بازگشت

مسئله جري و تأ ويل


از سخني که نقل شد برمي آيد تأ‌ويل به شيوه باطنيان تحريف قرآن است نه هرگونه تأ‌ويلي. البته اين حرف درستي است، اما دامان شيعه اثني عشري از باطني گري و تأ‌ويل‌هاي نارواي آنان کاملاً منزه است؛ زيرا به عقيده ما طبق تصريح خود قرآن در آيه 7 سوره آل عمران تأ‌ويل در آن راه دارد؛ بدين خاطر که در آن علاوه بر آيات محکم آيات متشابه نيز وجود دارد و اين قبيل آيات بر خلاف محکمات معني واضحي ندارند و نيازمند تأ‌ويل اند. اما چگونه تأ‌ويلي؟ و از سوي چه کسي؟

بنا به تصريح قرآن در اين آيه‌«بيماردلان» - آنان که خود در جاي ديگر منافقشان نام کرده - [1] به بهانه بيان و کشف حقيقت، محکمات را رها کرده به سراغ متشابهات مي‌روند؛ در حالي‌که نه از تأ‌ويل و مفهوم واقعي آن ها باخبرند و نه چنين صلاحيتي دارند. پس چه کسي عالم به تأ‌ويل چنين آياتي است؟ پاسخ آيه اين است که «الله» و «راسخان در علم» داناي آنند. راسخان کيانند؟ آنان که بر خلاف بيماردلان آلوده دامن نيستند [2] و جز آن‌ها به خلوت قرآن راهي ندارند. آن‌ها را نيز قرآن به عنوان گروهي ويژه و منحصر به فرد معرفي کرده که پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) او هستند. [3] بي‌شک خدا کتاب خودش را تحريف نکرده و از آن تأ‌ويل ناروا نمي‌کند. همين طور پيغمبر (ص) و اهل بيتش (ع) نيز امناي وحي و معصوماني هستند که به نص قرآن مطهرند و اصولاً تبيين وحي بر عهده آنان نهاده شده است. [4] پس اگر از زبان آن‌ها شنيديم که برخي آيات قرآن - به شرحي که در پي مي‌آيد - مربوط به امام زمان (ع) است، تحريف و تأ‌ويل ناروا نخواهد بود، بلکه تحريف و تأ‌ويل باطل، از آن کسي خواهد بود که بر خلاف قرآن سخن رسول (ص) و عترتش را انکار کند.

شگفت اين است که مفسران بزرگي چون طبري [5] و زمخشري [6] از اهل سنت ضمن تفسير آيه 7 آل عمران راسخان در علم را عام و شامل هر دانشمند موشکاف و محققي دانسته‌اند، ليکن اهل بيت پيامبر (ص) را به عنوان مصاديق والاي آن‌ها ذکر نکرده‌اند؟!

بد نيست نويسنده مقاله بداند که شيخ‌الاسلام ابن تيميه حنبلي - چهره‌اي که فوق العاده مورد عنايت وي بوده - در اصل موضوع که قرآن توسط راسخان در علم قابل تأ‌ويل است ترديد نداشته با ما هم عقيده است‌، ليکن بر خلاف نص قرآن ابوبکر را که قطعاً خارج از «اهل بيت» بوده بر آن ها ترجيح داده و او را داناتر شمرده است! [7] البته نه او، نه هيچ دانشمند ديگري از اهل سنت کسي را بر پيغمبر خدا (ص) ترجيح نداده‌اند و ما وقتي به ايشان مراجعه مي‌کنيم چنان‌چه مي‌آيد از زبان مبارکش مي‌شنويم پاره‌اي از آيات قرآن مربوط به حجه‌ابن الحسن (ع) است. در اين صورت باز جاي انکار هست؟ پيشوايان معصوم جري و تأ‌ويل را به عنوان قاعده‌اي عقلي در مقابل تنزيل قرآن بيان کرده‌اند. [8] اگر بنا بود قرآن مربوط به حوادث روزگار نزولش بوده، تنها براي مخاطبان عصر نبوي (ص) سودمند باشد موضوع خاتميت رسول (ص) و جاودانگي اسلام بنا بر نص قرآن، [9] مطرح نبود. ولي اگر اين امر پذيرفته شود گريزي نيست جز اين‌که براي قرآن درخششي پيوسته چونان خورشيد و ماه منظور کرده آن را خوني جاري در رگ‌هاي زمان بدانيم و حادثه فوق العاده مهمي چون قيام و انقلاب امام مهدي (ع) را نيز مطرح در قران بدانيم. البته نه بنا بر را‌ي و سليقه خويش بلکه بنا بر بيان خود قرآن و بيان پاکاني که خود به عنوان راسخان در علم، عالمان به تأ‌ويل آنند.


پاورقي

[1] البقره‌: 7، 10؛ آل عمران‌: 167؛ المائده‌: 41، 52؛ الانفال‌: 49؛ التوبه‌: 45، 87، 93، 110، 125 و 127 و آيات بسيار ديگري که از ذکر آن ها خودداري مي‌شود.

[2] آل عمران‌: 7؛ النساء:162؛ النحل‌: 44، 64؛ القمر: 25؛ طه‌: 99 و الطلاق‌: 10 و 11.

[3] الاحزاب‌: 33.

[4] المائده‌: 15، 19؛ ابراهيم‌: 4؛ النحل‌: 44، 64؛ الحشر: 7؛ النساء: 59، 83، 170؛ الانفال‌: 24؛ آل عمران‌: 164؛ الجمعه: 2؛ الطلاق‌: 11.

[5] جامع البيان، ج3صص184، 185، دارالفکر، بيروت، 1408 ق.

[6] الکشاف، ج1ص338، مکتب الاعلام الاسلامي، قم، 1414 ق.

[7] علوم القرآن عندالمفسرين،ج 3ص84؛ به نقل از تفسير الکبير ابن تيميه ج2ص39 - 49؛ مرکز الثقافه والمعارف القرآنيه، قم، 1417 ق.

[8] رک معرفت، محمدهادي، التفسير والمفسرون في ثوبه القشيب، ج1ص21، 22، الجامعه الرضويه للعلوم الاسلاميه، مشهد، چاپ نخست، 1418 ق.

[9] النساء: 79؛ التوبه‌: 33؛ سبأ: 28؛ الفتح‌: 28؛ الصف: 9؛ الانبياء: 107.