نظام سياسي و مسأله مشروعيت
پس از آنکه ضرورت زندگي اجتماعي براي انسان پذيرفته شد، ضرورت نظم اجتماعي مطرح ميشود؛ زيرا زندگي اجتماعي بدون نظم، نهتنها به حال انسان مفيد نخواهد بود، بلکه ضررهاي جبرانناپذيري دارد. فرمانروايي سياسي بر بستر نظم اجتماعي مستقر ميشود. در هر فرمانروايي يک نوع «نابرابري» متولد ميشود. اين نابرابري که انسانها را به دو دسته فرمانروا و فرمانبر، دستوردهنده و اطاعتکننده، حاکم و محکوم و... تقسيم ميکند، نيازمند استدلال، استناد و توجيه است به آنچه نابرابري را توجيه و پذيرفتني جلوه ميدهد و در واقع، آنچه مشکل پيروي کردن فرمانبران از فرمانروايان را حل ميکند، «مشروعيت» است.
در طول تاريخ، توجيهات گوناگوني براي مسئله نابرابري سياسي صورت گرفته است. در يک تقسيم بندي، ميتوانيم از چهار نوع نظريه در باب مشروعيت ياد کنيم:
1. نظريههاي فرادستي و فرودستي طبيعي؛
2. نظريههاي فرمانروايي معطوف به شناخت خير و سعادت؛
3. نظريههاي فرمانروايي الهي؛
4. نظريههاي فرمانروايي مبتني بر رضايت. [1] .
درباره منابع مشروعيت، نظريههاي ديگري نيز ارائه شده است. [2] که هر يک به نوعي در طبقهبندي پيشگفته يافت ميشود. علماي شيعه در آثار خود، از مشروعيت الهي به تفصيل سخن گفته و بر درستي آن استدلال کردند. ديگر نظريههاي مشروعيت از نظر اين علما يا نادرست است و يا اين که در مشروعيت الهي وجود دارد. براي مثال، نظريههاي مشروعيت معطوف به شناخت خير و سعادت در نظريه مشروعيت الهي وجود دارد؛ زيرا سعادت انسان مهمترين دغدغه کساني است که از سوي خداوند به عنوان رهبران جامعه انساني معرفي شدهاند. همچنين رضايت مردم در نظريه مشروعيت الهي لحاظ شده است؛ زيرا نظام اسلامي، بدون حضور و نظر مردم، در عالم خارج محقق نميشود.
نظامهاي سياسي سلطنتي، که مشروعيت آنها نوعاً از نوع طبيعي (ترکيبي از قهر و غلبه و وراثت و نخبگي) است، در انديشه سياسي علماي شيعه نفي شده است. آيههاي گوناگوني بر نفي مشروعيت مبتني بر قهر و غلبه و سلطنت و وراثت و مشروعيتهاي ناشي از غير خدا و طبيعت انسانها دلالت دارد. برخي از اين آيهها را با هم مرور ميکنيم:
1. آياتي که مشروعيت حاکماني چون فرعون را نقد کرده و مورد طرد و مذمت قرار داده است: [3] در آيههاي مربوط به صراحت، مشروعيت از فرعون و پيروانش سلب و براي خدا و اهل تقوي قرار داده شده است. آيههاي ديگري نيز در زمينه مشروعيت نداشتن نظام سياسي فرعون وجود دارد. [4] .
2. آياتي که ظلم در آنها نفي شده و نيز بر تعلق نداشتن رهبري معنوي و سياسي به ظالمان تأکيد شده است.
مشهورترين آيه در اين رابطه آيهاي است که خطاب به حضرت ابراهيم (ع) نازل شده است: (قالَ وَ مِن ذُرٍّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهدِي الظالِمِينَ)؛ (سوره بقره،بخشي از آيه 124)
ابراهيم عرض کرد اين پيشوايي را به فرزندان من نيز عطا خواهي کرد؟ فرمود: (آري، اگر عادل و صالح و شايسته آن باشند که) عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسيد».
در اين آيه مشروعيت مبتني بر وراثت صرف، بدون شايستگي، نفي شده است. چون حکومت ظالمان مشروعيت ندارد، نبايد مؤمنان با ظالمان همکاري داشته باشند:
(فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعََ وَ لا تَطغَوا اًِنَّهُ بِما تَعمَلُونَ بَصِيرٌ وَ لا تَرکَنُوا اًِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النارُ وَ ما لَکُم مِن دُونِ اللهِ مِن أَولِيأَ ثُمَّ لا تُنصَرُونَ). (هود:112 و 113)
پس اي رسول ما! تو چنان که مأموري استقامت و پايداري کن و کسي که با همراهي تو به خدا رجوع کرد (نيز پايدار باشد) و هيچ از حدود الهي تجاوز نکنيد که خدا به هر چه شما ميکنيد بصير و داناست. و شما مؤمنان هرگز نبايد با ظالمان همدست و دوست باشيد وگرنه آتش کيفر آنان در شما هم خواهد افتاد و در آن حال جز خدا هيچ دوستي نخواهيد يافت و هرگز کسي ياري شما نخواهد کرد.
خداوند بر آنان که عليه مسلمانان و نظام الهي ظلم روا دارند مجازاتهاي سختي مقرر کرده است. [5] در زمينه نفي ظلم آيات بسيار زيادي وجود دارد که از ذکر آنها صرفنظر ميکنيم. [6] .
3. آياتي که اطاعت از گذشتگان را مورد نقد و مذمت قرار داده است. محتواي اين دسته از آيات، دال بر اين امر است که خداوند متعال اطاعت از رهبران غير الهي را مشروع نميداند.
(اِنَّ اللهَ لَعَنَ الکافِرِينَ وَ اعَدَّ لَهُم سَعِيراً خالِدِينَ فِيها ابَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً يَومَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُم فِي النارِ يَقُولُونَ يا لَيتَنا أَطَعنَا اللهَ وَ أَطَعنَا الرَّسُولاَ وَ قالُوا رَبَّنا انا أَطَعنا سادَتَنا وَ کُبَرانا فَاضَلُّونَا السَّبِيلاَ). (احزاب/64 تا 77)
آنان در آن دوزخ هميشه معذبند و بر نجات خود هيچ يار و ياوري نخواهند يافت. در آن روز، صورتهاشان بر آتش همي گردد و گويند: اي کاش که ما خدا و رسول را اطاعت ميکرديم و گويند: اي خدا ما اطاعت امر بزرگان و پيشوايان (فاسد) خود را کرديم که ما را به راه ضلالت کشيدند.
در آيات ديگري، از اين مسأله به صورت يک سنت ياد شده است که معمولاً مردم به پيامبران الهي ميگفتند ما دست از آنچه از پدران ما به ما رسيده است برنميداريم و معمولاً در اين سخن، ردپاي سياستمداران غير الهي ديده ميشود:
(وَ کذلک ما ارسَلنا فِي قَريَهٍ مِن نَذِيرٍ اِلا قالَ مُترَفُوها اِنا وجدنا ابإنا علي امَّهٍ و انا علي آثارهم مقتدون) (زخرف/23)
و همچنين ما هيچ رسولي پيش از تو در هيچ شهر و دياري نفرستاديم، جز آن که اهل ثروت و مال آن ديار به رسولان گفتند که ما پدران خود را بر آيين و عقائدي يافتيم و از آنها البته پيروي خواهيم کرد.
4. آياتي که بر تساوي ذاتي انسانها تأکيد دارد، تمام مشروعيتهاي مبتني بر طبيعت و ويژگيهاي ذاتي انسانها را نفي ميکند. پيش از اين، ديدگاههاي علماي شيعه را درباره ويژگيهاي ذاتي و اکتسابي انسانها در بحث مباني انسانشناختي به تفصيل آورده بوديم و دوباره تکرار نميکنيم و تنها به ذکر يک آيه بسنده ميکنيم:
(يا أَيُّهَا الناسُ اِنا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثي وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللهِ أَتقاکُم) (حجرات/ 13)
اي مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زني آفريديم و آنگاه شعبههاي بسيار و فرق گوناگون گردانيديم تا يکديگر را بشناسيد. بزرگوارترين شما نزد خدا باتقواترين شماست.
در جمعبندي اين قسمت، به اين نتيجه ميرسيم که تمامي مشروعيتهاي غير الهي از جانب علماي شيعه نميتواند پذيرفته شود و فقط مشروعيت الهي پذيرفته شده است. بنابراين عالمان شيعي عصر صفوي نميتوانستهاند نظام سياسي سلطنتي را مشروع بدانند.
پيش از اين، گفته شد که هر نظريه مشروعيتي در صدد توجيه و توضيح نابرابري سياسي در عرصه فرمانروايي است. همچنين گفتيم که اين توجيه، اگر ريشه در فرامين الهي نداشته باشد، قابل قبول نيست، ولو تحقق خارجي هم داشته باشد. اينک مشروعيت مورد قبول از ديدگاه اسلامي و شيعه را بيشتر توضيح ميدهيم.
خداوند بزرگ حق حکومت را به پيامبران واگذار کرد و در واقع، آنها را براي حکومت بر مردم نصب نمود. برخي از پيامبران، همچون حضرت سليمان، حضرت يوسف و پيامبر اسلام (ص) حکومت تشکيل دادند و جامعه را بر طبق فرامين الهي اداره کردند. در واقع، پيامبر اسلام (ص) هم ولايت در ابلاغ وحي داشت و هم ولايت در حوزههاي اجرايي و قضايي. وظيفه اجراي احکام و هدايت مردم، پس از آن حضرت، به امام علي (ع) و ديگر امامان (ع) منتقل شد. [7] .
درباره اهداف و وظايف دولت اسلامي در فصل بعدي بحث خواهيم کرد. اينک به اختصار مذکور اکتفا کرده، مستندات قرآني زعامت سياسي پيامبران، امامان و فقهاي جامع الشرايط را ارائه ميکنيم. ولايت فقيه، به عنوان استمرار حرکت پيامبران و ائمه (ع)، ولايتي است برخاسته از آنچه در قرآن و روايات با بيان اوصاف و شرايط قابل استنباط و استخراج است. آياتي که بر نظام سياسي مشروع الهي تأکيد دارد، در چند نکته قابل دستهبندي است.
1. آياتي که بر حقانيت و مشروعيت نظام سياسي پيامبراني الهي اشاره دارد:
(فَهَزَمُوهُم بِاِذنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللهُ المُلکَ وَ الحِکمَهَ) (بقره/251)
پس به ياري خدا، کافران را شکست دادند و داود، امير آنها، جالوت را کشت و خدا او را پادشاهي و فرزانگي عطا فرمود.
بر طبق اين آيه و صراحت نهفته در آن، منصب حکومت و سياست از سوي خدا به داود عطا شده است.
(وَ قالَ لَهُم نَبِيُّهُم اًِنَّ اللهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالُوتَ مَلِکاً قالُوا اني يَکُونُ لَهُ المُلکُ عَلَينا وَ نَحنُ أَحَقُّ بِالمُلکِ مِنهُ وَ لَم يُؤتَ سَعَهً مِنَ المالِ قالَ اِنَّ اللهَ اصطَفاهُ عَلَيکُم وَ زادَهُ بَسطَهً فِي العِلمِ وَ الجِسمِ وَ اللهُ يُؤتِي مُلکَهُ مَن يَشاء) (بقره/247)
پيغمبر آنها گفت: همانا خداوند طالوت را به پادشاهي شما برانگيخت. گفتند: از کجا او را بر ما بزرگي و شاهي روا است، در صورتي که ما به پادشاهي شايستهتريم. او را مال فراوان نيست. رسول در جواب آنها گفت: او از اين رو به شاهي شايستهتر خواهد بود که خداوندش بر شما برگزيده و او را افزوني بخشيده در بسط دانش و توانايي تن، و خدا مُلک را به هر که خواهد بخشد.
در اين آيه نيز گزارش درگيري و نزاع ميان مشروعيت برخاسته از اراده الهي و مشروعيت برخاسته از تصورات غير الهي را مشاهده ميکنيم و اين مشروعيت الهي است که از سوي خداوند مورد تأييد قرار گرفته است. حضرت سليمان نيز قدرت و شوکت را از خداوند تقاضا کرده است:
(قالَ رَبّ اغفِر لِي وَ هَب لِي مُلکاً لا يَنبَغِي لاِ َحَدٍ مِن بَعدِي اِنََّ انتَ الوَهابُ) (ص/35)
گفت: پروردگارا، به لطف و کرمت از خطاي من درگذر و مرا مُلک و سلطنتي عطا فرما که پس از من احدي لايق آن نباشد که تو بخشنده بيعوضي.
2. آياتي که منصب سياسي پيامبر گرامي اسلام (ص) از آنها استفاده ميشود. پيش از همه آيهاي را ذکر ميکنيم که در مکه نازل شده و در آن آيه، پيامبر اسلام (ص) از خداوند توفيق در تشکيل نظام سياسي و جعل ولايت سياسي را براي خود تقاضا کرده است:
(وَ قُل رَبّ ادخِلنِي مُدخَلَ صِدقٍ وَ أَخرِجنِي مُخرَجَ صِدقٍ وَ اجعَل لِي مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصِيراً) (اسرا/80)
و اي رسول ما! دايم دعا کن که بارالها (هميشه به هر جا روم) مرا به قدم صدق داخل و خارج گردان و به من از جانب خود قدرتي قرار بده که يار و مددکار من باشد.
در قرآن کريم، تنها يک مورد کلمه «سلطان» با «نصير» آمده است و آن هم همين آيه است. در ساير موارد «سلطان» با کلماتي چون «مبين» به کار رفته، که به معني «دليل»، «بينه» و «برهان» ميباشد. [8] همچنين آياتي وجود دارد که بر اطاعت از پيامبر گرامي اسلام (ص) در کنار اطاعت از خدا تأکيد شده است:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اطِيعُوا اللهَ وَ اطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اولِي الاَمرِ مِنکُم فَاِن تَنازَعتُم فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ اِلَي اللهِ وَ الرَّسُولِ اِن کُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ اليَومِ الاَّخِرِ) (نسا/59)
اي اهل ايمان! فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) را اطاعت کنيد و چون در چيزي کارتان به گفت و گو و نزاع کشد، به حکم خدا و رسول بازگرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد.
علامه طباطبايي نظريه برخي از مفسران را که گفتهاند تکرار «اطيعوا» در آيه براي تأکيد است، رد کرده و در اين زمينه عقيده دارد که تکرار «اطيعوا» به سبب آن است که پيامبر، علاوه بر امور وحياني که در اختيار مردم ميگذارد و آنها را بدانها امر و نهي ميکند، اوامري نيز بر اساس صواب ديد خود صادر ميکنند که خداوند متعال با اين بيان، به آن اوامر مشروعيت بخشيده و دستور وجوب و لزوم اطاعت داده است. [9] در اين آيه، همانگونه که مشهود است، دستور به اطاعت از اولوالامر نيز در چارچوب اوامر الهي صادر شده است.
در آيه ديگري بر نادرستي اعتراض به حکم خدا و پيامبر تصريح شده است:
(وَ ما کانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَهٍ اِذا قَضَي اللهُ وَ رَسُولُهُ امراً أَن يَکُونَ لَهُمُ الخِيَرَهُ مِن اَمرِهِم وَ مَن يَعص اللهَ وَ رسُولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً) (احزاب/36)
هيچ مرد و زن مؤمن را در کاري که خدا و رسول حکم کنند، اراده و اختياري نيست (که رأي خلافي اظهار نمايند) و هر کس نافرماني خدا و رسول کند، دانسته به گمراهي افتاده است.
آيات ديگري نيز قابل استناد است که از ذکر آنها صرفنظر ميکنيم.
3. آيات مربوط به امامت، از جمله آيه ولايت [10] ، آيه تطهير [11] ، و آيه مودت. [12] .
رهبري الهي در عصر غيبت بر عهده فقهاي واجد شرايط است؛ زيرا فقها، نايبان امام زمان (عج) هستند. اين مسئله از انديشههاي فراگير، حتي در ميان توده مردم در عصر صفويه است. آيات فراواني وجود دارد که بر لزوم عادل بودن کارگزاران حکومت اسلامي و امين بودن آنها و نيز عالم بودن آنها به قوانين و دستورات الهي دلالت دارد. به برخي از اين آيات، اشاره ميشود.
(قالَ اجعَلنِي عَلي خَزائِنِ الاَرضِ اًِنٍّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ) (يوسف/55)
[يوسف به عزيز مصر] گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده که حافظ (امين) و دانايم.
در اين آيه بر شرط علم و دانايي تأکيد شده است.
(قالَت اِحداهُما يا ابَتِ استَأجِرهُ اِنَّ خَيرَ مَنِ استَأجَرتَ القَوِيُّ الاَمِينُ) (قصص/26)
يکي از آن دو گفت: اي پدر! (خطاب به حضرت شعيب است) او را استخدام کن؛ (منظور موسي است) زيرا بهترين کسي را که ميتواني استخدام کني آن کسي است که «قوي» و «امين» باشد.
در اين آيه به صفات امانت و قدرت تأکيد شده است.
(اِنَّ اللهَ يَأمُرُکُم ان تُؤَدُّوا الاَماناتِ اًِلي أهلِها وَ اِذا حَکَمتُم بَينَ الناسِ أَن تَحکُمُوا بِالعَدلِ) (نسا/58)
همانا خداوند به شما فرمان ميدهد که امانتها را به صاحبان آنها بازگردانيد و چون در ميان مردم داوري کنيد، به عدالت حکم برانيد.
به نظر برخي از علما، مفهوم «حکم» که در آيه آمده است، هم شامل قضاوت، که شأن قاضي است ميشود و هم حکومت را که شأن زمامداران است دربر ميگيرد. براي اثبات اين مدعا، به حديثي که در مجمع البيان ذيل اين آيه آمده و نيز به آيه ديگري از قرآن استناد شده است. حديث چنين است: (امر الله الولاه و الحکام ان يحکموا بالعدل و النصفه) [13] خداوند به فرمانروايان و حاکمان دستور داده است که با عدالت و انصاف حکم برانند.
از آنچه آمد نکات ذيل به دست ميآيد:
1. نظام سياسي و دولت، لازمه زندگي اجتماعي و زندگي سياسي است. زندگي سياسي بدون نظم عمومي و فردي ممکن نيست. دولت به وجود ميآيد تا اين نظم را برقرار نمايد. براي برقراري نظم، لازم است کاربرد انحصاري قدرت در اختيار دولت قرار گيرد. همچنين دولت مجاز است قوانين عام و فراگير را به مرحله اجرا بگذارد.
2. بدون پيروي انسانها، دولتها نميتوانند دوام بياورند. لزوم پيروي انسانها از دولتها مشروع داشتن آن دولتها است. مشروعيت توجيهي است براي اقناع فرمانبران از فرمان دهندگان؛ زيرا هر نوع فرمانروايي متضمن نوعي نابرابري سياسي است که يک طرف آن حاکمان و فرمانروايان قرار ميگيرند و طرف ديگر آن فرمانبران.
3. از قديم، توجيهات گوناگوني براي فرمانروايي صورت گرفته است. اين توجيهات در دو دسته الهي و غير الهي قابل تقسيم است. نظريه مشروعيت اسلامي و شيعي، که مبتني بر آموزههاي قرآني است، از نوع نظريههاي مشروعيت الهي است. در اين نظريه، انسانها هيچيک بر ديگري ولايت و حق سلطه سياسي ندارند. تنها خدا، به عنوان خالق انسان، حق ذاتي براي فرمان دادن انسان را دارد. خداوند از طريق پيامبران، امامان و فقهاي واجد شرايط (شرط فقاهت و عدالت) فرامين خود را در اختيار انسانها قرار داده است. رهبران الهي براي اجراي فرامين الهي، با همکاري مردم حکومت تشکيل ميدهند. اگر مردم از رهبران الهي اطاعت نکنند و به عبارت ديگر، در جهت تحقق منويات و فرامين الهي مشارکت نکنند، رهبران الهي، باوجود اين که مشروعيت الهي دارند، موفق به تشکيل حکومت ديني نخواهند شد؛ زيرا حکومت ديني دو پايه دارد: از سويي مشروعيت خود را از خدا ميگيرد و از سوي ديگر قدرت اين جامعه براي تحقق عيني وابسته به مردم است.
4. پس از تشکيل نظام سياسي اسلامي، رهبران و مردم، هر دو گروه لازم است بر اساس قوانين الهي عمل کنند و به عبارت ديگر، آزادي رهبران و کارگزاران نظام سياسي ديني و مردم در چارچوب حدود و مقررات الهي است و هيچيک اجازه تخطي از آن را ندارند.
پاورقي
[1] براي مطالعه تفصيلي اين ديدگاهها نک. به: جين همپتن. فلسفه سياسي، ترجمه خشايار ديهيمي، تهران، طرح نو، 1380، صص 21 - 81.
[2] في المثل ماکس وبر سعي کرده است تا بر اساس منبع مشروعيت از مشروعيتهاي سنتي، قانوني و کاريزماتيک ياد کند. نک: ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهري و ديگران، تهران: مولي، 1374، ص 400 - 401.
[3] سوره اعراف، آيات 136 و 139.
[4] مثل آيه 83، سوره يونس: ان فرعون لعالٍ في الارض. نيز آيه 4 سوره قصص: ان فرعون علا في الارض. اين آيات دلالت بر عدم مشروعيت نظام سياسي سرکشان و مفسدان دارد.
[5] سوره مائده، آيه 33.
[6] آيها سيد عبدالحسين لاري در رساله مستقلي که در دفاع از حکومت مشروطه مشروعه نوشته است آيات مربوط به ظلم را گردآوري کرده است. وجه استدلال چنين است که در اسلام ظلم حرام است. از طرف ديگر در تکليف قدرت شرط است. از سوي ديگر ظلم موجود در حکومت سلطنتي استبدادي بيشتر از ظلم حکومت سلطنتي مشروطه است؛ ما مسلمانهاي ايران ميتوانيم و مقدورمان هست که سلطنت استبدادي را به سلطنت مشروطه تبديل کنيم، پس واجب است که در جهت تقليل ظلم چنين اقدامي را انجام دهيم. نک. به: سيد عبدالحسين لاري، رسائل سيد لاري، به کوشش: سيد علي ميرشريفي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1377، 3 مجله، رساله آيات الظالمين. آدرس برخي از آيات به اين شرح است: سوره مريم، آيه 59؛ سوره نسأ، آيه 160؛ شعرأ، آيه 18؛ فرقان، آيه 23؛ آل عمران، آيه 57، 86 و 94. رساله آيات الظالمين در جلد يک مجموعه آمده است.
[7] اشاره به آيه شريف 66 سوره مائده دارد که در برگشت از حجه الوداع در غدير خم بر حضرت ختمي مرتبت (ص) نازل شد: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلّغ ما أُنزِلَ اًِلَيکَ مِن رَبّک وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ).
[8] براي بررسي بيشتر و تحليلهاي گوناگوني که از اين آيه صورت گرفته، نک. به: عبدالقادر حامد التيجاني، اصول الفکر السياسي في القرآن المکي، المعهد العالمي للفکر الاسلامي، عمان، 1416. اين کتاب توسط نگارنده در فصلنامه علوم سياسي، شماره 7 معرفي شده است.
[9] علامه سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان، طهران، دار الکتب الاسلاميه، جلد 4، چاپ چهارم، 1362، صص 413 - 414.
[10] سوره مائده، آيه 55 نيز نک، به: حسن عباس حسن، الصياغه المنطقيه للفکر السياسي الاسلامي، بيروت، الدار العالميه للطباعه و النشر، 1992، ص 265.
[11] سوره احزاب، آيه 33.
[12] سوره شورا، آيه 23.
[13] طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار مکتبه الحياه، جلد 2، ص 135. به نقل از: شؤون و اختيارات ولي فقيه، (ترجمه مبحث ولايت فقيه از کتاب البيع حضرت امام خميني، سازمان چاب و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي).