بازگشت

درنگي در ديدگاه مخالفان مهدويت


نويسنده مورد بحث به نام چند تن از عالمان اهل سنت تصريح کرده که از نظر آن ها اخبار مربوط به امام زمان (ع) کذب و جعل به حساب آمده است. اکنون بد نيست به نقل و نقد چند نمونه از ديدگاههاي مخالفان مهدويت بپردازيم:

1. فريد وجدي در دائره‌المعارف قرن بيستم پس از نقل روايات فراوان درباره امام عصر (ع) گفته: غلو، خبط، اغراق، ناآگاهي به واقعيت‌هاي جامعه و دوري از سنت‌هاي الهي در آن‌ها به چشم مي‌خورد و بدين لحاظ خواننده به موضوع بودن آن‌ها پي مي‌برد زيرا:

نخست: چه‌طور پيامبري که مؤ‌يد به وحي بوده گفته: بخت النصر هفتصد سال حکومت کرده با اين‌که طول حکومت وي 42 سال بيشتر نبوده است.

دوم: در اين روايات آمده که دولت قيصرهاي روم هنگام ظهور حضرت مهدي (ع) در قسطنطنيه حاکم خواهدبود. با اين‌که مي‌دانيم حکومت آن‌ها در قرن 15 ميلادي از ميان رفته است.

سوم: در اين روايات گفته شده که حضرت سليمان (ع) بيت المقدس را با طلا، نقره، سنگ‌هاي قيمتي و ياقوت ساخته است. واضعان اين روايات بدين شکل مي‌خواسته‌اند اسلام را منحط نشان دهند. [1] پاسخ‌هاي زير قابل طرح‌اند:

الف) اصولاً ترديدي نداريم که روايات به نقد سندي و مضموني نياز دارند. ليکن شيوه نقد درست، متمرکزشدن روي روايتي است که ضعف دارد نه اين‌که همسايه به خاطر همسايه‌اش مؤ‌اخذه شود. در نتيجه خوب بود آقاي فريد وجدي تنها بر روايتي انگشت مي‌نهاد که مشکل دارد نه اين‌که تمام روايات را غلوآميز، مجهول و... بداند.

ب) ارزش و عظمت معنوي اسلام بالاتر از تزئينات، جواهرات و سنگ‌هاي قيمتي است و اگر کسي اقدام حضرت سليمان (ع) در مورد بيت المقدس را مطرح کرد اهانت نسبت به اسلام حساب نمي‌شود.

پ) ديدگاه‌هاي امثال ابن حجر، سيوطي و متقي هندي را راجع به صحت روايات ملاحظه کرديم و نمي‌توان آن ها را ناديده گرفت. آري، منصفانه اين است که واقعيت‌ها را در نظر بگيريم. به عنوان مثال مانند سيوطي برخي روايات را که مشکل سندي و محتوايي دارند مانند روايتي که از زبان پيامبر (ص) گفته: «مهدي از فرزندان عمويم عباس خواهد بود»، ضعيف بدانيم. [2] اما در مورد رواياتي که چنين مشکلي ندارند انصاف را کنار نگذاريم.

2. امام شمس الدين ذهبي يکي ديگر از مخالفان مهدويت گويد: کسي که تو را به امر غايبي حواله کند رعايت انصاف نکرده چه رسد به حواله دادن بر محال (!) انصاف خوب چيزي است (!) پس از نادان و هواي نفس به خدا پناه مي‌بريم (!) امام علي (ع) مولاي ما از خلفاي راشدين.... را به شدت دوست مي‌داريم، ليکن مدعي عصمتش نيستيم؛ چنان‌که ابوبکر صديق را نيز معصوم نمي‌دانيم. فرزندان علي، حسن و حسين، نوادگان پيامبر خدا (ص) و دو سيد جوانان بهشت اگر به خلافت مي‌رسيدند شايستگي آن را داشتند...

وي پس از نام بردن از يکايک امامان شيعه تا امام حسن عسکري (ع) گويد: اما «محمدبن الحسن»؛ بنا به گفته «ابن حزم»، حسن (ع) بدون اين‌که فرزندي بر جانهد از دنيا رفت. ليکن تمام رافضيان عقيده دارند حسن (ع) فرزندي داشت که او را مخفي مي‌کرده. نيز گفته شده پس از درگذشت وي از کنيزي متعلق به ايشان به نام نرجس يا سوسن و به احتمال بيش‌تر به نام «صيقل» فرزند پسري به دنيا آمد.

ذهبي آن گاه گفته: اماميه گمان مي‌کنند که محمد (ع) وارد سردابي در خانه پدرش شده ناپديد گشته، ولي مادرش انتظار ظهور وي را مي‌کشد اما تاکنون وي از آن سرداب خارج نشده است... پناه بر خدا از زوال عقل (!) به راستي اگر چنين چيزي رخ داده بود نبايد کسي او را ديده باشد؟ به چه کسي مي‌توان اعتماد کرد که او را ديده و زنده است و چه کسي به عصمت وي براي ما تصريح کرده است يا اينکه او بر هر چيز آگاه است. اين سخنان هوا و هوسي آشکار است... از جمله افراد موثقي که منکر وجود فرزند براي امام عسکري (ع) شده‌اند مي‌توان محمدبن جرير طبري و يحيي بن صاعد را نام برد. [3] .

پاسخ‌هاي ما به ذهبي‌

الف) ايمان به غيب: از ذهبي مي‌پرسيم‌: مگر خدا ما را به غيب حواله نکرده طالب ايمان ما به غيب نشده است؟ [4] و مگر تحقق مسلماني، فلاح و تقوا در گرو ايمان به غيب نيست؟ [5] مگر الله غيب الغيوب نيست؟ آيا ايمان به خدا به عنوان فرد اعلاي امور غيبي دور از انصاف است؟! گمان نمي‌رود نتيجه بينش ذهبي با ديدگاه يک ماترياليست يا يک پوزيتيويست منکر غيب تفاوتي داشته باشد. اگر تفاوتي ميان حس گرايي و ماده‌گرايي فردي و تدين و ايمان به خداي فرد ديگري باشد، در عدم ايمان اولي به غيب و ايمان داشتن دومي به آن است.

ب) استحاله مهدويت!: دليل ذهبي براي استحاله مهدويت چيست؟ ادعاي بي‌دليل وي پذيرفته نيست‌، ولي در عوض، با توضيحات آغازين نوشتار کنوني نتيجه گرفتيم که مهدويت امري عقلي است و نتيجتاً در چنين اعتقادي ناداني و هواي نفس وجود ندارد. حواله کردن بر محال، خلاف عقل است، ليکن مهدويت محال عقلي نيست. افزون بر مطالب قبلي، بعداً خواهيم ديد اسناد تاريخي گواه بر ولادت فرزند عزيز امام عسکري (ع) است به علاوه عمر طولاني حضرتش نيز عملاً و علماً مشکلي ندارد.

پ) وحدت ملاک امامت ائمه (ع): در همان سطحي که امام ذهبي، صلاحيت امامان يازدهگانه، پيش از فرزند گرامي امام عسکري (ع) را پذيرفته، بايد صلاحيت ايشان را نيز براي زمامداري بپذيرد؛ زيرا شرايط و صلاحيت‌هاي آن بزرگواران يکسان بوده است و امام عصر (ع) نيز از اين نظر با آن ها فرقي ندارد. البته اين امر فرع اثبات وجود خارجي ايشان است که به زودي مي‌آيد.

ت) عصمت ائمه (ع): درباره اين موضوع قبلاً گفت‌گو کرديم و روشن شد که ثبوتاً و اثباتاً اين امر با هيچ مشکلي روبرو نيست.

ث) عقل و رخدادهاي تاريخي: چيزي که براي رد و قبول حوادث تاريخي ضرورت دارد اسناد و مدارک متقن و قابل اعتماد است که به کمک دقت و سنجه‌هاي عقلي، اسناد مورد بررسي قرار گرفته داوري شود. اما بدون وجود اسناد، عقل مجرد در خلا راه به جايي نبرده و قضاوتي نمي‌کند. در نتيجه به جاي بررسي تاريخي ولادت امام مهدي (ع) در نيمه قرن سوم هجري تنها اظهار تعجب کافي نيست. البته انکار مانند ابن حزم مؤ‌نه‌اي ندارد. چنان‌که اثبات واقعيت‌هاي تاريخي نيز پس از استدلال و تکيه بر مدارک کافي انجام گرفته با وجود آن‌ها انکار بي‌دليل سودي ندارد.

ج) بررسي تاريخي موضوع: بنابر آن‌چه درباره تولد مخفيانه امام عصر (ع) نيز خفا حمل ايشان به دليل سخت‌گيري بني‌عباس و تصميم آنان بر نابودکردن ايشان گذشت. موضوع تولد و نشو و نماي ايشان علني نبوده که هر مورخ يا دانشمند رجالي مانند امام ذهبي انتظار داشته باشد مثل ساير افراد معمولي آشکارا رخ داده باشد. در عين حال روايات و نقل‌هاي تاريخي موثقي در دست است که از تولد غيرعلني ايشان در نيمه شعبان سال 255 هجري و کساني که ايشان را به روزگار امام عسکري ديده‌اند ما را آگاه مي‌کنند.

در کتاب منتخب‌الاثر در باب نخست از فصل سوم 214 حديث راجع به موضوع تولد امام زمان (ع) تاريخ تولدش و پاره‌اي ويژگي‌هاي مادر گرامي‌اش گزارش شده است. [6] .

در همان منبع در مورد آنان که ايشان را به روزگار پدر بزرگوارش از نزديک مشاهده کرده‌اند نوزده حديث به چشم مي‌خورد. [7] در پاره‌اي از آن نقل‌ها آمده که امام عسکري (ع) چهل تن از بزرگان و سران شيعه را در مجلسي بر وجود فرزندش شاهد گرفته، او را به آن‌ها نشان داده است. آن‌گونه که در منبع بالا آمده [8] گروه زيادي از دانشمندان اهل سنت - قبلاً گفتيم حدود 70 نفر - از قبيل ابن حجر عسقلاني، سبط بن جوزي، حافظ گنجي، قاضي فضل بن روزبهان و شيخ سليمان قندوزي صاحب کتاب باارزش «ينابيع الموده» عموم روايات مربوط به امام عصر (ع) و از جمله احاديث اشاره شده بالا را نقل کرده‌اند. آيا با اين اوصاف باز هم درباره موضوع تولد فرزند امام عسکري و وجود خارجي ايشان و ديده شدن او در زمان زندگاني پدرش، براي کسي جاي ترديد باقي مي‌ماند؟ آيا امام ذهبي و هر کس با وي هم فکر باشد مي‌توانند نقل‌هاي ياد شده را ناديده بينگارند؟

چ) آخرين سخن ذهبي اين بود که کساني چون طبري يا يحيي بن صاعد که منکر وجود امام دوازدهم شيعه شده‌اند، ثقه بوده‌اند. سؤ‌ال ما اين است که موافقان مهدويت و معترفان به وجود حجه‌بن‌الحسن (ع) و غيبت ايشان، از ميان مورخان و محدثان اهل سنت ثقه نيستند؟! آيا از ديدگاه رجاليان اهل سنت و ثاقت نامبردگان فوق و امثال آنان مورد ترديد است؟ مراجعه به کتب رجالي عامه از جمله خود ذهبي حقيقت را روشن ساخته ما نيز به داوري آنان که البته چيزي جز وثاقت ايشان نيست، تن مي‌دهيم.

گذشته از اين اگر ذهبي به هنگام تعارض سخن دو ثقه مانند طبري و ابن حجر نتوانست سخن کسي را که موافق عقل، قرآن و حديث است ترجيح دهد، ناچار به تساقط هر دو را‌ي حکم خواهد داد و در اين صورت مرجع ما همان منابع سه گانه يعني عقل، قرآن و سنت خواهد بود که داوري آن‌ها را پيش‌تر شاهد بوده‌ايم.

ح) احمد امين مصري سومين و آخرين چهره مورد بحث از مخالفان امامت فرزند امام حسن عسکري (ع) نيز بنابر سه دليل مخالفتش را ابراز کرده است: يکي ضعف روايات مربوط به اين موضوع، ديگري مخالفت آن روايات با حکم عقل و دليل سوم سوءاستفاده مدعيان مهدويت از اين روايات. [9] سخافت و ضعف ادله احمد امين ظاهراً به حدي بوده که در مقاله مورد بحث از او و عقيده‌اش ياد نشده است. به هر رو چنان‌چه پيش‌تر گفته شد صحت روايات بر اهل فن پوشيده نيست ادعاي ضعف و جعل به صورت کلي سودي ندارد؛ جز اين‌که به شيوه شناخته شده رجالي و درايي تک تک احاديث بررسي شده و ضعف متني و سندي هر يک ثابت شود؛ در حالي که نه احمد امين و نه نويسنده مقاله حتي راجع به يک روايت هم چنين کاري نکرده‌اند.

درباره هم خواني روايات با حکم عقل نيز به قدر کافي در اين نوشتار سخن رفت. در خصوص سوءاستفاه از روايات نيز احمد امين را به سنتي که قرآن راجع به هر باطلي به طور اصولي بيان فرموده (الرعد: 17) که از حق سوء استفاده مي‌کند، ارجاع مي‌دهيم. در واقع اين حادثه اجتناب‌ناپذير است‌، ولي هيچ دليل عقلي يا شرعي وجود ندارد که به خاطر جلوگيري از سوءاستفاده باطل از حق، حق کتمان شده و از آن سخن نرود. گفتني است وجود مدعيان دروغين، خود دليل حقانيت و همگاني بودن يک مطلب است که آن‌ها در صدد سوء استفاده از آن بر مي‌آيند تا سکه رايجي نباشد سکه قلب به بازار نمي‌آيد.


پاورقي

[1] دائرة المعارف قرن عشرين ، ج 10، صص 475- 481.

[2] الجامع الصغير ، ج 2 ، ص 672، حديث شماره 9242، دارالفکر ، بيروت ، چاپ نخست ، 1401 ق.

[3] سير اعلام النبلاء ، ج 13، صص 119- 122.

[4] البقره: 3؛ الانبياء: 49؛ فاطر : 18؛ يس : 11؛ ق : 33.

[5] البقره: 5؛ الحديد: 25؛ الملک: 12.

[6] منتخب الاثر ، ص 397 و بعد.

[7] منتخب الاثر ، ص 438.

[8] پيشين ، ص 399 و بعد.

[9] پيشين ، ص 38، (پاورقي).