بازگشت

احمد بن محمد ايادي


«ايادي» لقب دو تن مي باشد، که يکي معروف و ديگري مجهول است:

1. ايادي معروف، «احمدبن ابي داود بن جرير» قاضي القضاه معتصم و الواثق مي باشد، که فتنه «خلق قرآن» از بدعت هاي او مي باشد که وسيله کشته شدن افراد بي شماري گرديد. [1] هنگامي که وضع او را از احمد حنبل پرسيدند، گفت: «سوگند به خداي بزرگ که کافر است». [2] .

2. ايادي مجهول: «احمدبن محمد ايادي» مي باشد، که در هيچ يک از کتب رجال عنوان نشده و به اصطلاح مهمل است؛ چون مدحي و يا قدحي در حق او به ما نرسيده است.

فقط يک بار در طريق نجاشي به «محمدبن علي بن جاک» قرار گرفته است. [3] .

مرحوم آيت الله حاج شيخ موسي زنجاني فرموده: از اين نظر که حمزه بن قاسم کتاب هايِ محمدبن علي بن جاک را از او نقل کرده، ظاهر اين است که مي توان به او اعتماد کرد. [4] .

ولي همه هيجده حديثي که از طريق او به دست ما رسيده، «مرفوعه» مي باشد؛ يعني او سلسله سندش را ذکر نکرده و روايات مرفوعه حجت نمي باشد، مگر در مواردي که رفع کننده از امثال «ابن ابي عمير» باشد، که برخي از بزرگان مرسلات او را حجت و مستند دانسته اند. [5] .

پس رواياتي که توسط احمد بن محمد ايادي، آن هم به صورت مرسل نقل شده، ارزش اعتماد و استناد را ندارد.

واقع شدن او در طريق نجاشي نيز موجب تقويت او نمي گردد؛ زيرا بر اساس نقل اردبيلي در جامع الرواه، در نسخه ميرزا محمد استرآبادي، [6] به جاي «احمدبن محمد ايادي»، «محمد بن احمد ايادي» بوده است. [7] .

از احمد بن محمد ايادي تعدادي حديث پيرامون حضرت بقيّه الله (عج) روايت شده، که از نظر سند از اعتبار ساقط است، ولي از نظر مضمون، برخي درست و برخي ديگر نادرست است.

شماري از اين احاديث را «علي بن عبدالحميد نسابه» در کتاب «الأنوارالمضيئه» آورده است. [8] .

تعداد هيجده حديث از آن ها را نيلي در منتخب [9] نقل کرده [10] ، و به همان تعداد علامه مجلسي (ره) در بحارالانوار نقل فرموده است. [11] .

ما در اين جا به چند نمونه از اين احاديث اشاره مي کنيم:

يک ـ احمدبن محمد ايادي به صورت مرفوعه (مرسل) در ضمن يک حديث طولاني از امام باقر (ع) نقل مي کند که فرمود:

گروهي از بني اميه از لشکر قائم (ع) شکست خورده، به پادشاه روم پناهنده مي شوند. آن ها به اين شرط به آن ها پناه مي دهند که به آيين مسيحيت وارد شوند، صليب بر گردن بيفکنند، زنّار به کمر ببندند، از گوشت خوک استفاده نمايند، مشروب بخورند و به آن ها (مسيحيان) دختر داده، از آن ها دختر بگيرند... حضرت قائم (عج) آن ها را از چنگ مسيحيان در مي آورد، مردانشان را مي کشد و شکم زنان حامله شان را مي شکافد و صليب هايشان را بر فراز نيزه مي زند!! [12] .

اين روايت از درجه اعتبار ساقط و مجعول است؛ زيرا:

1. راوي ناشناخته و روايت مهمل است.

2. تعدادي از راويان ياد نشده، روايت مرفوعه مي باشد.

3. متن آن بسيار مستهجن است؛ زيرا رفتاري که از کساني مثل حجاج بن يوسف ساخته است، به امام رئوف و مهرباني چون يوسف زهرا نسبت داده شده است.

4. از نظر فقه اسلام، اگر زني عمل ناشايستي انجام دهد و از گناه حامله شود، تا زايمان نکرده، او را نمي توان رجم کرد.

زني به خدمت مولاي متقيان آمد و اعتراف به گناه کرد و تقاضاي اجراي حکم نمود. اميرمؤمنان (ع) پرسيد:

آيا شوهر داشتي؟ گفت: آري. فرمود: آيا شوهرت در سفر بود؟ گفت: نه. فرمود: پس برو تا بچه ات را به دنيا بياوري.

پس از مدتي آمد و همان گفت وگو انجام يافت، فرمود: برو دو سال تمام او را شير بده، آن گونه که خدايت فرمان داده.

بعد از دو سال آمد و اعتراف کرد و تقاضاي اجراي حکم نمود. امام (ع) فرمود: برگرد و او را تربيت کن تا بزرگ شود. به حدي برسد که از بام نيفتد و در چاه سقوط نکند. او در حالي که اشکش جاري بود، برگشت.

عمروبن حريث مخزومي از سبب گريه اش پرسيد، گفت: من چندين بار به خدمت مولايم آمده، از او تقاضاي اجراي حکم خدا را کرده ام، هر بار آن را براي مدتي به تأخير انداخته. اينک مي ترسم پيش از آن که بچه ام بزرگ شود، مرگم فرا رسد و حکم الهي بر من جاري نشده و من از پي آمد گناه تطهير نشده از دنيا بروم. [13] .

در جايي که شيوه رفتاري اميرمؤمنان (ع) با يک زنِ تبهکار چنين باشد، چگونه ممکن است به امام رئوف و مهرباني که سيره اش مطابق روايات، همان سيره جد بزرگوارش اميرمؤمنان (ع) خواهد بود [14] ، چنين رفتار ناشايستي را نسبت داد؟!

5. اميرمؤمنان (ع) به هنگام تشريح عملکرد سفياني در آستانه ظهور مي فرمايد:

سفياني به فرمانده سپاهش دستور مي دهد که به سوي مدينه حرکت کند. او نيز وارد مدينه شده، 400 تن از قريش را قتل عام مي کند، شکم ها را مي شکافد و کودکان را از دمِ تيغ مي گذراند. [15] .

6. ابن عباس نيز در اين باره مي گويد:

سفياني خروج کرده، مي جنگد، تا جايي که شکم زنان را پاره مي کند و کودکان را در ديگ ها مي جوشاند. [16] .

احمدبن محمد ايادي مجهول، عملکرد سفياني را از روي عمد يا خطا به يوسف زهرا، حجت خدا، مظهر رحمت و رأفت ايزد يکتا، نسبت داده است!

7. براساس روايات، در روزهاي آغازين قيام، حضرت بقيه الله (عج) لشکري به سوي روم گسيل داشته، روم را فتح مي کند، مسجدي در آن جا بنيان مي نهد و يکي از يارانش را به عنوان نماينده خويش در آن جا نصب مي کند. [17] .

بنابراين ديگر دولت رومي در کار نيست که ورشکسته هاي اموي به او پناهنده شوند.

دوـ احمدبن محمد ايادي، به صورت مرسل (مرفوعه) از امام صادق (ع) روايت کرده که فرمود:

«يَقْتُلُ القائِمُ (ع) حَتّي يَبْلُغَ السّوقَ [18] ؛ قائم (ع) به قدري مي کشد که به سوق برسد.»

در مورد «سوق» دو احتمال است:

الف) سُوق: جمع ساوق، به معناي ساق پا.

ب) سُوَق: جمع سُوقَه، به معناي افراد معمولي. [19] .

اگر «سوُق» باشد، يعني: به قدري مي کشد که خون به ساق پا مي رسد!!

و اگر «سُوَق» باشد، يعني: به قدري مي کشد که نوبت به افراد عادي (غيرنظامي) مي رسد!!

1. کسي که اين حديث را جعل کرده، ظاهراً از گستره واژه اي که ساخته چيزي متوجه نشده است.

در سابق که همه حجاج براي ذبح قرباني شخصاً به مسلخ (قربانگاه) مي رفتند، اين معني را با چشم خود ديده بودند که در مسلخ هاي بسيار محدود مني، بيش از يک ميليون گوسفند ذبح مي شد و هرگز خون به قوزک پا نمي رسيد، چه رسد به اين که برسد به ساق پا!!

2. جعل کننده حديث غفلت داشته از اين که هدف از قيام حضرت، اصلاح و ارشاد است، نه قتل و فساد.

3. او غفلت کرده از اين که در قوانين جنگي اسلام تعرّض به افراد غير نظامي محکوم است.

4. در ادامه حديث آمده: يکي از عموزادگان حضرت که از شوکت خاصي برخوردار است، به آن حضرت عرض مي کند:

«شما مردم را همانند چهارپايان از خود رم مي دهيد»!!

آيا شيوه حضرت «جذب» است يا «دفع»؟

5. قرآن کريم در مقام امتنان بر امت و تکريم پيامبر رحمت مي فرمايد:

(فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ، وَلَوْ کُنْتَ فَظاً غَليظَ القَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ) [20] .

از رحمت خدا بر آنها نرم و مهربان شدي، اگر تند و سنگ دل بودي، از اطرافت پراکنده مي شدند.

مگر نه اين است که حضرت مهدي (عج) ادامه دهنده راه پيامبر، احياگر سنت آن حضرت و اجراکننده شريعت نبوي است.

6. اين حديث معارض است با بيان رسول اکرم (ص) که مي فرمايد:

«امت به او پناه مي برد؛ آن گونه که زنبوران عسل به ملکه خود پناه مي برند». [21] .

7. اين حديث معارض است با حديث رسول اکرم (ص) که مي فرمايد:

«امت من به او پناه مي برد، همان گونه که پرندگان به آشيانه هاي خود». [22] .

8. در ادامه حديث آمده که يکي از کارگزاران حضرت به شخصي معترض مي گويد:

«ساکت شو، وگرنه گردنت را مي زنم»!

جعل کننده حديث چقدر جاهل و از شيوه اهل بيت، به ويژه از سلوک آنان با معترضان، بي خبر بوده است.

سه ـ احمدبن محمد ايادي به امام باقر (ع) نسبت مي دهد که حضرت قائم (عج) به شيوه حضرت آدم (ع) داوري مي کند. گروهي از يارانش اعتراض مي کنند، آن ها را گردن مي زند. آن گاه به شيوه حضرت داوود (ع) داوري مي کند و معترضان را گردن مي زند. سپس به شيوه حضرت ابراهيم (ع) داوري مي کند و معترضان را گردن مي زند. آن گاه به شيوه پيامبر (ص) داوري مي کند، ديگر کسي اعتراض نمي کند. [23] .

1. در ذيل حديث چهارم محمدبن علي کوفي، به تفصيل درباره قضاوت داوودي سخن گفتيم و ديگر تکرار نمي کنيم.

2. امين الاسلام طبرسي در پاسخ اهل خلاف در مورد قضاوت داوودي مي فرمايد:

آن چه روايت شده که آن حضرت به حکم حضرت داوود داوري مي کند و مطالبه بيّنه نمي کند، قطعي نيست و اگر صحيح باشد، تأويلش اين است که در قضاوت به علم خود عمل مي کند. [24] .

3. آيت الله صافي نيز آن را پسنديده و در اثر ارزشمند خود آورده است. [25] .

4. آيت الله شيرازي نيز در مقام اثبات قطعي نبودن آن، فرموده:

نخست: حضرت داوود (ع) تنها يک مرتبه بر طبق علم خود قضاوت کرد و دچار مشکل شد.

دوم: اين روش با شيوه قضايي رسول خدا (ص) منافات دارد. [26] .

5. مرحوم صدر معتقد است که سيره قضايي حضرت بقيه الله ـ ارواحنافداه ـ همان سيره قضايي رسول اکرم (ص) مي باشد؛ جز اين که يک بار براي آزمودن ياران، سيره قضايي حضرت داوود (ع) را به کار مي بندد. [27] .

6. علامه مجلسي نيز نظر مرحوم طبرسي را پسنديده، عيناً در بحار آورده است. [28] .

اين ها چند نمونه بود از يک فرد مجهول الهويّه، که احاديثي جعل کرده، بدون ذکر سند (به صورت مرسل) به معصومين (ع) نسبت داده است.


پاورقي

[1] تاريخ بغداد، ج 4، صص 141- 156.

[2] همان، ص 153.

[3] نجاشي، رجال، ص 342، رقم 919.

[4] الجامع في الرجال، ج 1، ص 159.

[5] مستدرکات مقباس الهدايه، ج 5، ص 361.

[6] ميرزا محمد استرآبادي، (م 1028 هـ.)، صاحب «منبع المقال»؛ مصفّي المقال، ص 430.

[7] جامع الرواه، ج 2، ص 153، رقم 1145؛ نجاشي، رجال، ص 229.

[8] الأنوار المضيئه، تأليف: علم الدين، سيد مرتضي، علي بن عبدالحميد نسّابه، از علماي قرن هشتم، که نسخه اي از آن در کتابخانه صاحب عبقات (در لکنهو) و نسخه اي ديگر در کتابخانه راجه محمدمهدي موجود است. (کتابنامه حضرت مهدي، ج 1، ص 136).

[9] بهاءالدين علي بن غياث الدين عبدالکريم بن عبدالحميد نيلي، منتخب الأنوار المضيئه، (م 790 هـ.)، کتابنامه، ج 2، ص 684.

[10] منتخب الانوار المضيئه، صص 188 - 206.

[11] بحارالانوار، ج 52، صص 385 - 391.

[12] همان، ص 388.

[13] کافي، ج 7، ص 185؛ تهذيب الاحکام، ج 10، ص 9؛ الفقيه، ج 4، ص 22؛ وسائل الشيعه، ج 28، ص 103.

[14] کافي، ج 6، ص 444.

[15] الملاحم والفتن، ص 57، ب 107.

[16] نعيم بن حماد مروزي، الفتن، ص 211، ح 846.

[17] روزگار رهايي، ج 1، ص 499.

[18] بحارالأنوار، ج 52، ص 387، ح 203.

[19] لسان العرب، ج 6، ص 437.

[20] آل عمران، 159.

[21] مروزي، الفتن، ص 252؛ الحادي للفتاوي، ج 2، ص 77.

[22] دلائل الامامه، ص 445، ح 418.

[23] بحارالانوار، ج 52، ص 389، ح 207.

[24] إعلام الوري، ج 2، ص 310.

[25] منتخب الاثر، ج 2، ص 323.

[26] شميم رحمت، ص 37.

[27] تاريخ ما بعد الظهور، ص 820.

[28] بحارالانوار، ج 52، ص 382.