بازگشت

مسأله حديث غار


سپس مولايمان فرمود: «اي سعد! خصم تو گويد: رسول خدا (ص) هنگام مهاجرت، برگزيدهِ اين امّت (ابوبکر) را همراه خود به غار برد؛ چون، مي دانست که خلافت، با او است و امور تأويل با اوست و زمام امور امّت به دست او خواهد افتاد و او در ايجاد اتّحاد و سدّ خلل (يعني بستن راه هاي نفوذ دشمن) و ا قامهِ حدود و اعزام لشکر براي فتح بلاد کفر و شرک، معتمد است. همان طوري که پيامبر، به نبّوت خود دل سوز بود و اهمّيّت مي داد، براي منصب جانشيني خودهم اهمّيّت مي داد؛ زيرا، هر گاه کسي در جايي پنهان مي شود و يا از کسي فرار مي کند، قصدش جلب مساعدت و ياري ديگران نيست تا او را ياري دهد و لذا در بستر خود، علي را خوابانيد، چون به گرفتار شدن و کشته شدن او اعتنايي نداشت، و با او همسفر نشد، زيرا بردن او، برايش سنگين و دشوار بود. و از طرفي مي دانست که اگر علي (ع) کشته شود، مشکلي نيست و ديگري را به جاي وي نصب مي کند تا در کارهاي مشکل، جاي علي (ع) را پر کند و کارهاي او را انجام دهد.».

امام فرمود: «پس چرا ادعاي او را اين چنين نقض نکردي که آيا رسول خدا (ع) - به زعم شما - نفرموده که مدّت خلافت بعد از من، سي سال است و اين مدّت را موقوف و بسته به عُمر اين چهار نفر کرد که به اعتقاد شما خلفاي راشدين هستند؟ اگر اين را مي گفتي، ناگزير از اين بود که بگويد: آري.». فرمود: «پس در اين صورت به او مي گفتي:«آيا همان گونه که رسول خدا مي دانست که خليفهِ پس از وي، ابوبکر است آيا نمي دانست که پس از ابوبکر، عمر و پس از عمر، عثمان و پس از عثمان، علي خليفه خواهد بود؟». و باز او، راهي جز تصديق تو نداشت و مي گفت: آري. آن گاه به او مي گفتي: بنابراين، بر رسول خدا واجب بود که همهِ آنان (چهار نفر) را به ترتيب، با خود به غار ببرد و به آنان شفقت کند و دل بسوزاند و بر جان شان بترسد همان گونه که براي ابوبکر دل سوز بود و بر جان او مي هراسيد. حضرت، به واسطهِ ترک آن سه و تخصيص ملاطفت اش به ابوبکر، آن سه تن را سبک و کم اهميت کرد.