بازگشت

صنعت گرايي


معني عام «صنعتي شدن» عبارت است از: سازماندهي توليدي با تقسيم کار و تخصص گرايي و به کارگيري فن آوري و نيروهاي مکانيکي و الکترونيکي به جاي نيروي انساني و يا همراه با آن. با اين درک، تمامي بخش‌هاي اقتصاد (توليد کالاهاي مصرفي و تجهيزات سرمايه اي، کشاورزي و فعاليت‌هاي خدماتي) را مي توان «صنعتي» کرد. بنابراين اين همان رويکرد عقلايي به فرايند مهم توليد ـ نه فقط توليد کالاهايي که «صنعتي» به نظر مي رسد ـ است. فرايند توليد صنعتي، يعني ماشيني کردن توليد با تغيير و تبديل و تحول روش‌هاي توليد، اگر به افزايش بهره وري عوامل توليد نينجامد، بي فايده خواهد بود؛ يعني ضرورت دارد که استفاده از عامل توليد بهبود يابد و بيش از پيش مؤثر گردد (بهبود يافتن و مؤثر واقع شدن عوامل توليد متضمن کاهش هزينه، زمان و ضايعات است و در نهايت، منجر به افزايش سود و فايده مي شود). کارگر در عصر صنعت بسيار بيش‌تر از نيازهاي شخصي خود کالا توليد مي کند؛ يعني در واقع، مازاد کلي بر احتياجات داخلي فراهم مي کند و همين مازاد است که موجب رشد اقتصادي و رفاه ملي و جابه‌جايي قابل ملاحظه نيروي کار از بخش توليدي که بدان سخن اوليه مي گويند به سوي بخش‌هاي دوم و سوم مي شود. بخش اول، بخش استفاده از منابع طبيعي است که شامل کشاورزي، ماهي‌گيري، شکار، دامداري و معادن است. بخش دوم شامل تمام فعاليّت‌هايي است که صرف تغيير شکل مواد خام به محصولات ساخته شده مي شود؛ بنابراين شامل همه اشکال فعاليت صنعتي است. بخش سوم همه فعاليت‌هاي تجاري، حمل و نقل، ارتباطات، خدمات حرفه اي و عمومي، مشاغل، و کلاً مشاغل غير دستي است. بنابراين صنعتي شدن ساختار اقتصادي کشاورزي جوامع را متحول نموده است، کارآيي نيروي کار را افزايش داده و در نتيجه، در آمد نيروي کار کشورهاي صنعتي نسبت به نيروي کار کشورهاي ديگر بيش‌تر شده است. مطابق بعضي آمارها، در کشورهاي با درآمد پايين، تقريباً 70 نيروي کار براي زندگي و امرار معاش با کشاورزي ارتباط دارد؛ در حالي که در کشورهاي با درآمد، متوسط حدود 30 % و در کشورهاي صنعتي با درآمد بالا، حدود 5% نيروي کار در کشاورزي مشغول هستند.

نظام سرمايه داري از صنعت‌گرايي تکنولوژي خاصي را مي طلبد. اين تکنولوژي مبتني بر کيش کارآيي است. «کارآيي» به معناي بيش‌تري بازده اي است که در کوتاه مدت، با صرف کم ترين مقدار انرژي، کار و سرمايه در فرايند توليد به دست مي آيد. مفهوم «کارآيي» که براي اندازه گيري نسبت درون‌داد به برون‌دادِ انرژي و سرعت ماشين آلات از نظر ارزش زماني طرح ريزي شده است، به آساني درباره کار انسان و کارکرد همه جامعه به کار برده شد. در چارچوب اين مفهوم، هر نيرو و فعاليتي براي اهداف فايده‌باور و توليدي به کار گرفته مي‌شود. از اين به بعد، انسان ها و ماشين‌آلات بر مبناي ارزشي که «کارآيي» نسبي شان داشت، سنجيده مي شدند و کاري به آنان محول مي گرديد. اين نوع نگرش به کارآيي، «تکنولوژي تراوشي» را به‌وجود مي آورد که بر اين پندار است که منافع چشمگير حاصل از پيشرفت هاي تکنولوژي و بهبود در بهره وري نهايتاً در شکل کالاهاي ارزان قيمت، قدرت خريد بيش تر و مشاغل بيش تر به دست توده هاي کارگر مي رسد. در واقع، بيش از يک سده، خرد متعارف اقتصادي بر اين باور بوده که تکنولوژي هاي نو به افزايش بهره وري، کاهش هزينه هاي توليد و ازدياد کالاهاي ارزان قيمت مي انجامد. اين جريان، به نوبه خود، قدرت خريد را بالا مي برد، بازارها را گسترده تر مي سازد و مشاغل بيش تري به وجود مي آورد. هر کشور صنعتي جهان با اين پيش‌فرض اصلي، پايه اي منطقي براي خط‌مشيِ فعاليت هاي اقتصادي خود به وجود آورده است. اما اکنون اين منطق به سطوح بي سابقه اي از بيکاريِ ناشي از تکنولوژي، کاهش شديد قدرت خريد مصرف کننده و کابوس رکود عالم‌گير با دامنه و دوره اي محاسبه‌ناپذير انجاميده است.