بازگشت

موج جديد جهاني سازي و سرمايه داري


دهه 1970 که هم زمان با تاريخ تولد احتمالي انقلاب تکنولوژي اطلاعات بود، نقطه عطفي در تکامل سرمايه‌داري شد. شرکت‌هاي همه کشورها با در پيش گرفتن راهبردهاي جديد در برابر کاهش واقعي يا احتمالي سودآوري واکنش نشان دادند. برخي از اين راهبردها، مانند نوآوري تکنولوژيک و تمرکززدايي سازماني، هرچند از لحاظ تأثير بالقوه بسيار مهم بودند، افقي نسبتاً دراز مدت داشتند. اما شرکت‌ها به دنبال نتايجي کوتاه‌مدت بودند که ممکن بود در دفاتر ساليانه آن‌ها و در باره شرکت‌هاي آمريکايي، در گزارش‌هاي فصلي آن‌ها بازتاب داده شود. براي افزايش سود در يک محيط مالي معين و با نرخ‌هايي که توسط بازار تعيين شده است، چهار روش عمده وجود دارد: کاهش هزينه هاي توليد (که با کاهش هزينه هاي کار آغاز مي شود)، افزايش بهره وري، گسترش بازار و تسريع بازگشت سرمايه.

ازميان چهار روش عمده ياد شده براي افزايش سود، شرکت‌هاي چند مليتي گسترش بازار و جنگ بر سر سهم بازار در دهه اخير را سريع‌ترين و زودبازده ترين راهبرد افزايش سود دانستند. اين مسئله منشأ گسترش چشمگير تجارت متناسب با توليد و پس از آن، گسترش سرمايه‌گذاري مستقيم خارجي در دو دهه گذشته بوده است. اين عوامل به موتور رشد اقتصادي در سراسر جهان تبديل شدند.

تکنولوژي‌هاي مبتني بر الکترونيک، يعني ميکروالکترونيک، کامپيوتر و مخابرات که در دهه 1970 در سطحي گسترده انتشار يافتند، بخش اقتصادي جديدي بنام «بخش دانش» در کنار سه بخش سنتي اقتصاد ـ کشاورزي، صنعت و خدمات ـ ايجاد کرده اند که از نخبگان اندکِ سرمايه گذار، دانشمندان، صاحبان فن، برنامه نويس هاي کامپيوتر، مربيان و مشاوران خبره تشکيل شده است. امروزه در هر سه بخش سنتي اقتصاد، تکنولوژي جاي‌گزين نيروي کار آدمي شده است و ميليون ها کارگر در چرخه بي‌کاري قرار گرفته اند. تنها بخش دانش، در حال رشد است؛ اما انتظار نمي رود که جز تعداد اندکي از صدها ميليون انساني را که در سال هاي آينده در نتيجه پيشرفت هاي انقلابي در علوم اطلاعاتي و ارتباطي حذف مي شوند، به خود جذب نمايد.