بازگشت

دو شکل مباحثه در جامعه مذهبي: ضرورت زمان ما


بدون ترديد، کتاب «منجي اسلام» به طرح يک سؤ‌ال بنيادي مي‌پردازد که بايد به طور کلي در جامعه اسلامي و به طور خاص در جامعه تشيع مورد بحث و نقادي قرار گيرد. در حقيقت، طرح اين سؤ‌ال بنيادي بيشتر به زمينه اجتماعي و فکري آن در غرب مربوط مي‌شود. اين نکته را بايد در ذهن داشت که مطالعه مدرن متون مذهبي و تاريخي در نظام علمي غربي شرايط دقيقي دارد و از زبان ويژه دانشگاهي و واژه‌شناسي خاص پژوهشي پيروي مي‌کند که در اين مطالعه از آن استفاده شده است. مطالعه حاضر براي کساني نگارش يافته که از حداقل تحصيلات متوسط دانشگاهي در فرهنگي مادي برخوردار بوده‌اند و فضاي حاکم بر جريان فکري غربي را در بيان و ارائه مطالب در نظر گرفته است. اين سؤ‌ال مطرح مي‌شود: آيا بايد جامعه اسلامي جوانان شايسته و با استعداد خود را ترغيب کند تا به درجات عالي‌تري در مطالعات مذهبي در نهادهاي دانشگاهي غربي دست يابند و تحصيلات والاتري را دنبال نمايند؟

اين يک سؤ‌ال اساسي است، چرا که انتظار مي‌رود چنين مسلمانان مستعدي بايد در خدمت مؤ‌منان تحصيل کرده متجدد در غرب قرار گيرند و نيازهاي فکري ديني آنان را بر آورده سازند.

مشکلي که رهبران مذهبي در ارائه خدمت به اين گونه مسلمانان فرهيخته در متن جامعه تجربه کرده‌اند از تحقق اين نکته سرچشمه مي‌گيرد که زبان ويژه و واژه‌هاي خاص معتقدان قطعاً از فارغ التحصيلان دانشگاهها متفاوت است و عدم توجه به اين نکته و پيوند آفريني بين آنها گسستگي را بين اين افراد در پي خواهد داشت. مثلاً، آيا مي‌توان از اين فرهيختگان خواست يک آئين اساسي اعتقادي اسلامي را براي جامعه با زبان پژوهش علمي دانشگاهي، علاوه بر بررسي جنبه‌هاي آئيني و کلامي موضوع، بحث کنند و اثرات تاريخي، جامعه شناسانه، روانشناسانه و ساير عوامل مرتبط با آن را بررسي نمايند؟ آيا اعمال روش علمي اثر منفي در انديشه مسلمانان که در مباحثات مذهبي با زبان جزمي تشکيک‌ناپذير با آنها سخن گفته مي‌شود ندارد؟

در دهه‌هاي گذشته، و به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 هجري شمسي (1979 ميلادي) به تدريج علاقه‌اي در ميان جوانان مسلمانان معتقد به وجود آمده تا در دانشگاههاي غربي مطالعات مذهبي را دنبال کنند تا آنکه نه تنها به مطالعه نقش‌هاي جامعه شناسانه و روانشناسانه در مذهب خود در فضاي مادي غربي بپردازند، بلکه مذهب خود را به طور کلي به صورت علمي مطالعه نمايند. با اطمينان مي‌توان گفت مطالعات مذهبي در دانشگاههاي غربي وارد مرحله جديد شده است. شاهد بر اين مدعا آن است که بي‌شباهت به وضعيت دو سه دهه گذشته که مطالعات مذهبي در دانشگاهها را افرادي انجام مي‌دادند که حداقل در ظاهر تنها از نظر مذهبي به سنتي که مطالعه کرده و آموخته بودند وابستگي داشتند، اکنون تعداد عالمان معتقد مذهبي در اين جوامع رو به فزوني نهاده است. در عصر «پس از عصر مدرن»، که اين دهه‌ها شاهد آن هستيم، هيچ گونه کاستي در تکريم فکري مذهبي در بين دانشمندان وجود ندارد. در حقيقت، تلاشهاي علمي به بسط يک روش‌شناسي خاص متمرکز شده تا به مذهب مورد بررسي اجازه دهد از منابع خود هوشمندانه سخن گويد و از منظر «خودي» (فرد معتقد بدان) بدان بنگرد.

به علاوه، در حالي که حدود چهار دهه پيش اسلام را در دانشگاههاي غربي عمدتاً اساتيدي تدريس مي‌کردند که پيشينه يهودي يا مسيحي‌گري داشتند، رشدي تدريجي را در تعداد دانشمندان مسلمان با مدارک دکتري داشته‌ايم، که اکنون به تدريس و تحقيق اين زمينه جديد در متن مطالعات مذهبي مشغولند. قطعاً بايد اذعان داشت که در بين عالمان مسلمان در دانشگاههاي غربي از لحاظ توانايي فکري و استعداد تفاوتهايي وجود دارد. برخي از آنها اين مطالعات را از نقطه برتري جهت يابي مذهبي مطالعه مي‌کنند و با تبحّر کافي در منابع روايي (حديثي) وارد مي‌شوند و به تحقيق مي‌پردازند، در حالي که برخي ديگر از روش مادي مشابه دانشمندان يهودي و مسيحي در بررسي اسلام تبعيت مي‌نمايند.

مسلماً، جامعه اسلامي تمام اين سؤ‌الات را در رابطه با نوع قبلي عالِم مسلمان، يک دانشمند معتقد مسلمان با ديدگاه دانشگاهي مطرح مي‌سازد. اين عالم مسلمان متعهد است که در جامعه مسلمان غرب اثر چشمگيري بر جاي مي‌گذارد، و همين تعهد فعال است که باعث ايجاد تنش در جامعه شده است.

اين تنش بسيار زياد در پي مباحثات مذهبي نتيجه شده است که در رابطه با موضوعات مربوط به مذهب پيش مي‌آيد. يک عالم متبحر مسلمان دانشگاهي همزمان در دو سطح مراوده مشغول است: سطحي که در آن موضوعات ديني را به عنوان يک نفر «خودي» مورد خطاب قرار مي‌دهد و سطحي که در آن به صورت «غير خودي» اعتقادات را ارزشيابي نموده و از مسير رنج آور خود بازتابي دفاع مي‌کند. اين نکته بديهي را بايد در ذهن داشت که يک دانشمند لزوماً توليد نظامي تربيتي است که در آن تحصيل کرده است.

در نتيجه، دو سطح مراوده‌اي که يک عالم اسلامي دست پرورده دانشگاه از آن بهره‌برداري کرده پيامد اجتناب‌ناپذير برنامه مطالعات مذهبي مدرن است. پيش از آنکه هرگونه نتيجه‌اي درباره انشعاب دوگانه «خودي / غيرخودي» بگيريم و اثرات سازنده و سوء آن را در زمينه نيازهاي مذهبي جامعه مسلمان (يا هر جاي ديگري که تحت تأ‌ثير تحصيلات مدرن مادي قرار دارد) بررسي نماييم، شايسته است تا اين مؤ‌لفه فکري را مورد ارزشيابي مناسب قرار دهيم.

در برخي از آکادمي‌هاي غربي پيشرفت جديدي در مورد اهميت پرورش مسلمانان در زمينه برنامه مطالعات مذهبي به منظور ايجاد ارتباط مؤ‌ثر با استفاده از سياق مباحثاتي که در بين انديشمندان غالب است صورت گرفته و مشخص شده است. اين پيشرفت ملاحظه مهمي را درباره آموزش اسلام مطرح ساخته است: چه کسي شايسته‌تر است تا مستمعين غربي را درباره محتواي اسلام آگاهي بخشد و آموزش دهد؟ گرچه، هنوز هم در بعضي از دانشگاههاي مهم آمريکا مانند هاروارد و پرينستون، روش «مستشرقين» در مطالعات اسلامي و تمدن آن دنبال مي‌شود، اما در سياست آموزشي برخي از دانشگاهها تغييراتي به وجود آمده که به نظر مي‌رسد اجماعي صورت گيرد تا همانند مطالعات يهودي که اغلب منحصراً توسط يهوديان تدريس مي‌شود مطالعات اسلامي هم ترجيحاً توسط مسلمانان کاملاً متبحر در دين خود و روشهاي تحقيق غربي در مطالعات مذهبي انجام گيرد. اين شرط اخير، يعني آمادگي فکري براي بررسي سنت ديني خود به صورت بيطرفانه و با حساسيت را مي‌توان به عنوان مهمترين جنبه چالشي در پرورش علمي معتقدان از هر سنت مذهبي در نظر گرفت.

براي يک دانشجوي مسلمان معتقد کسب تبحّر در روش‌شناسي غربي حتي بيشتر مورد مطالبه بوده و وظيفه‌اي جدي به شمار مي‌آيد چرا که موضع پيش‌داوري و قضاوت‌هاي کليشه‌اي غربي درباره اسلام و مسلمانان از ديرباز وجود داشته و در روشهاي غربيان در مطالعه اسلام نهادينه شده است.

از اين رو، اين حرف حساب را بايد تشخيص داد که شخص «خودي» که خود از سنت مذهبي خويش آگاهي عميق دارد از غير متخصص «غيرخودي» که به القائات فکري ديگران وابسته است بهتر مي‌تواند ديدگاه مذهبي و دور نماي آن را فراهم آورد. در عين حال، اين تباين در حالتي خودي - غيرخودي در يک ساختار فکري به وجود مي‌آيد تا دو سطح مباحثه را بفهمد و نشانگر آن است که در مطالعه اسلام دو نوع روش وجود دارد. مباحثه علمي مدرن درباره دين زبان خاص خود را از برداشت مادي دين مي‌گيرد و تا حدودي به ابهام موجود در تمايز اساسي بين خودي و غيرخودي که با روش خود به ارزش گذاري شيوه ديني مي‌پردازند منجر مي‌گردد. علاوه بر آن، عرفي سازي و نگرش غير معنوي به مذهب به عنوان مؤ‌لفه‌اي مهم در مطالعات دانشگاهي مذاهب در غرب مسلط شده تا دور نماي معتقدان را بگيرد. در نتيجه، يک فارغ التحصيل برنامه مطالعات مذهبي بايد تعهد ديني خود را ابراز دارد و از طرف ديگر با پرورش علمي به صورت غيرخودي مسئول است تا نوع جديدي از مباحثات ديني را در ميان معتقدان معرفي نمايد تا واقعاً تمايز «خودي / غيرخودي» را در نقش خود به عنوان عالم معتقد فرو ريزد. بي ترديد، اين نوع مباحثه جديد اسلامي منبع تعارض در جامعه است که تا کنون تنها به يک نوع مباحثه مذهبي «خودي» (يعني تنها به زبان خاص معتقدان) خو گرفته است. اين نوع مباحثه خودي در حوزه‌هاي علمي اسلامي ريشه‌اي عميق دارد و دانش آموختگان اين حوزه‌ها تا عصر حاضر هم موقعيت حساسي را در هدايت تربيت مذهبي جامعه داشته‌اند.

برخورد دانشگاهي با اسلام به صورت يک دين قطعاً با شيوه مرسوم که در مدارس و حوزه‌هاي علميه ترويج و تدريس مي‌گردد متفاوت است. طرح ريزي و بناي مدارس علميه هم از جهت محتوا و هم روش بدين منظور انجام گرفته تا ديدگاههاي مذهبي را براي جامعه معتقدان به صورت اعتقادات رسمي از طريق گفتار و نوشتار فراهم سازد و از آنها دفاع کند و به نشر آن بپردازد. موضوعات عمده‌اي که در حوزه‌هاي علميه و مدارس ديني تدريس مي‌شوند، اعم از فقه و اصول فقه، کلام يا اصول دين و تفسير قرآن همه دلالت بر روش سنتي مطالعه منابع ديني دارد و اين منابع به صورت عصاره جاودان دين مورد بحث قرار گرفته و از آن دفاع مي‌شود. آنچه در تحصيلات حوزوي جايش خالي است مطالعه تاريخ به طور عام و تاريخ علم و تاريخ فقه و تاريخ کلام به طور خاص است. نبود اين موضوعات در برنامه درسي طلاب علوم ديني مستقيماً به روش تحقيق در منابع اوليه بر مي‌گردد. در آن براي دفاع از يک موضع کلامي يا فقهي اين سؤ‌ال مطرح مي‌شود که اين منبع خاص در چه زمان نگارش يافته و آيا جنبه دست دوم دارد يا خير تا آنکه چگونه منبع مطالعه تهيه شده است.

به عبارت ديگر، جنبه کليدي برنامه مطالعات مذهبي دانشگاهي به تهيه چارچوب‌هاي مآخذ تاريخي، جامعه‌شناسي، مردم‌شناسي و ديگر چارچوب‌هاي مرجع در بررسي يک منبع مي‌پردازد و اينگونه بررسي در پرورش يک عالم و مبلغ مذهبي در حوزه‌هاي علميه بي‌اهميت تلقي مي‌شود که وظيفه اصلي خود را ترويج ايمان قوي غيرقابل تشکيک در جامعه مي‌دانند.

در نتيجه، جامعه مسلمان که تعاليم مذهبي خود را از دانش آموختگان مدارس حوزوي مي‌گيرند تنها به يک نوع مباحثه مذهبي خو گرفته‌اند تا گوش دهند و بخوانند و اين نوع مباحثه از ارزيابي بروني مباحث تاريخي، جامعه‌شناسي و روانشناسي تهي است. از نظر تاريخي، اين مراکز سنتي مهمترين منبع مباحثات مذهبي اسلامي در بين مسلمانان بوده‌اند. در صحنه معاصر مسلمانان در اطراف و اکناف جهان يک نياز فوري وجود دارد تا نسل جديد مسلمانان را با زبان ويژه مراوده آشنا و ارتباط را ايجاد کند و شيوه‌هايي خودي و غيرخودي را ترکيب نمايد و يک مباحثه مذهبي را تکامل بخشد تا بتواند به چالش‌هاي تحصيلات جديد در سطح جهاني پاسخ دهد و حقيقت و جاودانگي و جهاني بودن مکتب حياتبخش اهل‌بيت (ع) را در مجامع دانشگاهي مطرح سازد.

برخي از بخش‌هاي مطالعات مذهبي در دانشگاههاي غربي کوشيده‌اند تا در عصر بعد از عصر مدرن شيوه‌اي را در مطالعات مذهبي بسط دهند که در آن برخورد «خودي / غير خودي» را در مطالعه يک سنت مذهبي ترکيب کند و به صورت گامي مهم به برداشت اعتمادپذير فکري از پديده مذهبي بيانجامد. مطمئناً، پژوهشگري که به مطالعه يک نظام اعتقادي مي‌پردازد بي‌آنکه خود از منظر «خودي»، حتي در خيال، آن مکتب خاص را مطالعه کند نمي‌تواند نسبت بدان منصفانه داوري کند. در عين حال و در همان حال هم در بررسي متون و تاريخ آن سنت ديني بايد نقش مشاهده‌گر بروني جدا شده از آن را به عنوان «غيرخودي» ايفا نمايد.

از اين رو، يک فارغ التحصيل مسلمان از چنين برنامه آموزشي مي‌تواند به هر دو زبان خاص مذهبي و دانشگاهي تکلم کند و در هر دو روش کار آزموده مي‌گردد و قادر خواهد بود تا با دو گروه متفاوت علاقه‌مند به دين با دلائل مختلف سخن گويد و آنان را از حقايق دين آگاه سازد و مسير وحدت حوزه و دانشگاه را هموار سازد.

چالش‌هاي اصلاحي که مسلمانان در سراسر جهان با آن مواجه‌اند، بدون هيچ ترديدي فشار عظيمي بر رهبران ديني وارد مي‌آورد تا ائتلافي از علماي مسلمان تحصيلکرده متجدد و متبحر در بررسي منابع اصلي مذهبي، که توانايي دارند همزمان با معتقدان به دين و در مقياس وسيع با جهان مراوده و ارتباط برقرار نمايند، به وجود آورند. در حقيقت، با اعمال سياست تشويق، تعدادي از علماي دين باور مسلمان مباحثات دو سطحي حوزوي دانشگاهي را به کار گرفته‌اند بدون آنکه اعتقادات راستين را کنار گذارند و تعهد ديني را به بوته فراموشي بسپارند و پيش نياز آن آگاهي و کارآزمودگي در روشهاي تحقيق دانشگاهي بوده است. با وجود اين، بايد به اين نکته توجه داشت که تعداد اين گونه افراد بسيار اندک است. برخي از علماي متقي مسلمان به هيچ عنوان مايل نيستند تا با حمايت از ايجاد ارتباط و مراوده قوي دين باوران عالم با جهان در بند ماديت مخاطره کنند، چرا که آنان را در درک مباحثات اسلامي مدرن خودي - غيرخودي ناتوان مي‌يابند.

به علاوه، جامعه مسلمان غرب، عمدتاً از نسل اول مهاجراني تشکيل شد، که مي‌کوشند هويت قومي مذهبي خود را تعريف کرده و مشخص سازند. به نظر مي‌رسد در جهان اجتماعي متجدد آنان کمترين آمادگي فکري را داشته باشند تا از دوره انتقالي مباحثات مذهبي به زبان جهاني‌تر جامعه چند صدائي گذر کنند. طبيعتاً، در اين وضعيت ناامن، براي افراد مسلمان ممکن نيست تا خود را سرگرم چيزي هر چند مثبت که هويت متمايز آنها را تهديد مي‌کند، بنمايد، به ويژه آنکه جامعه معتقدان را بايد هدايت کنند و ايمان آنها را نگه دارند.

بسط زبان «خودي / غيرخودي» در مباحثات مذهبي هم از يکسو نياز برنامه دانشگاهي را تأ‌مين مي‌کند و سهم مثبتي در بناسازي پل‌هاي ارتباطي در جوامع دين باوران و هم در هر جامعه ديگر و نيز با ساير افراد در دنياي چندصدايي حاضر دارد و از طرف ديگر، در حقيقت وظيفه‌اي فوري و نيازي ضروري است که رهبران ديني جامعه اسلامي بايد بدان توجه کنند. گرچه چنين نيازي در جهان احساس مي‌شود، اما اهميت آن براي جوامع مسلمان غربي از اهميت جدي و حساسي برخوردار است.

براي نخستين بار در تاريخ مسلمانان به صورت اقليتي تحمل شده در غرب با بسط يک زبان دانشگاهي مذهبي مواجه شده‌اند که مي‌تواند موعد گفتمان با ديگر جوامع مذهبي را به همان اندازه که در جامعه خودشان مطرح است به وجود آورد و اين فرصت طلائي را به هيچ روي نبايد از دست داد.