بازگشت

جعفر بن علي دولت را آگاه ميسازد


جعفر،پسر امام علي الهادي (ع) بود،کتابهاي تاريخ،زندگاني او راچنين توضيح ميدهند:«به جواني رسيد و از تعاليم اسلام بيگانه و منحرف بودو راه لهو و شرابخوارگي و فسق و فجور در پيش گرفت ».

پدر او،امام (ع) به ياران خود فرمان داد که از او دوري جويند و با او آميزش نکنند و درباره او فرمود:«او نسبت به من به منزله نمرود است به نوح که «خداي عز و جل فرمايد که نوح گفت: همانا که فرزندم از خاندان من است و خدا گفت:اي نوح او از خاندان تو نيست،او عمل نا صالح است ». [1] .

از اخبار چنين بر مي آيد که جعفر در سه زمينه فعاليت انحرافي داشت و باامام مهدي (ع) در تضاد بود و آن عبارت بود از:

1-ادعاي امامت پس از برادرش امام عسگري (ع)

2-انکار هر وارث شرعي براي امام عسگري (ع) و ادعاي اينکه اوامامت را به ارث مي برد.

3-وقتي امام مهدي (ع) به او اعتراض کرد،ماموران دولتي را از احتمال وجود او آگاه ساخت و دولت را وادار کرد تا براي تعقيب و بازرسي گسترده خانه او عمل کنند.کارگزاران حکومت، بازماندگان امام را زير فشار قرار دادندولي در پايان از يافتن امام مهدي (ع) نا اميد شدند.

و از اينجاست که مي بينيم خليفه-المعتمد-وقتي بوسيله جعفر از وجودمهدي (ع) و از پنهان بودن او آگاه شد،بيدرنگ سواران و پيادگان خود را براي بازرسي سراي امام عسگري (ع) گسيل داشت اما آنان پس از بازرسي دقيق چيزي نيافتند و هنگاميکه از خانه بيرون مي آمدند کوشيدند که وسايل خانه راچپاول کنند و در حيني که به غارت و بردن اموال سرگرم بودند،مهدي (ع)

فرصت يافت تا از خانه بيرون رود و در آن هنگام کودکي شش ساله بود.

هيچکس او را نديد تا پنهان گرديد». [2] .

آنان نميدانستند که حقيقة از چه کسي سخن ميگويند و در پي کيستند.

انديشه آنان درباره امام تاريک و مبهم بود.اين مساله بعيد نيست زيرا وقتي سرمست غارت و يغماگري بودند،توجهي نداشتند که کودکي با نهايت سادگي و آساني،بي آنکه جلب توجه کند از دستشان بدر رود.

در پايان غارت،«صقيل »را که مادر مهدي (ع) بود دستگير کردند وبراي بازجوئي نزد مسئولان امر بردند تا درباره کودک استفسار کنند و اطلاعات لازم را بدست آورند.اين بانو گفته آنان را انکار کرد و مدعي شد که طفلي نياورده است و پافشاري کرد تا سر نهان آشکار نگردد،و فرزندش را دور ازدسترسي تعدي،در پرده نگاهداشت.

مادر مهدي (ع) فشار و شکنجه را با کمال اخلاص و استقامت تحمل کرد و کوشيد که بازپرسان و تحقيق کنندگان را در وهم و شک نگاه دارد.

لذا ادعا کرد که باردار است »

اين ادعا در ذهن حکام اين احتمال را بوجود آورد که بسا جنيني که اوادعا ميکند،همان مهدي (ع) مطلوب باشد بخصوص که دولت از زمان حضورامام عسگري (ع) منتظر ولادت مهدي (ع) بود.اما زندگي امام عسگري (ع)

به پايان رسيد و فرزندي از آن امام نديد.وقتي دولت از تولد او اطمينان حاصل نکرد،تصميم گرفت مواظب آن بانو باشند تا وضع حمل کند،سپس کارکودکش را يکسره کنند و از او خلاص گردند.

ماموران،بيدرنگ آن بانو را زير نظر و مراقبت شديد و دائمي قرار دادندو او را در بين زنان «معتمد و موفق »و زنان قاضي «ابن ابي الشوارب »قراردادند.همچنان مراقب او بودند تا مدت به درازا کشيد و کودکي نياورد.

آن بانو بيش از دو سال در همان حال زنداني بود تا دولت در جبهه هاي گوناگون گرفتار دشواريهاي جنگي بسيار شد،و مساله آن بانو را از ياد بردند و اوتوانست به سلامت از چنگ آنان برهد. [3] .


پاورقي

[1] تاريخ سامرا ج 2 ص 251 نقل از کتاب مدينة المعاجز.

[2] الجرايح و الجرايح ص 164.

[3] کامل ج 6 ص 15 و نيز تاريخ طبري.