غيبت و هجرت، ضرورتي تاريخي
در مقاله مورد بحث به بيهودگي غيبت امام زمان و بي فايده بودنش به عنوان دو دليل انکار آن اشاره شده است. (ن.ک. صفحات 18 و 19) در پاسخ گوييم: هجرت و غيبت مردان بزرگ به ويژه رهبران الهي ضرورت و واقعيتي تاريخي است که قرآن نيز مواردي را بازگو کرده و مورد تأييد قرار داده است. [1] هجرت پيامبر اسلام (ص) به مدينه غيبتش و اختفايش در غار ثور مورد تصريح قرآن واقع شده. نصرت الهي در آن رخ داده نيز به فرموده قرآن شامل حال پيغمبرش شده است. کنارهگيري رسول خدا (ص) از مردم پيش از بعثت نيز نمونه ديگري از غيبت بوده که گر چه به روزگار رسالت مربوط نميشده، ولي به عنوان زمينه ساز آن و آماده شدن ايشان موضوع قابل طرحي است. محاصره و منزوي کردن پيامبر (ص) و مسلمانان در شعب ابوطالب در مکه، پس از بعثت نيز مورد ديگري است که مشروعيت و سودمندي غيبت را آشکار ميکند.
موارد ديگري از هجرتها و غيبتهاي مورد تصريح قرآن: [2] ناپديد بودن و حيات خضر، داستان اصحاب کهف، داستان حضرت يوسف (ع)، موضوع حضرت يونس (ع)، قضيه حضرت عزير يا فرد ديگري از بني اسرائيل، حمل و تولد مخفي و حساب شده بودن تربيت حضرت ابراهيم (ع) [3] و هجرت ايشان از قومش، مخفي بودن حمل و تولد حضرت موسي (ع)، هجرت حضرت مريم از قوم يهود، بارداري وي و دنيا آوردن حضرت عيسي (ع) را ميتوان نمونههاي قرآني غيبت و هجرت دانست که بر تمام آنها فوايد گوناگوني مترتب بوده است. اکنون سؤال اين است که در بيشتر موارد يادشده که هجرت يا غيبتي بنا بر خواست خدا صورت گرفته، بيهوده و بي فايده بوده است؟ بي شک پاسخ بايد منفي بوده تا نفي در نفي اثبات باشد و موارد بازگو شده سودمند دانسته شوند، در غير اين صورت تأييد قرآن در اين قضايا زير سؤال خواهد رفت که غير قابل قبول است. اما اگر آن موارد پذيرفته شد، ميپرسيم چه فرقي ميان آنها و غيبت امام عصر (ع) است؟ اگر دقت شود و مقايسهاي انجام گيرد، غيبت ايشان در مراحل مختلف و مخفي بودن حملش قضايايي کم اهميتتر از موارد مطرح شده در قرآن خواهند بود؟ آيا مولود و موعودي که بنا بر فرموده قرآن و روايات بزرگترين تحولات تاريخي را رقم خواهد زد، غيبت و ذخيره شدنش براي آن اهداف بزرگ اهميتي ندارد؟!
پاورقي
[1] الکهف: 16؛ مريم: 49؛ طه: 24، 42، 43؛ الفرقان: 36؛ الشعراء: 15؛ صافات: 99؛ القصص: 21؛ التوبه: 40؛ الانفال: 72، 74، 57.
[2] به ترتيب الکهف: 65، 78،10 و بعد؛ يوسف: 15، 90، 99؛ الانبياء: 87؛ الصافات: 140؛ البقره: 259؛ الانبياء: 51، 71؛ الصافات: 89، 90، 99؛ القصص: 7؛ مريم: 16، 17، 22 - 34.
[3] در اين مورد بنگريد به شيخ صدوق (ره)، کمال الدين و تمام النعمه، ص 138، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ تحقيق شده نخست، 1412 ق.