بازگشت

راز و رمز اين همه سوز و گداز


معشوق و محبوبي که در دل ها نفوذ مي کند، معمولاً يک يا چند ويژگي دارد که در دل عاشقان وشيفتگانش، در پرتو آن نقاط کمال و قوت تأثير مي گذارد و آن ها را به سوي خود مي کشد.

کمال جويي به صورت فطري در نهاد بشر جاي دارد. هر انساني در هر عصر و زماني و در هر شرايطي به سوي کمال جذب مي شود و عشق مي ورزد.

محبوب ما همه کمالات بشري را به خود اختصاص داده، مجمع همه کمالات عالم است. او تنها مصداق حقيقي «آن چه خوبان همه دارند تو تنها داري» است.

اگر قهرمانان با توجه به نيروي جسماني خدادادي، هزاران طرفدار و علاقه مند دارند، در زير آسمان، هيچ انساني به قدرت جسماني او يافت نمي شود. امام رضا (ع) در اين باره مي فرمايد:

از نظر نيروي جسماني آن قدر قوي و نيرومند است که اگر دست مبارکش را به سوي بزرگ ترين درخت روي زمين دراز کند، آن را از ريشه و بن برآورد و اگر در ميان کوه ها بانگ بزند، صخره هاي آن فرو ريزد. [1] .

اگر يوسف کنعان از نظر جمال بي نظيرش، زيباترين تابلوهاي عهد کهن را به خود اختصاص داده، يوسف زهرا در ميان دلبران بهشتي عنوان «طاووس اهل الجنه» [2] را از آن خود ساخته است.

پيامبر اکرم (ص) در شأن او فرموده:

«وجهه کالکوکب الدرّي [3] ؛ چهره اش چون ستاره سحر است».

اگر پدران و مادران با مهر و محبت و شفقت خود گوي سبقت را از همگان ربوده اند، امام هشتم مي فرمايد:

«واشفق عليهم من ابائهم وامهاتهم». [4] .

«مهدي موعود از پدران و مادران بر امت خود مهربان تر مي باشد».

اگر پدر و مادر همواره نگران سلامتي اولاد و دلسوز و مراقب فرزندان هست، اين پدر بي نظير امت درتوقيع خود به شيخ مفيد مي فرمايد:

«انّا غير مهملين لمراعاتکم ولاناسين لذکرکم». [5] .

«ما هرگز در رعايت و مراقبت شما کوتاهي نمي کنيم و ياد شما را از خاطر نمي بريم».

اگر پدر و مادر تلاش مي کنند که فرزندان خود را در برابر حوادثي که سلامتي آن ها را تهديد مي کند حفظ کنند، آن پدر بي همتاي انسان ها همواره بلاگردان امت بوده، مي فرمايد:

«بي يدفع الله البلاء عن اهلي وشيعتي». [6] .

«خداوند به وسيله من بلاها را از شيعيان و خاندانم دفع مي کند».

نه تنها شيعيان، نه فقط آدميان، بلکه وجود زمين و آسمان، گردش خورشيد و ماه، بقاي نظام هستي، همه و همه طفيل آن يگانه دوران ها، محبوب دل ها و موعود ملت ها مي باشد؛ چنان که در احاديث فراوان به صراحت آمده:

«اگر يک لحظه حجت خدا در روي زمين نباشد، زمين ساکنان خود را در کام خود فرو مي برد». [7] .

نقش امام زمان در جهان هستي، همان نقش خورشيد در منظومه شمسي مي باشد؛ به گونه اي که بقاي منظومه به وجود خورشيد و به تعادل جاذبه و دافعه بين خورشيد و کرات منظومه بستگي دارد. اگر يک لحظه جاذبه خورشيد قطع شود، کرات منظومه در فضاي لايتناهي پرت و پخش مي شوند؛ اگر يک لحظه خورشيد جهان افروز آفرينش در روي زمين نباشد، نشاني از زمين و زمان باقي نمي ماند؛ لذا در احاديث فراوان، وجود امام در عصر غيبت به خورشيد پنهان در پشت ابر تشبيه شده است. [8] اين تشبيه بسيارلطيف و پرمعنايي است که نگارنده در برخي از آثار خود آن را بيان کرده است. [9] .

او با اين همه ويژگي يکي از امامان نور است که امام هشتم در شأن آن ها فرموده:

امام، ماه تابان، مشعل فروزان، نور درخشان، ستاره هدايتگر در شب هاي ديجور در گوشه و کنار درياها وخشکي هاست....

امام، يگانه روزگار، بي نظير دوران، که هرگز به گرد راهش نرسد، هيچ دانشمندي با او برابري نکند، هيچ چيزي نظير، مثل و جاي گزين او نشود، مي باشد. [10] .

ديگر ويژگي هايش را امير بيان مولاي متقيان چنين مي ستايد:

او قله شرف عرب، اقيانوس بي کران کرامت بشر، عزيز اهل خود و برگزيده تبار خويش مي باشد که اگر رگبار مرگ فرو ريزد نمي هراسد. اگر پيروانش در محاصره افتد، احساس زبوني نمي کند. از پيکار با سلحشوران عقب گرد نمي کند؛ سلحشور هميشه پيروز و شير ژياني است که دشمن را از ريشه و بن برمي کند؛ شمشير برنده اي از شمشيرهاي خداوندي است. دست بخشنده خدا در زمين است. بلندترين قله هاي جهان در برابر بزرگواري اش پست نمايد. کوه هاي بلند و بالا در برابر جود و کرمش سست نمايد. دژي محکم و پناهگاهي مستحکم است. دانش او از همه گسترده تر و کرامتش از همه افراشته تر است.... [11] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 52، ص 322.

[2] الفردوس بمأثور الخطاب، ج 4، ص 222.

[3] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 449.

[4] روزگار رهايي، ج 1، ص 129.

[5] طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 497.

[6] طوسي، الغيبه، ص 246.

[7] همان، ص 132؛ علل الشرايع، ص 198؛ نعماني، الغيبه، ص 141؛ اصول کافي، ج 1، ص 179؛ عيون الاخبار، ص 212؛ کمال الدين، ج 1، ص.

[8] صدوق، امالي، ص 157؛ اعلام الوري، ص 375؛ کفايه الاثر، ص 53؛ کمال الدين، ج 1، ص 253؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 46؛ ينابيع الموده، ج، ص 238.

[9] او خواهد آمد، چاپ يازدهم، صص 141-157.

[10] نعماني، الغيبه، صص 218- 220.

[11] روزگار رهايي، ج 1، ص 84.