تهاجم فراوان بر دادگستر جهان
اگرچه روايات فراواني که از پيشوايان معصوم، درباره دادگستر جهان حضرت صاحب زمان (عج)، با اسناد معتبر و قابل استناد رسيده، روايات مجعول و موهومي هم از سوي افراد مجهول و يا غير موثّق جعل شده و با روايات مهدويت خلط شده که شخصيت بي نظير آن امام رئوف را زير سؤال برده و از سيماي نوراني و ملکوتي آن امام همام، چهره اي خشن، خون ريز و سنگ دل ترسيم نموده است. ما در اين نوشتار در پي آنيم که شماري از اين احاديث ضعيف و يا مجعول را مورد نقد و بررسي قرار دهيم.
نگارنده سطور با بررسي اجمالي به اين نتيجه رسيده است که اين احاديث بر سه دسته اند:
الف) احاديثي که افراد کذاب، حقه باز، دروغ پرداز و طردشده از جامعه تشيع جعل و منتشر کرده اند؛
ب) احاديثي که افراد مجهول و ناشناخته انتشار داده اند؛
پ) احاديثي که از افراد وابسته به يکي از مذاهب باطل نقل شده است.
و اينک براي هر يک از سه گروه، يک نمونه به عنوان مثال آورده مي شود:
1. محمد بن علي کوفي
يکي از افراد بارز دسته اول، ابوجعفر محمد بن علي بن ابراهيم بن موسي، قرشي، صيرفي، کوفي و ملقب به «ابوسمينه» مي باشد که در سند روايات با عناوين «محمدبن علي کوفي»، «محمدبن علي صيرفي» و يا «ابوسمينه»آمده است. اينک ديدگاه علماي رجال:
يک ـ پيشواي رجاليون مرحوم نجاشي در حق او مي نويسد:
بسيار ضعيف و فاسد العقيده است. در هيچ چيز به او اعتماد نمي شود. پس از آن که در کوفه به دروغ پردازي شناخته شد، وارد قم گرديد، مدتي بر احمدبن محمدبن عيسي (اشعري) وارد بود، سپس به غالي بودن مشهور شد، مورد آزار قرار گرفت. احمدبن محمدبن عيسي او را از قم بيرون کرد و براي آن داستاني است. [1] .
دوـ شيخ الطائفه، مرحوم شيخ طوسي در فهرست خود از او ياد کرده، طريق خودش را به او بيان نموده، سپس مي فرمايد:
جز اين که او خلط مي کرد، غالي بود، تدليس مي کرد و در مواردي متفرد بود، مطالبي نقل مي کرد که به جز او از طريق ديگري معهود نيست. [2] .
سه ـ کشي نيز فرموده: «او رمي به غلو شده بود». [3] .
چهارـ ابن غضائري از او به عنوان «کذاب و غالي» ياد کرده، اضافه مي کند:
وارد قم شد، در آن جا وضعش آفتابي شد. احمدبن محمدبن عيسي اشعري او را از قم بيرون کرد. مشهور به غلو بود، به او توجه نمي شود و احاديثش نوشته نمي شود. [4] .
پنج ـ ابن داود در بخش دوم کتابش (ضعفا) از او ياد کرده، عين عبارت نجاشي را آورده است. [5] .
شش ـ علامه حلي [6] ، تفرشي [7] و ابو علي حائري نيز عين تعبير نجاشي را آورده اند. [8] .
هفت ـ شيخ طوسي از علي بن حمدبن قتيبه نيشابوري نقل کرده که فضل بن شاذان [9] مي گفت:
نزديک شده که در قنوت نماز بر ابوسمينه، محمدبن علي صيرفي لعنت و نفرين کنم. [10] .
سپس اضافه مي کند: فضل بن شاذان در برخي از آثار خود فرموده است که دروغ گويان مشهور عبارتند از:
1. ابوالخطاب؛
2. يونس بن ظبيان؛
3. يزيد صائغ؛
4. محمدبن سنان؛
5. ابوسمينه، که مشهورترين آن هاست. [11] .
هشت ـ علامه مجلسي که در مواردي از ابوسمينه روايت نقل کرده، در رجال خود به صراحت به ضعيف بودن اوداوري کرده است. [12] .
نه ـ مرحوم کلباسي در مقام تشريح جلالت قدر ابوجعفر، احمدبن محمدبن عيسي اشعري مي نويسد:
«همو بود که ابوسمينه، محمدبن علي غالي فاسد العقيده را از قم بيرون کرد». [13] .
ده ـ مرحوم آيه الله خويي (قدس سره) پس از نقل عين عبارات نجاشي، کشي و شيخ طوسي، نکاتي را متذکر مي شود؛ از جمله اين که:
در ضعيف بودن محمد بن علي ملقب به «ابوسمينه» جاي ترديد نيست، جز اين که شخصي به نام «محمدبن علي قرشي» در اسناد کامل الزيارات آمده با توجه به اينکه ابن قولويه ملتزم شده که در اين کتاب از افراد غيرموثق روايت نکند، [14] هرگز نمي توان ادعا کرد که او همان «ابوسمينه» باشد. آن گاه شواهدي آورده که او غير از ابوسمينه دروغ پرداز مي باشد. [15] .
پس از نقل ديدگاه بزرگان علم رجال و روشن شدن وضع محمدبن علي کوفي، يادآور مي شويم که نقد و بررسي منقولات او فرصت بيش تري مي طلبد. ما در اينجا صرفاً به برخي از منقولات او در کتاب «غيبت نعماني» مي پردازيم:
در کتاب نعماني، محمدبن علي کوفي، در سند 28 حديث واقع شده، که 22 مورد آن را ممکن است توجيه کرد و با کمک گرفتن از ديگر احاديث ضعف سند آن ها را ناديده گرفت، ولي 6 مورد آن احتياج به نقد و بررسي دارد:
يک. محمدبن علي کوفي با سلسله اسنادش از زراره نقل مي کند که از امام باقر (ع) پرسيدم: آيا قائم (عج) از سيره پيامبر (ص)پيروي مي کند؟ فرمود: نه، هرگز با سيره آن حضرت رفتار نمي کند. گفتم: چرا جانم به فدايت؟ فرمود:
ان رسول الله سار في امته بالمن، کان يتألف الناس، والقائم يسير بالقتل، بذلک امر في الکتاب الذي معه،ان يسير بالقتل ولا يستتيب احداً، ويل لمن ناواه.
رسول خدا در ميان امت با من (منت نهادن بر اسيران و آزاد کردن آنان) رفتار نمود، تا در ميان مردم الفت ايجادکند، ولي قائم (عج) با کشتار رفتار مي کند. در نامه اي که در دست اوست، به او امر شده که کشتار را پيشه سازد و توبه ا حدي را نپذيرد. واي بر کسي که با او به دشمني برخيزد. [16] .
اين حديث گذشته از ضعف سند و دروغ گو بودن راوي آن، ناهنجاري هاي ديگري دارد، که از آن جمله است:
1. اين حديث معارض است با روايات فراواني که مي گويد: حضرت قائم (عج) دقيقاً همانند سيره رسول اکرم (ص) رفتار مي کند:
ـ امام باقر (ع) مي فرمايد: «او همانند سيره پيامبر رفتار مي کند.» [17] .
ـ امام صادق (ع) مي فرمايد: «آن چه رسول خدا انجام داد، او نيز انجام مي دهد». [18] .
ـ امام باقر (ع) مي فرمايد: شيوه هاي پيشينيان را از بين مي برد، چنان که رسول خدا (ص) شيوه هاي جاهليت را از بين برد. [19] .
ـ امام صادق (ع) مي فرمايد: اما پيروي او از سنت پيامبر (ص): از شيوه هدايتي او هدايت گشته، براساس سيره او رفتارمي کند. [20] .
ـ حضرت بقيه الله به هنگام ظهور، بر فراز منبر نشسته، با مردم پيمان مي بندد که همانند سيره پيامبر با آن ها رفتار کند و همانند عمل پيامبر (ص) عمل کند. [21] .
ـ پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: «در ميان آن ها با سنت پيامبرشان رفتار مي کند». [22] .
ـ رسول اکرم (ص) مي فرمايد: «صورتش همانند صورت من و سيرتش همانند سيرت من است.» [23] .
ـ پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: او مردي از تبار من است، براساس سنّت من پيکار مي کند، چنان که من براساس وحي پيکارنمودم. [24] .
ـ پيامبر رحمت مي فرمايد: «او قدم جاي پاي من مي گذارد و هرگز از آن خطا نمي کند.» [25] .
ـ امام زمان (عج) در ميان رکن و مقام فرمايد: «هر کس با سنّت رسول خدا با من محاجه کند، من از هرکسي براي سنّت آن حضرت شايسته تر هستم». [26] .
2. اين حديث معارض است با احاديث فراواني که مي گويد: او شبيه ترين مردمان به رسول خداست:
ـ رسول اکرم (ص) مي فرمايد: مهدي (عج) از فرزندان من، همنام من، هم کنيه من است، او در خلقت و سيرت شبيه ترين مردمان است به من. [27] .
اين تعبير در چندين حديث از رسول خدا روايت شده است. [28] .
ـ امام عسکري (ع) مي فرمايد: او شبيه ترين مردم است به رسول خدا، در سيرت و صورت. [29] .
ـ پيامبر اکرم در مورد نهمين فرزند امام حسين (ع) مي فرمايد: او قائم اهل بيت و مهدي امت من مي باشد. او درشکل و شمايل و در رفتار و گفتار شبيه ترين مردمان است به من. [30] .
3. اين حديث معارض است با احاديثي که مي گويد: او از سيره اميرمؤمنان (ع) پيروي مي کند:
ـ امام صادق (ع) مي فرمايد: چون قائم ما قيام کند، جامه علي (ع) را مي پوشد و سيره او را مي پويد. [31] .
ـ امام صادق (ع) مي فرمايد: هنگامي که اين امر به دست ما برسد، همان زندگي پيامبر (ص) و سيره اميرالمؤمنين (ع)شيوه ما خواهد بود. [32] .
ـ امير بيان، خود در اين رابطه مي فرمايد: او راه و روش عدالت در حکومت را به شما نشان مي دهد واحکام مرده قرآن و سنت را احيا مي کند. [33] .
4. اين حديث با آيات قرآن کريم همخواني ندارد. قرآن کريم رسول اکرم (ص) را براي همگان «اسوه» والگو معرفي کرده، رأفت و رحمت و نرمش او را مهم ترين وسيله جذب مردم بيان فرموده است.بسيار طبيعي است که خليفه و جانشين او نيز بايد از همين طريق تأليف قلوب نموده، با نرمش و محبت، دلها را به سوي خود جذب نمايد.
5. اين حديث معارض است با احاديثي که خلق آن حضرت را همانند خلق رسول اکرم (ص) بيان کرده و ما چند نمونه از آنها را در بالا ياد آور شديم.
دوـ محمد بن علي کوفي با اسناد خود از امام صادق (ع) روايت مي کند که علي (ع) فرمود:
کان لي ان اقتل المولي واجهز علي الجريح، ولکني ترکت ذلک للعاقبه من اصحابي ان جرحوا لم يقتلوا، والقائم له ان يقتل المولي ويجهز علي الجريح. [34]
من حق داشتم که فراري ها را بکشم و زخمي ها را از پاي درآورم؛ ولي براي مصلحت اصحابم اين کار را انجام ندادم تا اگر زخمي شدند کشته نشوند. ولي براي قائم (ع) رواست که فراري را بکشد و زخمي را از پاي در آورد.
اين حديث نيز علاوه بر ضعف سند، از چند جهت مورد تأمل است:
1. اين حديث معارض است با حديث امام صادق (ع) که مي فرمايد:
منادي آن حضرت به هنگام نبرد با سپاه سفياني ندا سر مي دهد که هرگز فراري را دنبال نکنيد و مجروحي را از پاي در نياوريد. پس در مورد آنان به سيره اميرمؤمنان در روز بصره رفتار مي کند. [35] .
2. اين حديث بر خلاف سيره پيامبر اکرم (ص) و مولاي متقيان (ع) در جنگ ها مي باشد:
ـ ابن ابي الحديد گويد: هنگامي که صفها آراسته شد، اميرمؤمنان خطبه اي ايراد کرد و در ضمن آن فرمود:
شما هرگز به جنگ مبادرت نکنيد... در ميدان جنگ هرگز زخمي را از پاي در نياوريد و اگر آن ها راشکست داديد، هرگز فراري را دنبال نکنيد. [36] .
ـ امير مؤمنان در جنگ صفين همان سيره پيامبر اکرم در فتح مکه را دنبال کرد و فرمان داد:
کودکان را اسير نگيريد، مجروحان را نکشيد و فراري ها را دنبال نکنيد. [37] .
ـ نصربن مزاحم گويد: در جنگ صفين اميرمؤمنان (ع) فرمان داد:
هر اسيري که از اهل شام گرفته اند آزادکنند، مگر اين که کسي را کشته باشد و سيره آن حضرت اين بود که زخمي را نمي کشت و فراري را دنبال نمي کرد. [38] .
ـ اميرمؤمنان (ع) پيش از آغاز جنگ صفين به اصحاب خود فرمود:
شما آغازگر جنگ نباشيد، اگر خدا خواست که پيروز شويد، کسي را که پشت کرده نکشيد، متعرض افراد بي دفاع نشويد، مجروحي را از پاي در نياوريد، به هيچ زني آزار نرسانيد، اگرچه به شما دشنام دهند و اميران شما را ناسزا گويند. [39] .
3. اين حديث بر خلاف سيره رأفت و رحمت و شفقتي است که در کلمات معصومين در مورد آن حضرت آمده است، که برخي از آنها را در نقد حديث بعدي خواهيم آورد.
سه ـ محمد بن علي کوفي با اسناد خود از امام باقر (ع) روايت کرده که فرمود:
اگر مردم مي دانستند که حضرت قائم (عج) به هنگام خروج چه رفتاري دارد، بيشتر مردم دوست داشتند که هرگز آن روز را نمي ديدند، به جهت کشتاري که انجام مي دهد. او از قريش آغاز مي کند، فقط شمشير مبادله مي کند، تا جايي که بسياري از مردم گويند: او از آل محمد نيست؛ اگر از آل محمد (ص) بود، رحمي بر دل داشت!. [40] .
اين حديث نيز علاوه بر ضعف سند، نقاط ضعف فراواني دارد که از آن جمله است:
1. معارض است با احاديثي که از رأفت و رحمت و شفقت آن حضرت سخن مي گويند:
ـ در لوحي که از سوي حضرت احديت به حضرت ختمي مرتبت نازل شده و به لوح حضرت زهرا شهرت يافته، از حضرت بقيه الله «رحمه للعالمين» تعبير شده است. [41] .
ـ در زيارت آل ياسين که از ناحيه مقدسه صادر شده، از آن حضرت «الرحمه الواسعه» تعبير شده است. [42] .
ـ براساس نقل امام صادق (ع)، حضرت بقيه الله ـ ارواحنافداه ـ از رحمت واسعه پروردگار سخن رانده، سپس مي فرمايد: «وانا تلک الرحمه؛ آن رحمت گسترده حضرت احديت من هستم». [43] .
2. با متن پيام آن حضرت معارض است که روز 25 ذيحجه الحرام، در ميان رکن و مقام، توسط نفس زکيه قرائت مي شود. آغاز اين پيام چنين است:
ايها الناس، من فرستاده فلاني هستم، او به شما مي فرمايد: ما اهل بيت رحمت هستيم، ما معدن رسالت وخلافت هستيم.... [44] .
3. اين حديث معارض است با ده ها حديث صحيح و معتبري که از خشنودي اهل زمين و آسمان ازحکومت حقه حضرت ولي عصرـ ارواحنافداه ـ خبر مي دهند:
ـ رسول اکرم (ص) مي فرمايد:
«اهل زمين و آسمان، حتي پرندگان هوا از خلافت او خشنود مي شوند». [45] .
ـ اميرمؤمنان (ع) برفراز منبر کوفه عصر ظهور را ترسيم کرده، در پايان مي فرمايد:
هيچ مؤمني در قبرش نمي ماند، جز اين که از ظهور آن حضرت شادمان مي شود. آن ها در قبرهاي خود به ديدار يکديگر مي روند و قيام قائم (عج) را به يکديگر بشارت مي دهند. [46] .
ـ پيامبر رحمت مي فرمايد:
«زندگي در زمان او گوارا مي شود». [47] .
ـ حضرت رسول (ص) مي فرمايد:
به هنگام ظهور قائم (ع) منادي از آسمان فرياد بر مي آورد: ايهاالناس، ديگر دوران ستمکاران سپري شد، اينک بهترين فرد از امت محمد (ص) زمام امور را به دست گرفت. [48] .
ـ امام صادق (ع) فرمود:
«به هنگام قيام قائم (ع) مؤمنان به نصرت پروردگار شادمان شوند». [49] .
ـ پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد:
در عهد او، زندگان مرده هاي خود را آرزو مي کنند که اي کاش زنده بودند و اين روزهاي مبارک را مي ديدند. [50] .
4. اين حديث معارض است با احاديثي که آن حضرت را از پدر و مادر شفيق تر و مهربان تر معرفي کرده اند. [51] .
ـ امير بلاغت در وصف آن حضرت مي فرمايد:
از نظر پناه دادن از همه وسيع تر، از نظر دانش از همه برتر و از نظر دل رحم بودن از همه بيش تر. [52] .
5. اين حديث معارض است با احاديثي که او را تنها ملجأ و پناه معرفي مي کنند.
ـ پيامبر رحمت مي فرمايد:
«امت من به سوي او پناه مي برند، آن گونه که مرغان به آشيانه هاي خود». [53] .
ـ پيامبر اکرم (ص) در مقام تشريح نبرد سفياني در دمشق مي فرمايد:
خداوند به جبرئيل فرمان مي دهد که از فراز مسجد دمشق بانگ برآورد که: اي امت محمد (ص)، پناه و پناهگاه شما آمد. او فرج و گشايش شما، حضرت مهدي (ع) است که از مکه خروج مي کند. پس او را اجابت کنيد. [54] .
چهارـ محمدبن علي کوفي با اسنادش از امام باقر (ع) روايت کرده که فرمود:
حضرت قائم (ع) با فرماني جديد، کتابي جديد و داوري جديد قيام مي کند، پذيرفتنش بر عرب بسيار سخت است. او کاري جز شمشير ندارد، توبه احدي را نمي پذيرد، از نکوهش نکوهش کننده اي پروا ندارد. [55] .
اين حديث نيز علاوه بر ضعف سند، مشکلات ديگري در بردارد:
1. تعبير کتابي جديد قابل توجيه است و توجيه ساده اش اين است که حقايق تابناک قرآن کريم و تعاليم حيات بخش پيشوايان معصوم، در طول اعصار و قرون توسط اولياي امور دستخوش تغيير و تفسير نادرست مي شود؛ به گونه اي که چون مهدي موعود (عج) قرآن مجيد را با تفسير صحيح عرضه مي کند، مردم تصور مي کنند که کتابي تازه و شيوه اي تازه آورده است. ولي ما نمي دانيم که آيا منظور از داوري جديد چيست؟
اگر منظور اين است که به هنگام داوري مطالبه شاهد و بينه نمي کند و به اصطلاح قضاوت داوودي مي کند، چنان که در برخي از احاديث آمده، [56] اين معني براي ما ثابت نشده است، زيرا:
نخست: آن چه از روايات استفاده مي شود، اين است که حضرت داوود (ع) فقط يک بار از آن قضاوت خاص استفاده کرده،
ـ امام صادق (ع) مي فرمايد: در کتاب حضرت علي (ع) آمده است که حضرت داوود (ع) عرضه داشت:
بار خدايا حق را آن چنان که هست بر من ارايه کن، تا براساس آن داوري کنم. خطاب شد تو نمي تواني طاقت بياوري. چون اصرار ورزيد، خدايش اجابت نمود. پس مردي آمد و عليه مرد ديگري اقامه دعوا نمود و گفت: اين شخص مال مرا گرفته است.
خداوند به حضرت داوود (ع) وحي فرمود: اين فرد که اقامه دعوا مي کند، پدر آن شخص را کشته و اموالش را گرفته است. حضرت داوود (ع) امر کرد که او را بکشند و اموالش را به کسي که از او شکايت شده بود، بدهند.
مردم از اين کار دچار شگفت شدند و همه جا عليه حضرت داوود سخن گفتند. حضرت داود (ع) سخت دچار غم و اندوه شد و از خداوند خواست که اين قضيه را از او برطرف کند. خدايش اجابت نمود و وحي فرمود که در ميان مردم با شاهد و بينه داوري کند و آن ها را به نام خدا سوگند دهد. [57] .
براساس اين حديث و احاديث ديگري که مؤيد اين معني است، حضرت داوود (ع)، تنها يکبار بدون بينه ـ آن هم بر اساس وحي ـ داوري کرده و دچار مشکل شده و از خداوند خواسته که ديگر از اين نوع داوري معاف شود و خداوند اجابت فرموده است.
ثانياً: قرآن کريم مي فرمايد:
(وآتيناه الحکمه وفصل الخطاب ( [58] .
«ما به حضرت داوود (ع) حکمت و فصل الخطاب عطا کرديم».
حضرت علي (ع) در تفسير «فصل الخطاب» مي فرمايد:
هو قوله: «البَيّنَه علي المدّعي واليمين علي المدّعي عليه». [59] .
کسي که اقامه دعوا کرده (چيزي را ادعا نموده) بايد دو شاهد (بيّنه) بياورد و طرف مقابل بايد قسم بخورد.
ـ و به تعبير ديگر: «البينه علي المدعي واليمين علي من انکر؛ ادعا کننده بايد دو شاهد بياورد و انکارکننده قسم بخورد». [60] .
ـ و به تعبير جمعي از اصحاب پيامبر (ص): «اَلشُّهودُ وَالأيمانُ؛ فصل الخطاب عبارت است از داوري بر اساس گواهان و سوگندها». [61] .
ـ در اين جا شايسته است يادآور شويم که مشکل حضرت داوود (ع)، همان مشکل قضاوت بود؛ چنان که در متن قرآن به صراحت آمده. [62] اما داستان ازدواج حضرت داوود (ع) با همسر «اوريا» بعد از کشته شدن او، از ريشه دروغ است [63] و از اسرائيليات است. اين داستان از تورات گرفته شده و عيناً در کتب عهدين (فعلي) موجود است. [64] .
مولاي متقيان اميرمؤمنان (ع) با قاطعيت تمام آن را تکذيب کرده، مي فرمايد:
اگر کسي را به نزد من بياورند که معتقد باشد که حضرت داوود (ع) با زنِ «اوريا» ازدواج کرده، به او دو بار حدّ جاري مي کنم؛ يکي حدّ افترا در اسلام، ديگري حدّ پايين آوردن جايگاه نبوّت. [65] .
و در حديث ديگر فرمود:
اگر کسي داستان حضرت داوود (ع) را آن گونه که داستان سرايان نقل مي کنند بگويد، به او يکصد و شصت تازيانه مي زنم. [66] .
بنابراين حضرت داوود (ع) فقط يک بار بدون بيّنه داوري نموده، ديگر داوري هايش بر اساس بيّنه و سوگند بود.
ثالثاً: شيوه داوري رسول خدا (ص) نيز منحصراً براساس بينه و سوگند بود:
ـ پيامبر اکرم (ص) فرمود: «انّما أقضي بَينَکُمْ بِالْبَيِّناتِ وَالْأيمانِ؛ من در ميان شما منحصراً با شهادت شاهدان و سوگندهاي (منکران) داوري مي کنم». [67] .
ـ اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد:
«رسول خدا در ميان مردم با بيّنه (گواهان) و سوگند داوري مي کرد». [68] .
ـ علي (ع) مي فرمايد:
خداوند به حضرت داوود (ع) وحي فرمود: «اي داود، در ميان مردم با بيّنه و سوگند داوري کن...».
حضرت داوود (ع) اصرار کرد که بر حقايق امور آگاه شود و براساس واقعيت ها داوري کند... خداوند فرمود:
اي داوود، تو چيزي از من خواستي که هيچ پيامبري پيش از تو آن را نخواسته است. من تو را بر آن آگاه مي کنم، ولي تو طاقت آن را نداري و هيچ کدام از بندگانم در دنيا بر آن طاقت ندارند. [69] .
بنابراين قضاوت داوودي فقط يک بار به عنوان «قضيّه في واقعه» بوده که بر خلاف شيوه داوري پيامبر اکرم (ص) و اميرمؤمنان (ع) و خارج از طاقت و تحمّل مردمان مي باشد.
2. اين حديث معارض است با احاديثي که دلالت مي کند بر اين که در عصر آن حضرت نيز داوري ها براساس قرآن و سنت خواهد بود:
ـ امام باقر (ع) مي فرمايد:
در زمان آن حضرت، به شما حکمت عطا مي شود، تا جايي که زن ها در خانه هاي خود براساس قرآن و سنت پيامبر خدا داوري مي کنند. [70] .
3. تعبير «او کاري جز شمشير ندارد» بسيار به دور از منطق است. او امام عادل، رئوف، مهربان، هدايت گر و اصلاح گر است؛ ولي چه مي توان کرد که دروغ پردازاني چون محمدبن علي کوفي اين تعبير را در حق آن حضرت جعل کرده اند.
4. تعبير «لايستَتيبُ أحَداً؛ هرگز توبه کسي را نمي پذيرد» بسيار به دور از واقعيت است و معارض است با احاديث فراواني که به صراحت دلالت بر قبول توبه دارند.
ـ امام حسن مجتبي (ع) به هنگام شمارش ويژگي هاي آن حضرت مي فرمايد:
«لايَبْقي کافِرٌ اِلاّ آمَنَ بِهِ وَلا طالِحٌ اِلاّ صَلُحَ». [71] .
هيچ فرد کافري نمي ماند جز اين که به آن حضرت ايمان مي آورد و هيچ فرد تبه کاري نمي ماند جز اين که اصلاح مي شود.
اين حديث صريح است در اين که توبه کافر و مسلمان فاسق پذيرفته مي شود.
ـ امام باقر (ع) در تفسير آيه 159 از سوره نساء [72] فرمود:
به هنگام نزول عيسي (ع)، هيچ فردي از يهود و نصارا نمي ماند، جز اينکه به آن حضرت ايمان مي آورد، پيش از وفاتش. [73] .
از اين حديث نيز پذيرش توبه يهود و نصارا در عهد امام عصر (عج) استفاده مي شود.
5. علامه مجلسي که اين حديث را از غيبت نعماني نقل کرده، به جاي: «لايَسْتَتيبُ»، «لا يَسْتَنيبُ» روايت کرده [74] و توضيح داده که معناي حديث اين است که امور مهم را شخصاً به عهده مي گيرد، به دست ديگران نمي سپارد و نايب نمي گيرد.
ـ امّا آيه شريفه 158 از سوره انفال که مي فرمايد: «هنگامي که برخي از نشانه هاي پروردگارت پديد آيد، ديگر کسي که ايمان نياورده، ايمان آوردنش سودي نبخشد»، معاني مختلفي دارد که از آن جمله است:
1. منظور طلوع خورشيد از مغرب است. [75] .
2. منظور نزول عذاب است. [76] .
3. منظور ايامي است که ديگر حجت خدا روي زمين نباشد؛ يعني در چهل روز پيش از رستاخيز. [77] و توجيه شده که در آن ايام ديگر تکليف برداشته مي شود. [78] .
4. نشانه هاي فرارسيدن مرگ است. [79] .
بر اين اساس، تا لحظه اي که خورشيد از مغرب طلوع نکرده، درِ توبه باز است. فقط در آن هنگام است که درِ توبه بسته مي شود.
پنج ـ محمدبن علي کوفي با اسناد خود از امام صادق (ع) روايت کرده که فرمود:
چرا براي خروج قائم (ع) اين گونه شتاب مي کنيد؛ در حالي که جامه اش خشن و خوراکش بي خورشت است و خروجش چيزي جز شمشير و مرگ در زير ضربات شمشير نيست. [80] .
اين حديث نيز علاوه بر ضعف سند، مشکلات فراواني دارد که از آن جمله است:
1. معارض است با ده ها حديث ديگر، که تعدادي از آن ها را در بخش آغازين اين گفتار آورديم و همه حاکي از شدّت اشتياق معصومين (ع) به ديدن آن روزگار بسيار مسعود و مبارک بود.
ـ حديثي از امام صادق (ع) خطاب به مهزم اسدي داريم که فرمود:
«يا مِهْزَمُ، کَذِبَ الوَقّاتُونَ، وَهَلَکَ الْمُسْتَعْجِلُونَ، وَنَجَا الْمُسَلِّمُونَ». [81] .
اي مهزم، آنانکه وقتي تعيين کنند دروغ گفته اند. آنها که شتاب کنند هلاک مي شوند و آنان که تسليم (اراده پروردگار) شوند نجات يافتند.
اين حديث در مقام توصيه به صبر و شکيبايي بر آتش هجران و نهي از وارد شدن در خيزش ها و فتنه ها مي باشد و هيچ منافاتي با اشتياق و سوز و گداز ندارد.
2. معارض است با ده ها حديث ديگر که دعا براي تعجيل فرج را از مهم ترين وظايف شيعيان شيفته و منتظران دل سوخته در عصر غيبت معرفي کرده است:
ـ امام حسن عسکري (ع) خطاب به احمدبن اسحاق قمي فرمود:
به خدا سوگند، او پشت پرده غيبت قرار مي گيرد؛ به طوري که نجات پيدا نمي کند از هلاکت، به جز کسي که خداوند او را در اعتقاد به امامت آن حضرت ثابت قدم بدارد و او را براي دعا به تعجيل فرج موفق نمايد. [82] .
ـ حضرت بقيه الله ـ ارواحنافداه ـ نيز در توقيع شريف مي فرمايد:
«وَ اَکْثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ، فَاِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُمْ». [83] .
3. خوراک بدون خورشت و پوشاک درشت ويژه شخص حضرت بقيه اللهـ ارواحنافداه ـ و ياران خاص آن حضرت مي باشد، اما ديگران آن چنان در نعمت هاي بي کران خداوند منان غوطه ور مي شوند که هرگز در هيچ زماني نظير آن نبوده است:
ـ پيامبر رحمت (ص) مي فرمايد:
امت من در زمان مهدي (عج) آن چنان غرق در نعمت مي شوند که هرگز در هيچ زماني چنين وفور نعمت نبوده است. [84] .
ـ روايات فراواني که خشنودي اهل زمين و آسمان را از حکومت آن حضرت بيان مي کنند [85] شاهد ديگري است بر اين موضوع.
4. تفسير آن قيام اصلاح گرانه به کشت و کشتار، بسيار به دور از واقع است؛ زيرا در روايات فراوان تصريح شده که درگيري مسلحانه تنها به مدت هشت ماه خواهد بود [86] ، که در برابر سيصد و نه سال حکومت [87] ، بسيار ناچيز است.
5. در اين حديث، علاوه بر محمدبن علي کوفي، «علي بن ابي حمزه بطائني» نيز در سند واقع شده که از ارکان واقفيّه است و در پايان اين نوشتار، درباره اش سخن خواهيم گفت.
شش ـ محمدبن علي کوفي با اسنادش از امام صادق (ع) روايت مي کند که فرمود:
در آن هنگام که شخصي بالاي سرِ حضرت قائم (عج) مشغول امر و نهي است، فرمان مي دهد که او را بچرخانند. پس او را به طرف پيش روي آن حضرت مي آورند، دستور مي دهد که او را گردن بزنند. پس ديگر کسي در شرق و غرب جهان نمي ماند جز اين که از او مي ترسد. [88] .
اين حديث علاوه بر ضعف سند، ناهنجاري متني دارد؛ زيرا از اين حديث استفاده مي شود که آن شخص يکي از کارگزاران حضرت مي باشد. طبيعي است که کارگزاران دولت حقه، آن هم کسي که در مرکز و در محضر آن حضرت انجام وظيفه مي کند، با تعيين، صلاح ديد، يا دست کم جلب اعتماد و نظر آن حضرت انتخاب مي شود. پس چگونه است که در حال انجام وظيفه، بدون تفهيم جرم و توضيح مطلب بياورند و گردن بزنند، احياناً براي اين که ديگران حساب ببرند.
مشکل ديگري که در سند اين حديث واقع شده، اين است که «علي بن حسن بن علي بن فضال» در سند اين حديث قرار گرفته و از پدرش روايت کرده؛ در حالي که نجاشي تصريح کرده که او هرگز از پدرش چيزي روايت نکرده است. [89] .
مرحوم آيت الله خويي (قدس سره) چندين مورد پيدا کرده که وي از پدرش روايت کرده؛ [90] جز اين که در پايان فرموده: ظاهر اين است که ملتزم شدن به عدم صحت اين روايات آسان تر است از اين که گفتار نجاشي را ناديده بگيريم؛ زيرا سند همه اين ها ضعيف است. [91] .
آيت الله شبيري زنجاني نکته ديگري تذکر داده و آن اين که علي بن حسن تيملي (ابن فضال) از حسن بن علي بن يوسف و محمدبن علي کوفي به صورت فردي و دسته جمعي به وفور روايت کرده، ولي بعد از جست وجوي فراوان، حتي يک مورد پيدا نکرديم که پدرش از آن ها روايت کرده باشد. [92] .
به جز حديث ششم، در احاديث پنج گانه پيشين، محمدبن حسّان رازي نيز در سند واقع شده که او نيز به شدّت ضعيف است. [93] .
پاورقي
[1] نجاشي، رجال، ص 332، رقم 894.
[2] شيخ طوسي، فهرست، ص 223، رقم 624.
[3] اختيار معرفه الرجال، ص 545، رقم 1032.
[4] رجال ابن الغضائري، ص 94، رقم 134.
[5] رجال ابن داود، ص 274، رقم 469.
[6] خلاصه الاقوال، ص 253، رقم 29.
[7] نقدالرجال، ص 321، رقم 559.
[8] منتهي المقال، ج 6، ص 113، رقم 2751.
[9] فضل بن شاذان شخصيت برجسته جهان تشيع در عصر امامان نور بود که امام حسن عسکري (ع) در حق او فرموده: «من به حال اهل خراسان غبطه مي خورم که شخصي چون فضل بن شاذان در ميان آنهاست». (رجال کشي، ص 542).
[10] اختيار معرفه الرجال، ص 546، رقم 1033.
[11] همان.
[12] الوجيزه، ص 308، رقم 1722.
[13] سماءالمقال، ج 2، ص 267.
[14] همان، ص 4، ديباچه کتاب.
[15] معجم رجال الحديث، ج 16، ص 299، رقم 11259.
[16] نعماني، الغيبه، ص 231، ب 13، ح 14.
[17] تهذيب الاحکام، ج 6، ص 154.
[18] نعماني، الغيبه، ص 231، ح 13.
[19] حليه الابرار، ج 2، ص 629.
[20] کمال الدين، ج 2، ص 350.
[21] شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 382.
[22] الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 289.
[23] کمال الدين، ج 2، ص 411.
[24] عقدالدرر، ص 17.
[25] فتوحات مکيه، ج 3، ص 332.
[26] منتخب الاثر، ج 3، ص 12.
[27] کمال الدين، ج 1، ص 286.
[28] کفايه الاثر، ص 66؛ کشف الغمه، ج 2، ص 521؛ فرائدالسمطين، ج 2، ص 334؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 460؛ بحارالانوار، ج، ص 73.
[29] بحارالانوار، ج 51، ص 161.
[30] کفايه الاثر، ص 11.
[31] کافي، ج 6، ص 444.
[32] راوندي، دعوات، ص 296.
[33] نهج البلاغه، خطبه 138.
[34] نعماني، الغيبه، ص 231، ب 13، ح 15.
[35] بحارالانوار، ج 52، ص 387.
[36] شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 228.
[37] کافي، ج 5، ص 12.
[38] وقعه صفين، ص 519.
[39] نهج البلاغه، نامه 14.
[40] نعماني، الغيبه، ص 233، ب 13، ح 18.
[41] شيخ مفيد، اختصاص، ص 212.
[42] طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 493.
[43] بحارالانوار، ج 53، ص 11.
[44] بحارالانوار، ج 52، ص 307.
[45] فردوس الاخبار، ج 4، ص 496؛ ينابيع الموده، ج 3، ص 263.
[46] کمال الدين، ج 2، ص 653.
[47] شرح الاخبار، ج 3، ص 394.
[48] شيخ مفيد، اختصاص، ص 208.
[49] ينابيع الموده، ج 3، ص 246.
[50] المستدرک، ج 4، ص 465.
[51] روزگار رهايي، ج 1، ص 129.
[52] اثبات الهداه، ج 3، ص 538.
[53] دلائل الامامه، ص 235.
[54] عقدالدرر، ص 94.
[55] نعماني، الغيبه، ص 233، ب 13، ح 19.
[56] اصول کافي، ج 1، ص 397، ح 1.
[57] کافي، ج 7، ص 414؛ تهذيب الاحکام، ج 6، ص 228.
[58] ص، 20.
[59] تفسير کشاف، ج 4، ص 80؛ تفسير جوامع الجامع، ج 3، ص 431.
[60] تفسير ثعلبي, ج 8، ص 184.
[61] مجمع البيان، ج 8، ص 732؛ الکشف والبيان (تفسير ثعلبي)، ج 8، ص 185.
[62] ص، 21- 25.
[63] تنزيه الأنبياء، ص 126-132؛ مجمع البيان، ج 8، ص 736.
[64] عهد قديم، کتاب دوم سموئيل، باب 12، بندهاي 14-27.
[65] مجمع البيان، ج 8، ص 736؛ الکشف والبيان (تفسير ثعلبي)، ج 8، ص 190؛ تفسير صافي، ج 6، ص 226.
[66] تفسير بيضاوي (انوار التنزيل)، ج 2، ص 308؛ تفسير کشّاف، ج 4، ص 81.
[67] کافي، ج 7، ص 414؛ تهذيب الاحکام، ج 6، ص 229؛ معاني الاخبار، ص 279.
[68] وسائل الشيعه، ج 27، ص 233؛ تفسير امام حسن عسکري، ص 284.
[69] دعائم الاسلام، ج 2، ص 518.
[70] نعماني، الغيبه، ص 239.
[71] طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 290.
[72] (و إن من اهل الکتاب إلاّ ليؤمننّ به قبل موته و يوم القيامه يکون عليهم شهيداً).
[73] تفسير قمي، ج 1، ص 158؛ منتخب الاثر، ج 3، ص 159.
[74] بحارالانوار، ج 52، ص 349.
[75] کافي، ج 5، ص 10؛ کمال الدين، ج2، ص 527؛ تفسير قمي، ج 1، ص 222؛ خصال، ص 274؛ تفسير عياشي، ج 2، ص 128؛ مجمع البيان، ج 4، ص 599؛ تفسير صافي، ج 3، ص 129؛ البرهان، ج 4، ص 76؛ الکشف والبيان (ثعلبي)، ج 4، ص 207؛ تفسير طبري، ج 8، ص 70؛ تفسير قرطبي، ج 7، ص 145.
[76] صدوق، توحيد، ص 266؛ مجمع البيان، ج 4، ص 599؛ تفسير صافي، ج 3، ص 128.
[77] تفسير البرهان، ج 4، ص 77؛ کمال الدين، ص 229؛ کنزالدقايق، ج 4، ص 493.
[78] مروزي، فتن، ص 443.
[79] مجمع البيان، ج 4، ص 598.
[80] نعماني، الغيبه، ص 233، ب 13، ح 20؛ طوسي، الغيبه، ص 460، ح 473؛ الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1155.
[81] اصول کافي، ج 1، ص 368؛ الامامه والتبصره، ص 236؛ شيخ طوسي، الغيبه، ص 426.
[82] کمال الدين، ج 2، ص 384؛ الوافي، ج 2، ص 395؛ بحارالانوار، ج 52، ص 23؛ مکيال المکارم، ج 1، ص 179.
[83] کمال الدين، ج 2، ص 485؛ شيخ طوسي، الغيبه، ص 292؛ طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 471؛ إعلام الوري، ج 2، ص 272؛ بحارالانوار، ج52، ص92.
[84] عقدالدرر، ص 195؛ مروزي، الفتن، ص 253؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 558.
[85] فردوس الاخبار، ج4، ص 496؛ کنزالعمال، ج 14، ص 262.
[86] کمال الدين، ج 1، ص 318؛ بحارالانوار، ج 51، صص 134 و 218.
[87] شيخ طوسي، الغيبه، ص 474؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 516.
[88] نعماني، الغيبه، ص 239، ب 13، ح 32.
[89] نجاشي، رجال، ص 257، رقم 676.
[90] معجم رجال الحديث، ج 11، ص 334.
[91] همان، ص 336.
[92] دست نويس ايشان در کنار نسخه ايشان (نعماني، الغيبه، چاپ تبريز، ص 126).
[93] ابن غضائري، رجال، ص 95؛ ابن داود، رجال، ص 271؛ علامه حلي، رجال، ص 255.