مبدأ هستي
دو نوع نگاه به هستي سبب دو نوع نگاه به تمام پديدهها، به ويژه سبب پديد آمدن دو دسته و دو نوع پديدههاي فرهنگي، اجتماعي ميشود. دو نگاه به طبيعت، دو نگاه به انسان، دو نگاه به قانون، دو نگاه به حکومت، دو نگاه به حق، دو نگاه به هدف، مقصد و حرکت هستي، دو نگاه به غرايز، دو نگاه به اقتصاد، دو نگاه به زندگي، دو نگاه به رهبري، دو نگاه به خير و شر و...، حاصل دو نگاهي است که درباره اصل هستي وجود دارد.
نتيجه جهانبيني الهي پذيرش توحيد است. نگاه توحيدي سبب ميشود تا انسان از غيرخدا پيروي ننمايد؛ حکومت و قوانين غير الهي را نپذيرد و طرفدار آزادي باشد.
آزادي بشر، با اصل توحيد، اينگونه محقق ميشود که هيچ انساني و يا جامعه و ملتي حق ندارد ديگران را از آزادي محروم کند يا براي آنها قانون وضع نمايد؛ زيرا شناخت و درک انسانها ناقص است. بنابراين نميتوانند قوانيني که ضامن سعادت و کمال انسان باشد، وضع کنند. ضمن اينکه اگر قانونگذاران انسان باشند، ممکن است منافع فردي، گروهي، قبيلهاي و... خود را در امر قانونگذاري دخالت دهند. تنها خداوند متعال است که اطاعت از قوانين او سبب سعادت و کمال ميشود و تنها اوست که آزادي ما را محدود ميکند. [1] همين مضامين در آيههاي زير مورد تأکيد قرار گرفته است:
اللهُ لا اًِلهَ اًِلا هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ لا تَأخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الا َرضِ مَن ذَا الَّذِي يَشفَعُ عِندَهُ اًِلا بِاًِذنِهِ يَعلَمُ ما بَينَ أَيدِيهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيءٍ مِن عِلمِهِ اًِلا بِما شأَ وَسِعَ کُرسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الا َرضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفظُهُما وَ هُوَ العَلِيُّ العَظِيمُ. (بقره/255)
هيچ معبودي جز الله نيست. زنده پاينده و نگهدار و نگهبان. او را چرت و خواب نميربايد، از اوست، هر چه در آسمانها و زمين است. کيست که در نزد او، جز به اذن و رخصت او، شفاعتي کند؟ هر آنچه پيش روي و هر آنچه پشت سر آنها (بندگان) است، ميداند. و آنان (بندگان) به چيزي از دانش او، مگر آنچه خود او بخواهد، احاطه و آگاهي ندارند. تخت قدرت و حکمراني او بر آسمانها و زمين گسترده است. و نگهباني آسمان و زمين او را گران نميآيد و اوست بلندمرتبه و بزرگ.
آفريدگاري و سيطره تکويني خدا، مستلزم آن است که قانونگذاري و تشريع نيز در اختيار او باشد و همگان ملزم به تبعيت از قانون خدا باشند. دانش بيپايان خدا مستلزم آن است که صلاحيت تنظيم مقررات بشري در انحصار او باشد. عبوديت موجودات در برابر خدا مستلزم نفي طاغوت است. [2] .
(وَ مِنَ الناسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللهِ أَنداداً يُحِبُّونَهُم کَحُبٍّ اللهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلهِ وَ لَو يَرَي الَّذِينَ ظَلَمُوا اًِذ يَرَونَ العَذابَ أَنَّ القُوَّهَ لِلهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللهَ شَدِيدُ العَذابِ). (بقره/165)
گروهي از مردم بجز خدا به رقيبان و هماورداني روي ميآورند. به آنان عشق ميورزند، همچون مهري که بايد به خدا ورزيد. و مؤمنان راستين، در دوستي خدا شديدتر و استوارترند. اگر آنان که (با سرسپردگي به غير خدا) ستم کردهاند، آنگاه که عذاب را مشاهده ميکنند، ميديدند که قدرت يکسره از آن خداست و عذاب خدا، سخت و سهمگين است (بيگمان از رفتار خود پشيمان ميشوند).
توحيد، علاوه بر آنکه يک بينش فلسفي و عرفاني است، مؤمنان به آن به عنوان يک اصل زندگيساز نگاه ميکنند. توحيد براي مؤمنان عقيدهاي است که بناي زندگي اجتماعي و فردي آنها بر آن نهاده ميشود.
(قُل مَن يَرزُقُکُم مِنَ السَّمأِ وَ الا َرضِ أَمَّن يَملُِک السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ مَن يُخرِجُ الحَيَّ مِنَ المَيٍّتِ وَ يُخرِجُ المَيٍّتَ مِنَ الحَيٍّ وَ مَن يُدَبٍّرُ الا َمرَ فَسَيَقُولُونَ اللهُ فَقُل تَتَّقُونَ). (يونس/31)
بگو: چه کسي آنان را از آسمان و زمين روزي ميدهد؟ يا چه کسي شنوايي و بيناييها را در قبضه اختيار دارد؟ و چه کسي بيرون ميآورد زنده را از مرده و مرده را از زنده؟ و چه کسي جهان را تدبير ميکند؟ (در تکوين) خواهند گفت: خدا. بگو: پس چرا پروا نميکنيد؟ (و غير او را به اداره امر جهان و تشريع انتخاب ميکنيد؟)
و پس از چند آيه، ميان هدايت الهي و غير آن مقايسه کرده، انسانها را به داوري فرا ميخواند.
(قُل هَل مِن شُرَکائِکُم مَن يَهدِي اًِلَي الحَقٍّ قُلِ اللهُ يَهدِي لِلحَقّ أَفَمَن يَهدِي اًِلَي الحَقٍّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لا يَهدي اًِلا أَن يُهدي فَما لَکُم کَيفَ تَحکُمُونَ) (يونس/35)
بگو: از ميان اين شريکان پنداري، چه کسي به سوي حق رهبري ميکند؟ بگو خدا به سوي حق رهبري ميکند. پس آيا کسي به حق رهبري ميکند شايستهتر است که پيروي شود، يا آنکه خود راه نمييابد، مگر آنکه رهبري شود؟ پس شما را چه ميشود؟ چگونه قضاوت ميکنيد.
و در سوره آل عمران، خداوند به پيامبر دستور داده است که همه را به سوي خدا بخوان:
(قُل يا أَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اًِلي کَلِمَهٍ سَوأٍ بَينَنا وَ بَينَکُم أَلا نَعبُدَ اًِلاَّ اللهَ وَ لا نُشرَِک بِهِ شَيئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَرباباً مِن دُونِ اللهِ فَاًِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنا مُسلِمُونَ) (آل عمران/64)
بگو اي اهل کتاب، به سوي سخني که ميان ما و شما برابر باشد روي آوريد، و آن اينکه هيچ کس جز خدا را عبادت نکنيم و چيزي را شريک او قرار ندهيم و هيچ يک از ما ديگري را به جاي خدا، رب و سرپرست و مدبر کار خود نگيرد. پس اگر سر پيچيدند به آنها بگوييد: گواه باشيد که ما تسليم و منقاد اين رويه هستيم.
(يا أَيُّهَا الناسُ اعبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُم وَ الَّذِينَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ) (بقره/21)
اي انسانها، عبادت کنيد پروردگارتان را با آنکه آفريد شما را و همه گذشتگانتان را؛ شايد به تقوا آراسته شويد.
تقوي عمل به فرمانهاي الهي در زندگي اين جهان است، ولي خداوند فرمانهاي خود را چگونه در اختيار بشر قرار ميدهد؟ رهبران الهي براي انجام چنين رسالتي برگزيده شدهاند. خداوند کساني را از جنس انسانها برگزيد تا راه هدايت را به انسان نشان دهند.
از منظر علماي شيعه، اين رهبري الهي تا پايان تاريخ جريان دارد، چنانکه از آغاز تاريخ شروع شده است. اولين سلسله از رهبران الهي پيامبران هستند. پس از ختم نبوت، اوصياي الهي رهبري را ادامه ميدهند و در عصر غيبت ولي اعظم الهي حضرت حجهابن الحسن المهدي (عج)، اوليا رهبري را عهدهدار هستند. نبوت، امامت و ولايت در امتداد تاريخ، جريان هدايت الهي را رقم زده و خواهند زد.
پاورقي
[1] همان،ص 167.
[2] سيد علي خامنهاي، طرح کلي انديشه اسلامي در قرآن، صص 37 ـ 38.