بازگشت

بي نيازي


اين بي‌نيازي، گاه در اثر غناي مالي است و رفع فقر و از اين مهم‌تر، روح بي‌نيازي است که در اثر رشد عقلي، رخ مي‌نمايد:

فحينئذٍ تظهر الارض کنوزها و تبدي برکاتها فلا يجد الرجل منکم يومئذٍ موضعاً لصدقته و لالبره لشمول الغني جميع المؤ‌منين. [1] .

در آن هنگام، زمين گنجينه‌هاي خود را براي او آشکار مي‌سازد و برکت‌هايش را بيرون مي‌فرستد، ديگر انسان براي صدقه و بخشش محلّي پيدا نمي‌کند؛ زيرا بي‌نيازي همهِ مومنان را زير پَر مي‌گيرد.

رسول اسلام (ص):

يفيض فيهم المال حتي يَهمّ الرجل بماله من يقبَلُهُ حتي يتصدق فيقول الذي يعرضه عليه لا ارب لي به. [2] .

ثروت را در ميان آن‌ها به فراواني مي‌بخشد. کسي که درصدد صدقه دادن باشد، اموالي را برمي‌دارد و به مردم عرضه مي‌کند. به هر کس عرضه کند مي‌گويد: من نيازي ندارم.

يَق­سِم المال صحاحاً و يملاُ قلوب اُمّه محمد غني و يسعهم عدلُهُ. [3] .

مال را علي‌السويه تقسيم مي‌کند و دل‌هاي امت محمدي (ص) را بابي‌نيازي پر مي‌کند و عدالتش همهِ آن ها را فرا مي‌گيرد.

امام صادق (ع):

يامرُ منادياً فيقول: من کان له في المال حاجه فليقم. فما يقوم من الناس الارجل واحد فيقول: انا فيقول القائم: ائتِ السادن فقل له: ان المهدي يامرک ان تعطيني مالا فيقول السادن: اُحثُ و يحثو له في ثوبه حثوا حتي اذا جعله في حجره و ابرزه ندم و قال: کنتُ اَج­شَعَ اُمّهِ محمدٍ نفساً او عجز عَنّي ما وسعهم ثم يَرُدُّ المال الي الخازن فلا يُقبَل منه و يقول المهدي: انا لاناخذ شيئاً اعطيناه. [4] .

به منادي دستور مي‌دهد که در ميان مردم اعلام کند که هر کس نيازي به مال دنيا دارد برخيزد. از ميان همهِ مردم فقط يک نفر برمي‌خيزد و مي‌گويد: من. حضرت قائم (ع) به او مي‌فرمايد: برو پيش کليددار و بگو: مهدي (عج) به تو دستور مي‌دهد که مالي به من بدهي. کليددار مي‌گويد: جامه‌ات را بياور. جامه‌اش را پهن مي‌کند و وسط آن را پر مي‌کند. هنگامي که آن را بر دوش گيرد پشيمان مي‌شود که چرا در ميان امت محمدي (ص) من از همه آزمندتر باشم؟ چرا آن عفّت نفس عمومي را من دارا نباشم؟! آن گاه مال را به کليددار مي‌دهد و پذيرفته نمي‌شود و حضرت مهدي (عج) مي‌فرمايد: ما آن چه عطا کرديم هرگز باز پس نمي‌گيريم.


پاورقي

[1] ارشاد، 2، 384.

[2] مسند احمد، ج 2، 530؛ روزگار رهايي، 597.

[3] کشف الغمه، ج 3، 261؛ روزگار رهايي 597.

[4] الصواعق المحرقه، 164؛ روزگار رهايي، ص 642.