که به محضر حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه رسيديم، ايشان به ما نگاه مي فرمودند و از افراد تفقّد مي نمودند، به من فرمودند:

شما چه مي خواهيد که من به شما بدهم؟ عرض کردم:

مي خواهم از همه اين جمعيّت به شما نزديکتر باشم. حضرت در کنار خود جائي باز کردند و مرا پهلوي خود نشاندند.

دوّم آقاي حاج آقا جواد رحيمي (رحمة اللّه عليه) گفتند:

مرحوم آقاي قاضي فرمود:

زماني که در محضر حضرت بقيّة اللّه (عجل اللّه تعالي فرجه) بودم، قصيده اي که در مدح حضرتش يکي از دوستانش گفته بود، من آن را براي آن حضرت مي خواندم، شاعر در آن قصيده اخلاص و ارادت خودش را نسبت به آن حضرت اظهار مي کند، من وقتي آن اشعار را مي خواندم، آنچه را شاعر نسبت به خودش داده بود من آنها را نسبت به خودم و اخلاص خودم مي دادم و مي خواستم به اين وسيله ابراز ارادتي بکنم، که ناگاه ديدم آن حضرت نيستند و متوجّه شدم که از اين عمل من خوششان نيامده است.

سوّم و بالاخره آقاي حاج آقا جواد رحيمي رحمة اللّه قضيّه سوّم مرحوم آية اللّه قاضي را اين چنين بيان کردند:

مرحوم آية اللّه آقاي حاج سيّد حسين قاضي فرمودند:

شب تولّد حضرت فاطمه زهراء (سلام اللّه عليها) يعني شب بيستم جمادي الثّاني سال 1348 در مسجد جمکران بودم، ناگهان مشاهده شد که انواري از آسمان به زمين و بخصوص روي آسمان جمکران فرو مي ريزند، (در اينجا آقاي رحيمي فرمودند:

من هم اتّفاقا آن شب در مسجد جمکران بودم و آن انوار را ديدم و بلکه همه مردم آنها را مي ديدند).

در همان شب شخصي که مورد وثوق آقاي قاضي بود براي ايشان نقل کرده بود که من در مسگرآباد تهران بودم، يکي از اولياء خدا مرا با طيّالارض به مسجد جمکران آورد با او در مسجد جمکران به مجلس؟ روضه اي که در گوشه اي تشکيل شده بود رفتيم، از همان اوّل مجلس؟ حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه در روضه شرکت فرمودند، روضه خوان اشعاري از کتاب گلزار آل طه که مرحوم آية اللّه حاج سيّد علي رضوي سروده است، مي خواند و حضرت وليّ عصر ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء گوش مي دادند و گريه مي کردند، پس از خاتمه مجلس؟ حضرت حجّة بن الحسن (عليه السّلام) دعاء کردند و از مجلس برخاستند و تشريف بردند، جمعي که در آن مجلس بودند به شخصي که از ديگران به حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) نزديکتر بود، اصرار مي کردند که شما هم دعائي بکنيد، او مي گفت:

حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) دعاء فرمودند، بالاخره با اصرار زياد او را وادار به دعاء کردند او هم چند جمله دعاء درباره فرج کرد و مجلس خاتمه يافت.

(احتمالا دعاء کننده خود مرحوم قاضي بوده ولي نمي خواسته اسمش را ببرند).