بازگشت

طريق شيخ صدوق در کمال الدين


1 - محمّد بن عليّ بن محمّد به حاتم النوفلي المعروف بالکرماني.

آقاي نمازي، در مستدرکات علم الرجال گويد:

«صدوق، از ايشان با ترضيّ و ترحم نقل کرده است.

او، از کمال الدين، چهار جا، و از عيون، يک جا را به عنوان شاهد آدرس مي دهد که در آن جا ترضي و ترحم کرده است.» [1] .

مرحوم مامقاني، در تنقيح المقال گويد:

«صدوق، از ايشان، با ترضّي و ترحم نقل مي کند و حداقل چيزي که از اين ترضّي و ترحم استفاده مي شود، اعلا درجهِ حسن است». [2] .

مرحوم تستري، به فرمايش مامقاني تعليقه مي زند و مي گويد:

«صدوق، از نوفلي در عيون، آخر باب هفتم (عيون، ج 1، ص 77، ب 7، ح 14) حديث نقل مي کند ولي بر او ترضّي نکرده است». [3] .

ما نيز اگر مبناي آقاي مامقاني را بپذيريم، ترضي و ترحمّ شيخ صدوق، براي مان کفايت مي کند، ولي اگر مبناي مرحوم آقاي خويي را بپذيريم، نمي توانيم روايت نوفلي کرماني را قبول کنيم؛ چون، به نظر آقاي خويي، ترضي و ترحّم بر هر مؤمني مطلوب و مستحب است و حتّي بر فاسق هم جايز است. مثلاً، امام صادق (ع) بر سيّد حميري ترحّم کرده است. [4] البته طبق روايتي سيد حميري از کردهِ خود پشيمان و توبه کرده بود.

2 - احمد بن عيسي الوشّا

آقاي نمازي گويد: «لَم يذکرُوُه [5] ؛ اسم ايشان در کتاب هاي رجالي ذکر نشده است.». پس مهمل است.

معروف است که آقاي نجفي مرعشي فرموده بود: «آقاي نمازي به منزلهِ مجلسي اوّل است.». پس اگر ايشان بگويد «لَم يذکروه»، يعني تتبّع کرده و چنين فرموده است و لازم نيست تحقيق کنيد.

3 - احمد بن طاهر القمي

آقاي نمازي مي گويد: «لَم يذکروه»، ولي در کتاب هاي حديثي، چند نمونه حديث از ايشان نقل شده است: يکي از آن ها در کمال الدين شيخ صدوق در ارتباط با ميلاد حضرت حجت (ع) است و ديگري روايت صدوق در کمال الدين که حديث مفصلي است و مسائلي در آن مطرح شده است.

نيز در باب 33، ص 352، ح 5 باسناده عنه... عن الصادق (ع) حديث گريهِ آن حضرت را هنگامي که در جَفر، ميلاد حضرت حجت و غيبت اش و گرفتاري شيعه را مي بيند.

نيز الغيبه شيخ طوسي، ص 114، ج 51، ص 219، ح 11، ص 329 و ج 13، ص 47 و.... [6] .

4 - محمد بن بحر بن سهل الشيباني

مرحوم نجاشي گويد:

«بعضي از اصحاب ما مي گويند، در مذهب او، ارتفاع است (غالي است)...».

به نظر بنده، ايشان (شيباني) مشکلي ندارد؛ چون، مشکل «غلو» را کساني مطرح کرده اند که مجهول الحال هستند و ما نمي دانيم آن بعض، چه کساني هستند. پس اتهام غلّو، از نجاشي نيست و شيخ طوسي هم در فهرست خود، اسم ايشان را ذکر مي کند و مي گويد: «از متکلمان بود و عالم به اخبار و فقيه بود، لکن متهم به غلو است و حدود پانصد کتاب و رساله تصنيف کرده است. کتاب هايش در بلاد خراسان موجود است.».

شيخ طوسي نيز نمي گويد، ايشان غالي است، بلکه مي گويد، به ايشان اتهام غالي بودن زده اند.

آري، يکي از کساني که شناخته شده است، ابن غضائري است که مي گويد:

«در مذهب و اعتقادات او، ارتفاع است (غالي است).» [7] .

البته ارتفاعي که ابن غضائري مطرح مي کند، اصلاً، قابل قبول نيست و آقاي خويي و آقاي طهراني و ديگران، بالصراحه، ادعاي ارتفاع از ابن غضائري را ردّ مي کنند. مرحوم حائري هم يک گله اي از وي مي کنند که اين گله، به نظر ما نيز بسيار به جا است.

مرحوم ابوعلي حائري گويد:

«من نمي دانم شخصيتي که متکلّم، عالم، فقيه است و حديث هايي که نقل مي کند نزديک به صحت و سلامت است و کتاب هايش خوب، مفيد، حسنه، مورد پسند است، پس اين غُلوّي که به او نسبت مي دهند، چه معنا دارد؟»

سپس مي فرمايد:

«من، از ابن غضائري و نيز از کشي تعجّب نمي کنم؛ به جهت اين که اکثر قريب به اتّفاق علماي ما، از تيغ رمي به غُلّو اين دو، سالم در نيامده اند، مگر صدوق و چند نفرامثال صدوق، ولي تعجّب من از کساني است که بعد از اينان آمده اند و پي در پي، طعن و رمي به غلو مي کنند!» [8] .

مرحوم مامقاني گويد:

«شک و شبهه اي نيست که ايشان (محمد بن بحر بن سهل شيباني) امامي و شيعه است... اين که بعضي مي گويند: «وي، از اعاظم علماي عامه است»، سخني غلط و ناشايست گفته اند. چه طور مي شود کسي متهم به غلو باشد و از طرفي عامي باشد؟»

سپس مي افزايد:

«شايد منشأاشتباه بعضي، کلام کشّي است که گفته، ايشان، از حنفييّن است و گمان کرده که وي سني بوده و مذهب اش حنفي است، در حالي که اين چنين نيست، بلکه نسب اش به بني حنيفه اثال بن لجيم... مي رسد.

وقتي که مي بينيم ايشان امامي است، مي گوييم، تفويض و غُلُوّي که شيخ (طوسي) نسبت به ايشان مطرح کرده اند، حقيقت ندارد و تهمت است. ظاهراً، منشأاين تهمت، قول ابن غضائري [9] است که پيش تر در مورد عدم اعتماد به تضعيفات وي و مخصوصاً تضعيفاتي که منشاء آن ها، اتهام غلو از جانب ايشان باشد، بحث کرديم.»

نجاشي اتهام غلوّ را نسبت به محمد بن بحر شيباني قبول نمي کند و مي فرمايد:

«حديث ايشان، از سلامت برخوردار است» و من نمي دانم وقتي که غَلوّش ثابت نشده، از کجا اين حرف را مي زنند، بلکه گمان مي رود متهم شدن ايشان به غلو، ناشي از آن است که راجع به ائمه طاهر (ع) رواياتي را نقل مي کند که امروزه بعضي از آن ها جزء ضروريات مذهب شيعه است...»

سپس در پايان مي فرمايد:

«با اين مدحي که نسبت به ايشان شده (از جانب شيخ و نجاشي و...) او را جزو حسان قرار داده اند و روايت اش، روايت حسنه است و اظهر اين است که اين شخص. از حسان است و از ضعفا نيست.»

بعد شاهد جالبي به جهت رفع تهمت غلو مي آورد و مي فرمايد:

از جمله چيزهايي که نسبت غلّو را به ايشان تکذيب و ردّ مي کند، فرمايش صدوق در کمال الدين از همين شخص (محمد بن بحر) است که گفته، انبيا و ائمه، بر ملائکه برترند.

در آن جا، يک بحث مفصلي را مي آورد بعد مي گويد:

همانا، حضرت محمّد، در ميان جن و انس و ملائکه، افضل مخلوقات است (يعني خدا نيست). اين سخن، تصريح است به اين که حضرت محمد (ص)مانند ساير مخلوقات مخلوقي از مخلوقات است. کسي که کتاب ايشان را مطالعه کند، عدم غالي بودن وي را تصديق مي کند... پس اشکالي بر ايشان باقي نمي ماند، جز همين مطلب که وي مبالغه کرده در تفضيل انبيا و ائمه طاهر (ع) بر ديگران، و اين هم از نظر ما جزء ضروريات مذهب است. [10] .

بنابراين، مشکلي نسبت به شيباني به نظر نمي رسد و روايات او را اگر جزء موثّقات ندانيم، لااقل جزء حسان به شما مي آوريم.


پاورقي

[1] مستدرکات علم الرجال، ح 7، ص 242. ر.ک: الاکمال، ج 2، ص 111 و 128 و 89 و 21؛ العيون، ج 1، ص 95.

[2] تنقيح المقال، ج 3، ص 160.

[3] قاموس الرجال، ج 9، ص 462.

[4] معجم رجال الحديث، ج 1، ص 78.

[5] مستدرکات علم الرجال، ج 1، ص 397.

[6] مستدرکات علم الرجال، ج 1، 332.

[7] نقد الرجال، ج 4، ص 148.

[8] منتهي المقال، ج 5، ص 378.

[9] مرحوم ميرزا محمد تنکابني در کتاب قصص العلماء ص 432، در مورد ابن غضائري مي گويد: «.. از زيادتي ورع، بسياري از روات را تضعيف کرده است. پس اگر تضعيف او با تعديل ديگران تعارض کند، تضعيف او موهون است و امّا توثيق او در اعلا درجهِ وثاقت است».

[10] تنقيح المقال، ج 2، ص 86.