بازگشت

ولايت تکويني


موضوع مهم ديگر در مبحث امامت، «ولايت تکويني» است. در اين نوع ولايت سخن به درازا کشيده شده شاخه‌هاي متعدد و احتمالاتي مطرح شده است. [1] ما به تناسب ظرفيت اين نوشتار وارد بحث تفصيلي در موضوع نشده به کوتاهي مي‌گوييم: ولايت تکويني به معناي دخل و تصرف در طبيعت و انواع و اقسام اداره و دگرگوني آن، از شئون ويژه خداي متعال است که در آن هيچ همتا و شريک و حتي يار و مددکاري نيز ندارد. اين امر عقلي مقتضاي کمال مطلق بودن حق، واجب الوجودي خدا و فقر کامل ممکن الوجود و ماسوي الله است. براهيني مانند برهان امکان و وجوب و ادله عقلي توحيد از قبيل «برهان صرف الوجود» به قدري گويايي دارند که جاي هيچ ترديدي باقي نمي‌گذارند. [2] به علاوه آيات قرآن نيز در اين باره صراحت کامل دارند. [3] بدين ترتيب در کنار خدا هيچ موجودي به عنوان رقيب يا مددکار، عقلاً قابل تصور نيست. نيز عقلاً امکان ندارد کار تدبير و اداره عالم از سوي خدا به موجودي واگذار شده باشد؛ چه اين امر مفهومش «تفويض» و وانهادگي است که باز با واجب الوجودي حضرت حق ناسازگار است. در نتيجه هيچ موجودي به طور مستقل، حتي مالک خويش نيست چه رسد به اين که قدرت تدبير عالم را داشته و بتواند در سرنوشت آن دخالتي کند. اين‌جاست که مرز توحيد از تفويض معتزلي يا اگزيستانسياليستي به عنوان مثال مشخص مي‌شود. اما در درون حاکميت کامل خدا و در حوزه اراده مطلق و ولايت بي‌چون و چرايش که البته به مقتضاي حکمت و عدالت حضرتش پاي هيچ ظلم و ستمي نيز به ميان نخواهد آمد، برخي از موجودات مانند فرشتگان و انسان از گونه‌هايي ولايت و آزادي، باز بر حسب ضرورت و حکمت الهي برخوردارند. اين امر نيز ولايت تکويني است، ليکن به طور غيرمستقل، ناگسسته از خدا و به اذن و فرمان او.

آزادي انسان همين جا مفهوم مي‌يابد. از يک سو جبر در مورد انسان منتفي است و از سوي ديگر تفويض نيز؛ يعني نه انسان کاملاً دست بسته است و نه صد در صد آزاد. نه از دايره بندگي و قدرت خدا بيرون است و نه کاملاً به خود وانهاده است. بلکه هر انساني از آزادي و اراده کافي براي کار، تلاش، سازندگي و تکامل برخوردار بوده و از پايين‌ترين درجه «ولايت تکويني»؛ يعني تسلط بر خويش‌، قدرت اعمال اراده و تصميم‌گيري براي بهره‌گيري از سرمايه‌هاي خود برخوردار است. اين اندازه را به حکم عقل از تجرد روح انسان و مسئوليت پذيري اش نتيجه مي‌گيريم که البته داوري قرآن نيز موافق قضاوت عقل است. [4] بالاتر از اين نيز قابل قبول است. بنا بر ضرورت و حکمت خدا و به اراده و دستور او فرشتگان به تدبير، فرمانبري و اجرا مي‌پردازند. [5] نيز به اذن حق و به دست پيامبران «معجزات» آشکار مي‌شود. [6] تبيين و توضيح اين مورد در دايره ولايت تکويني انجام مي‌گيرد. از اين ولايت تکويني در عرفان به ولايت باطني ياد شده که مربوط به انسان کامل است. [7] البته دايره و ميزان ولايت، چند و چون آن، شرايطش و ساير ويژگي‌هايش به لحاظ باطني بودنش بر افراد عادي پوشيده است. ليکن اصل آن قابل انکار نيست. چنان‌چه اصل معجزه جاي ترديد ندارد؛ زيرا مستند به قدرت و اراده لايزال الهي است. برخورداري هر چه بيش‌تر انسان از کمال و قرب افزون‌ترش به خدا، درجه ولايت تکويني و معنوي اش را نيز افزايش مي‌دهد و تا آن‌جا پيش مي‌رود که مخاطب وحي الهي قرار گرفته از مقام نبوت برخوردار مي‌شود يا به وصايت نبي نايل مي‌گردد و البته ولايت ظاهري پيغمبر و امام در مقايسه با ولايت باطني و مقامات روحي ايشان از اهميت کم‌تري برخوردار است و در حقيقت برازندگي‌ها و صلاحيت‌هاي روحي، عصمت، علم لدنّي و... در درجه نخست، آن‌ها را به اولياي حق تبديل کرده و در درجه بعد آنان را شايسته رهبري امت نيز ساخته است. پس ولايت تکويني پيغمبر (ص) و امام (ع) تفويض و غلو نيست و ياري خواستن از آن‌ها هم در حقيقت استمداد از خداست نه جداي از او.


پاورقي

[1] به عنوان نمونه بنگريد به استاد شهيد مرتضي مطهري، رساله ولاءها و ولايت‌ها؛ نيز صافي گلپايگاني، لطف‌الله، رساله ولايت تکويني و ولايت تشريعي.

[2] در اين خصوص عمداً شما را به منابع کلامي اهل سنت ارجاع مي‌دهيم: امام فخر رازي، المحصل، ص 147 و بعد به ويژه صفحات 173 - 176؛ نيز ميرسيدشريف جرجاني، شرح المواقف؛ج 8صص5و 39؛ نيز تفتازاني، شرح المقاصد، ج4ص25، 34 و بعد.

[3] آل عمران‌: 97؛ يونس‌: 68؛ ابراهيم‌: 8؛ الحج‌: 64، 78؛ النمل‌: 40؛ العنکبوت‌: 6؛ لقمان:12، 26؛ فاطر:15؛ محمد: 38 والفرقان:2.

[4] البقره‌: 35، 58، 223؛ الاعراف‌: 19، 161؛ الزمر: 15؛ فصلت: 40؛ المدثر: 37، 55؛ الانسان‌: 3، 28، 29 و 30؛ المزمل: 19؛ النبأ: 39؛ التکوير: 20.

[5] التحريم‌: 6؛ الذاريات‌: 4؛ النازعات‌: 5؛ النحل‌: 49؛ البقره‌: 34.

[6] آل عمران‌: 49؛ المائده‌: 110؛ الرعد: 38؛ ابراهيم‌: 11؛ غافر: 78.

[7] در اين خصوص به عنوان نمونه بنگريد به سجادي، جعفر، فرهنگ اصطلاحات عرفاني، صص 150، 151، نشر کتابخانه طهوري، تهران، 1370 ش.