بازگشت

او بر جايي قدم نمي گذارد جز آن که بهاري شدن را به آن عرضه مي


اسماعيل‌وار، چشمه‌ها را جوشان مي‌سازد، چشمه‌هايي که گرسنگان را سير و عطش تشنگان را فرو مي‌نشاند:



زو بخندد هم نهار و هم بهار

در هم آميزد شکوفه و سبزه‌زار [1] .



فلا ينزل منزلاً الا ينبت منه عيون فمن کان جائعاً شبع و من کان ظماناً روي. [2] .

در هيچ مکاني اقامت نمي‌گزيند جز آن که از مقدم او چشمه‌ها مي‌جوشد، پس گرسنگان سير و تشنگان را سيراب مي‌گرداند.


پاورقي

[1] مثنوي معنوي، دفتر دوم، 246.

[2] کمال الدين، 2، 67، باب 58؛ غيبت نعماني، ص 238، باب 13.