بازگشت

تشيع و مفهوم امام منجي


تقسيم بندي اسلام به تشيع و تسنن تا حدودي به تفاوت برداشت اين دو فرقه از مفهوم رستگاري برمي‌گردد. احتمالا، به همين دليل است که نمي‌توان درباره شيعه و سني در صدر اسلام سخن گفت. اين دو فرقه در آن دوره هنوز به عرضه سازمان‌مند آيين اسلامي دست نيافته بودند. اصول مذهبي که در قرآن مشخص شده بود، هنوز براي علماي مسلمان تفسيري يگانه نداشت و سازمان و تبلور عقيده شکل نگرفته بود. اصولا، بسط آييني جنبه تدريجي دارد. از اين‌رو، تعاليم قرآني درباره رستگاري بايد در انتظار رويدادهاي تاريخي مي‌ماند، و اين اصل بدون ترديد، تأثير عمده‌اي بر شکل گيري آن داشت. اگر آيين اسلامي رستگاري در شکل گيري جامعه سياسي مذهبي آرماني که تحت نظام اجتماعي و قانوني مناسب اسلامي در زمين به خوبي درک مي‌شد، آن گاه چنين جامعه آرماني به وجود رهبري که بتواند آن را تحقق بخشد، بستگي مي‌يافت. اگر نه بلافاصله پس از ارتحال پيامبر(ص)، آن چنان که شيعيان معتقدند، حداقل در دهه‌هاي بعدي مسئله رهبري اسلامي موضوع قاطعي بود که مسلمانان را به فرق مختلف تقسيم کرد. آيين رستگاري اسلامي با هدايت الهي از طريق ميانجي منصوص پيامبر(ص)، که مسئوليت ارائه و حفاظت از اين پيام را به عهده داشت، آميخته شد.

سالهاي اوليه پس از ارتحال رسول خدا(ص) با توالي پيروزي‌هاي مداوم ارتش مسلمين تحت فرماندهي خلفاي حاکم مشخص مي‌گردد. در نتيجه‌، به نظر نمي‌رسد مناقشه‌اي بر اين که چه کسي مسئوليت هدايت جامعه را به رستگاري عهده‌دار شود مواجه گردد. ولي به پايان اين دوره و آغاز جنگهاي داخلي پس از قتل خليفه سوم در سال 35 هجري (656 ميلادي)، مسلمانان ديدند که نظم عادلانه اسلامي پس از پيامبر (ص) برقرار نشد. اين‌جا بود که ضرورت بحث درباره وجود رهبري شايسته که بتواند امامت امت را برعهده گيرد و نظم حقيقي اسلامي را برقرار سازد مطرح شد و عموميت يافت. بيش‌تر بحث‌هاي اوليه در مورد امامت در بادي امر شکل سياسي به خود گرفت، ولي سرانجام استدلال‌هاي مربوط به آن بازتاب پديده رستگاري را در برداشت. اين امر در مورد تمام مفاهيم اسلامي هم صادق است؛ زيرا اسلام به صورت يک پديده مذهبي پيامد اسلام به عنوان يک واقعيت سياسي بود. قيام برخي از رهبران ديني و هواداري پيروان شيفته آنان نشانگر کوششي است که منش جامعه مسلمانان را در ايفاي مسئوليت تاريخي خود در تشکيل جامعه عدل و از جمله سازمان سياسي آن نشان مي‌دهد. در سالهاي پس از وقوع جنگهاي داخلي، دو پاسخ عمده به مسئله مهم رستگاري اسلامي توسط دو فرقه بزرگ مخالف از مسلمانان ارائه گرديد. اين پاسخ‌ها، در سالهاي بعد، دو گروه را با اصطلاحات فرقه‌اي شيعه و سني مشخص مي‌سازد.

پس از پايان دوران خلفاي راشدين (سال 40 هجري به بعد/680 ميلادي به بعد) سنيان يا اهل السنة و الجماعه، در جست وجوي رستگاري ممکن تنها به بيعت و وفاداري مسلمين به امت تا آن جا که امور جامعه بچرخد و خليفه به ترويج و رعايت قانون شريعت متعهد باشد، بدون توجه به شايستگي‌هاي او و اين که از نسل رهبراني که بايد در رأس جامعه قرار گيرند- چنان که پس از اين بدان خواهيم پرداخت- معتقد شدند و تضمين رستگاري را صرفا در آن دانستند. از آن پس رهبري بنا به برداشتي که نظريه پردازان سني دارند، تنها بايد حافظ قانون شريعت باشد و اين وظيفه از مجراي فرآيند بيعت اعضاي جامعه به او استقرار مي‌يابد. در حقيقت، راه حل پيشنهادي سنيان، بيان ساده‌اي از يک واقعيت تاريخي بود؛ بدين معني که رهبري مسلمانان پس از دوره خلفاي راشدين، که از آن به عصر طلايي اسلامي تعبير مي‌کنند، بستگي به شخصيتي که اين مسئوليت به او اعطا مي‌شود ندارد، بلکه به بيعتي که جامعه به رهبران ابراز مي‌داشت بستگي مي‌يافت. از اين رو، در تحليل نهايي، پذيرش سنت توسط جامعه و عضويت در آن بود که رستگاري را تضمين مي‌نمود.

از طرف ديگر، شيعيان، جامعه(امت) را چنان که مخالفان آنها مدعي هستند، براي تأمين رستگاري مورد نظر اسلام کارآمد نيافتند. از نخستين روزهاي جنگ داخلي در اسلام در سال 35 هجري (656 ميلادي)، برخي از مسلمانان به مسئله رهبري در واژه‌هاي سياسي آن انديشيدند، ولي هم چنين بر آن بار مذهبي هم قرار دادند. مقدمتا، آنها بر اين باور بودند که پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) خود رهبري با جذبه روحاني بود که هم قدرت معنوي و هم ظاهري را در خويش جمع کرده بود. مسئوليت معنوي او در توانايي‌اش از تفسير خطاناپذير او از پيام قرآن و کلام وحي خلاصه مي‌شد. اسلام، براي آن که وظيفه هدايت مؤمنان را به رستگاري پس از ارتحال پيامبر رحمت (ص) تداوم بخشد به رهبري نيازمند بود که بتواند مسئوليت دو بعدي پيامبر (ص) را به انجام رساند. به عبارت ديگر، تنها رهبري با برخورداري از شايستگي جذبه روحاني مي‌توانست جانشيني پيامبر(ص) را عهده‌دار گردد و جامعه آرماني اسلامي را به سوي رستگاري هدايت کند. شايسته تر از اعضاي برگزيده خاندان پيامبر(ص) که وارث اين جذبه روحاني باشند کسي نبود. اعتقاد به تعالي شخصيت والاي پيامبر(ص) و جانشين برحق او به عنوان علت دوم، همراه با اميد به رفع رفتارهاي ناگوار، که پيش از اين بدان اشاره رفت، به مفهوم اساسي رهبري نجات بخش از اعقاب برگزيده پيامبر(ص) انجاميد؛ امامي که قادر است منجي معتقدان باشد. به احتمال زياد، اين نهضت بلافاصله پس از پيامبر (ص)، با تشکيل حزب علي(ع) (شيعه)، پسرعم و داماد حضرت محمد(ص)، که از علي(ع) به عنوان جانشين برحق شايسته پيامبر(ص) حمايت مي‌کرد، آغاز شد. حزب علي(ع) هسته حرکت تاريخي سياسي شيعه شد.

در آخرين سالهاي خلافت امام علي(ع) و آغاز حکمراني بني‌اميه، اين گروه نسبتا کوچک بودند و در کوفه عراق مرکزيت داشتند. توجه به اين نکته حايز کمال اهميت است که کوفه، پايتخت حکومت امام علي(ع) در طول خفافت آن حضرت (35-40 هجري/656-61 ميلادي) اهميت سياسي، اقتصادي و فکري را در بخش شرقي سرزمين اسلامي به دست آورد. در کوفه، شيعيان به امام علي(ع) و خاندان او به عنوان نامزدهاي بر حق و شايسته رهبري جامعه مي‌نگريستند و از اهداف آنان به منزله احياگران سياست حقيقي اسلامي پشتيباني مي‌کردند. هم چنين، اين گروه امام علي(ع) را مظهر رهبري عدل در برابر نظام‌هاي مرکزي حاکم مي‌دانستند. در نتيجه اين دعاوي، گروه شيعه سياسي کوفه به تدريج به گروهي نيرومند تبديل شد و اهميت گسترده‌اي در بخشهاي مختلف سرزمين‌هاي شرقي خلافت، به ويژه در شهر پادگاني عربي قم، از سرزمين فلات غربي ايران به دست آورد.

شيعه از روابط صميمي و برادرانه تاريخي امام علي(ع) با پيامبر محمد(ص) بهره گرفت و بر اصالت و مفهوم اهل البيت (ع) - خانداني که رؤسا بايد از آن برگزيده شوند - تکيه کرد و با شيفتگي از نامزدي خاندان علي(ع) به رهبري جامعه اسلامي حمايت کرد. خانداني که در حقيقت تنها نسل محمد (ص) را از طريق دختر محبوبش حضرت فاطمه(س) ادامه مي‌دهد. اين حمايت از رهبري خاندان علي(ع) حداقل در آغاز بنيادگذاري مذهبي را نتيجه نمي‌داد. در عين حال، فهم اين مطلب که اين دوره شکل گيري تشيع به درک مفاهيم قرون بعدي که آيين امامت تکوين يافت و به حالت توازن در قرون دوم و سوم هجري ( نهم و دهم ميلادي) رسيد کمک مي‌کند. هم چنين باعث کمال خشنودي است که بعضي از مسائل قرن حاضر ( قرن بيست و يکم) که شيعيان با آن روبه رو هستند در اواخر قرن سوم هجري (قرن دهم ميلادي) پيش بيني شده باشد. ادعا براي رهبري خاندان علي(ع)، عقيده‌اي مسلم شد که در واژه‌هاي مقدس احاديث نبوي(ص) بيان شده است و به تدريج بخشي از آيين اصلي امامت، که اعتقادات کامل شيعي بر محور آن در گردش است، قرار گرفت. بنياد معنوي شيعه بر مبناي ولايت علي(ع)، امام اول شيعيان قرار دارد. ولايت، دوستي خالصانه، تعهد به اهداف امام و عشق آگاهانه به او را معني مي‌دهد. در حقيقت، ولايت علي(ع) تنها معيار قضاوت ايمان حقيقي است. ايمان بر مبناي حمايت و جانبداري از علي(ع) و آن چه که او مظهر آن است به ويژه عدالت اسلامي تعريف مي‌شود و بدان مربوط مي‌گردد. دستيابي به رستگاري، اگر انسان به وجود امام حقيقي عصر(ع) اعتراف نکند و ايمان نياورد ممکن نيست. امامي که اطاعت از او واجب است؛ زيرا او به تنهايي مي‌تواند نظم حقيقي اسلامي و عدالت و مساوات، که وظيفه اصلي منسوب به امام مهدي (عج)، منجي اسلام است را برقرار سازد.

مفهوم شيعي رستگاري با مقاومت و پايداري زياد همراه مي‌شود؛ چون نه تنها شناخت امام برحق با نقش منجي را خواستار است، بلکه مهم‌تر از آن با حق حکمراني رژيمهاي موجود براي حاکميت در چالش قرار دارد. اين نکته اخير ، نقطه تمرکز همه کساني شد که فکر مي‌کردند مودر تبعيض و بدرفتاري نظام حاکم قرار گرفته‌اند.

از اين رو، شيعيان نخستين تحت حکومت امويان در شناخت امام علي(ع) به عنوان امام برحق بعد از پيامبر خدا(ص) متحد شدند و در الهاماتشان در ايجاد نظم عدل علوي (ع) با نظام خلافت در تعارض بودند. در نتيجه، تشيع از همان آغاز به صورت يک حزب مخالف سنتي سر برافراشت و همچنان که حرکتهاي معترضانه تحت هدايت دامنه‌اي وسيع از رهبران آنها از خاندان پيامبر «اهل البيت (ع)» ساماندهي مي‌شد هدايت اين رهبران قادر بود تا احساسات پاک مذهبي را در پيروان به جهت وصول به اهداف سياسي برانگيزاند. از اين رو، تشيع نجات بخش چهره مشخص تمام انقلابات اوليه‌اي بود که در نواحي گوناگون سرزمينهاي اسلامي تحت رهبري اين رهبران مختلف روي مي‌داد. اعتقاد به ساحت مقدس امام مهدي‌(عج) به عنوان امام منمجي هدايت‌گر الهي، که با بهره‌مندي از علم الهي نظير آنچه پيامبر(ص) داشت، قلوب همه کساني که از حقوق خود در نظامهاي حاکم محروم شده بودند را تسخير کرد و نقطه الهامات آنها شد.

در عين حال، تلاشهاي شيعيان در اقدام مستقيم سياسي با مقاومت شديد همراه شد، و در همان آغاز تجربيات سياسي شان ناکام ماند. اين موضوع باعث شد تا در ميان آنها فرقه‌گرايي به وجود آيد. از سوي ديگر، بعضي از شيعيان بر مقاومت مسلحانه در برابر نظامهاي سرکوبگر خلفا اصرار ورزيدند. اينها شيعيان تندرويي بودند که بعضي از آنها به خاطر ادعاهاي مبالغه‌آميزشان در مورد امامان، غلات (افراطيون) ناميده شدند. آنها خلفاي سني را غاصبان ملعون مي‌پنداشتند و معتقد بودند که استقرار عدالت در روي زمين را تنها مي‌توان در مورد امامي از خاندان امامان برحق از اولاد حضرت فاطمه(س) و حضرت امام علي(ع) انتظار داشت، چنين امامي مي‌تواند با هدايت راستين اسلام خالص را حاکميت بخشد.

از طرف ديگر، بعضي از شيعيان، بي‌نتيجه بودن اقدام مستقيم سياسي را ديده بودند و آماده شدند تا بازگشت حاکميت حقيقي اسلامي را به آينده موکول کنند. پذيرش روند متعادل‌تر توسط اين گروه هرگز به مفهوم سازشکاري آنها بر مواضع حق ايشان در مورد امامت نبود. حتي اين گروه هم بر بيعت و اطاعت از امامي که از نسل پاک امام علي(ع) و حضرت فاطمه(س) باشد تأکيد داشتند.

احتمالا شهادت جانگداز حضرت امام حسين(ع) و ياران باوفايش در کربلا (61 هجري/ 680ميلادي) توسط لشکر اموي و پس از آن ناکامي قيام زيد، نوه امام حسين(ع)، در کوفه (122 هجري/740 ميلادي) گرايش به نگرش سکوت سياسي را در اين گروه نشان مي‌دهد. تا اين زمان تمايل به مبارزه آشکار براي احقاق حقوقشان وجود داشت. ايده عشق و محبت به امامان معصوم الهامات اين گروه را تسخير کرد و به آيين مذهبي خاصي منجر شد که شهادت تمام امامان با تحريک خلفا صورت گرفته، تا به امام خاتم (امام دوازدهم) رسيد. آن حضرت در سال 260 هجري (873 ميلادي) براي آنکه از اين سرنوشت مصون مانده در پرده غيبت رفته است. به عقيده شيعيان، اين امام دوباره به عنوان «امام منجي» ظهور خواهد کرد و بي‌عدالتي را از روي زمين پاک خواهد نمود.

در نيمه قرن دوم هجري(هشتم ميلادي) ، شيعيان عمل زده افراطي چنان قوي شدند که يکي از شعبه‌هاي آن توانست به سازماندهي انقلابي به هواداري عباسيان بپردازد و موفق شد تا سلسله خلفاي بني عباس، عم پيامبر(ص)، را استقرار بخشد، ولي اين خلافت بر خلاف انتظارات انقلابي حاميان شيعي خود عمل کرد و به مذهب اهل سنت گراييد. عاملي که در اين ناکامي شيعيان دخيل بود، نبود يک ايدئولوژي شيعي استوار در ميان اين شيعيان بوده است. تا آن که فرصتي پديدار شد و امام بزرگ شيعيان حضرت جعفر صادق(شهادت 148 هجري/765 ميلادي) آيين امامت را سازماندهي و شکل بندي نمود. جنبه‌هاي مختلف و پراکنده و مبهم شيعيان براي برقراري يک خلافت علوي در زمان انقلاب عباسيان اين حقيقت را اثبات مي‌کند که کوششهاي آنها هنوز فايد يک ايدئولوژي مستحکم بوده است. [1] در عين حال ، توجه به اين نکته داراي کمال اهميت است که امام جعفر صادق(ع) با اقتدار مسئوليت تعديل و سامان بخشي به عناصر افراطي در جامعه شيعيان را عهده‌دار بوده است. [2] او شخصي بود که هويت ايدئولوژي استقلالي تشيع را که با عنوان «جعفري» منسوب به امام جعفر صادق(ع) مي‌شود، سامان بخشيد. در نتيجه، امام جعفر صادق (ع) در تمام احاديث شيعي اعم از افراطي و متعادل شخصيتي به غايت برجسته و والا دارد.

شيعيان معتدل ، که امامشان از شرکت فعال در سياست روي گردان بود ، به پيروي از امامت از نسل امام حسين (ع) ادامه دادند، تا اين خط به امام دوازدهم که او را قائم مي‌دانند رسيد. شيعيان او را «مصلح کل» مي‌پندارند و متعهد به خاندان پيامبر مي‌شمرند و «امام غايب» مي‌نامند و رجعت او را انتظار مي‌کشند.

از اين رو، اين شيعيان را «اماميه» يا «اثني عشري» يا «دوازده امامي» مي‌شناسند. آنها در طي اين دوره سکوت سياسي اعتراض خود را ادامه دادند، گرچه در مقايسه با همتايان افراطي خود، در ظاهر تهديد کمتري نسبت به سلسله حاکم داشتند.

اعتقاد آنها به آيين رهبر نجات بخش ، که تنها زماني قيام خواهد کرد که خدا به او فرمان دهد تا اين مهم را به انجام رساند، علاوه بر آن که عدم تمايل آنها را با شهادت طلبي در مواجهه با سرکوب سياسي (نظير سرنوشت امامان که به شهادت رسيدند و حقوقشان غصب شد) نشان مي‌دهد، سياست اعتدال را به عنوان راه پذيرفته شده زندگي براي بسياري از شيعيان اين مکتب تشويق مي‌نمايد. غيبت امام دوازدهم در سال 260 هجري (873 ميلادي) ممکن است آغازي بر تأکيد بر عنوان «مهدي» باشد تا او را به صورت «رهبري آسماني» مشخص سازد، که پيش از اين تنها او را حاکم حقيقي اسلامي قلمداد مي‌کردند.

در نتيجه، در شکل امامت شيعي بايد منجي اسلامي را مطالعه کرد؛ زيرا تنها اين مکتب از تشيع با اعتقاد به ظهور مجدد مهدي (عج) اميدهاي خود را تسلي داده و ديدگاه ويژه تاريخ اسلامي را با قيام امام منجي استمرار بخشيده است. در حالي که اعتقاد به ظهور امام مهدي(عج) در آينده از جنبه‌هاي برجسته تمام فرق شيعي به شمار مي‌آيد، اما در شيعيان امامي اعتقاد به امام منجي نه تنها يک پايگاه اساسي اعتقادي است، بلکه بنياني است که تمام بناي عظيم معنويت امامت مذهبي بر آن استوار مي‌گردد. معرفت اين امام رستگاري انسان را تأمين مي‌کند.


پاورقي

[1] (Combridge,1970), PP. 147ff.

The Abbasid Revolution M.A.Shaban.

[2] 9,(1955)75, in JAOS ص sectarian

How did early Shia became ص

Marshal G.S.Hodgson.