بازگشت

اهميت آسيب شناسي مهدويت


ثمربخشي تلاش دست اندرکاران و مروجان فرهنگ مهدويت، به آسيب‌شناسي مهدويت؛ يعني شناخت و تحليل موانع جريان مهدويت و تبيين چگونگي برخورد مؤ‌ثر با اين عوامل، بستگي دارد.

‌تربيت مهدوي در مفهوم خاص آن: «مجموعه تدابير و اقدامات سنجيده و منظم فرهنگي براي پرورش و تقويت ايمان و باورهاي مهدوي» در مخاطبان است. و براي رسيدن به اين هدف والا به دو عامل برنامه‌ريزي و آسيب‌شناسي نيازمنديم. از سوي ديگر، اهميت، اولويت و ضرورت انکارناشدني تبيين و ترويج فرهنگ مهدويت در نظام ديني، ضرورت توجه به بحث را دوچندان مي‌کند.

‌هم‌چنين باور به حقانيت بحث و رويکرد جدي نسل جوان براي پذيرش باورهاي مهدوي و گرايش به آن، همه دست اندرکاران را وامي‌دارد تا براي افزايش ثمربخشي اين فرايند و نهادينه سازي فرهنگ مهدويت و يافتن راهکارهاي مناسب بر تلاش خود بيافزايند.

‌بايد اين نکتهِ مهم را يادآور شد که دست‌اندرکاران امر فرهنگ مهدويت با وجود تلاش زياد براي تبيين و ترويج اين فرهنگ، با ناکامي‌ها و بن بست‌هاي بسياري روبه‌رو بوده است. البته بسياري از اين ناکامي‌ها برمي‌گردد به کج روي و کج‌انديشي‌هايي که در اين حوزه توسط برخي از مروجان اين فرهنگ صورت گرفته است. از اين‌رو جا دارد که به جد به شناختن اين کجروي‌ها و کج انديشي‌ها اقدام گردد. به بيان ديگر بايد به پيرايش و تهذيب مفاهيم و مصاديقي که تا اکنون وارد اين فرهنگ شده است پرداخت. در غير اين صورت هرگونه برنامه ريزي براي نهادينه سازي اين فرهنگ، بي‌نتيجه خواهد بود. کساني که بدون توجه به بحث آسيب‌ها وارد عمل مي‌شوند، هم‌چون باغباني مي‌مانند که بدون توجه به آفت‌ها، مشغول کشت و کار شود که قطعاً در اين صورت اين کشت و کار ثمره‌اي براي او نخواهد داشت.

‌در اهميت اين مسئله همين بس که مولاي متقيان حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: «المصيبه بالدين اعظم المصائب‌؛ بزرگ‌ترين مصيبت، آفت در دين است». [1] آري وقتي دينداري فرد دچار آفت شود، اين بزرگ‌ترين مصيبت است.

‌به هرحال شناخت آسيب‌ها و عوامل ايجاد کننده آن مي‌تواند دست مايه خوبي براي پيش‌گيري از آفت زايي در دين و دينداري شود. در پايان جا دارد که در اين بخش از نوشتار به نکته بسيار حکيمانه امير بيان حضرت علي(ع) توجه شود که فرمود:

من لم يعرف مضرّه الشي لم يقدر علي الامتناع منه.

هرکس آفت چيزي را نشناسد، قادر به خودداري و پيشگيري از آن نيست.


پاورقي

[1] غررالحکم، ص 364.