بازگشت

مقدمه


حدود ربع قرن از زمان انجام پژوهشي که در مورد بسط اعتقاد به مهدويت در تشيع اثني عشري به عنوان «منجي اسلام» انجام شده مي‌گذرد. از زمان انتشار اين اثر توجه مجامع دانشگاهي و هم جامعه شيعيان اثني عشري بدان جلب شده است. در حالي که به عنوان عضو فعالي از جامعه تشيع اهميت بحث و بررسي علمي اين کتاب را تصديق مي‌کنم، اما شايسته است تا واکنش دانشمندان و فرهيختگان اسلامي را مورد توجه قرار دهم و به منظور اعتماد سازي اين پژوهش در فضاي حساس اعتقادات ديني‌ام توضيحات ضروري را در مورد روش‌شناسي موضوع ارائه دهم.

واکنش دانشمندان و اساتيد مطالعات اسلامي، هم در خاورميانه و هم در غرب جدي بوده و گاهي بسيار جذاب و تعهدآور که البته به خاطر ماهيت و اهميت اين پژوهش در جامعه غربي است. اين تحقيق بحث ساختارهاي ديني و تاريخي را تلفيق مي‌کند و تاريخ اعتقاد اسلامي به بازگشت نظم عمومي آرماني جهاني را از مسير نوعي مداخله الهي در تاريخ انساني بسط مي‌دهد و همزمان به کاوش در برداشت و تبيين آن مي‌پردازد و اين موضوع را پي مي‌گيرد که چرا در نقطه‌اي از تاريخ تشيع اين اعتقاد بسط يافت و به اعتدال رسيد تا به نياز حياتي جامعه تشيع پاسخ دهد.

اين تحقيق بر مبناي فهم روش‌شناسي قرار دارد که هيچ متني يا موضوعي وجود ندارد مگر آنکه زمينه آن فراهم شده باشد. به عبارت ديگر، هيچ مطالعه‌اي را در هيچ موضوع خاصي نمي‌توان درک کرد، مگر آنکه زمينه تحقيق و دلائل انجام آن پژوهش توسط پژوهشگر ارائه گردد. به علاوه، با توجه به ماهيت موضوع، هر سند مکتوبي بازتابي از انديشه‌ها و سنجش‌هاي فکري دانشمندي است که فعالانه درگير پاسخ به فضاي معاصر اجتماعي - سياسي - مذهبي بوده است. در حقيقت، توجه به وجود اعتقاد به مهدي (عج) در شکل ابتدايي آن در آثار شيعيان نخستين و پيش از آنکه در شکل سازمان يافته و روشمند و منظم آئيني در دوره کلاسيک تفکر مذهبي تشيع قرون سوم تا ششم هجري (قرون نهم تا دوازدهم ميلادي) ارائه گردد، پژوهشگر را توان مي‌دهد تا بسط تاريخي زماني و تقويمي اين آئين را دنبال کند. بايد محتواي تاريخي متغير کلمات ارزشي عدالت، قسط، معروف و غيره را بررسي کرد که تفاو‌تهاي موقعيت‌هاي تاريخي را نشان مي‌دهد و بر تفسير آنها تأ‌ثير مي‌گذارد. بر عکس، تصوير ما از شرايط تاريخي از ارزشهايمان که از آن طريق محيطمان را درک مي‌کنيم الگو پذيرفته است.

اجازه دهيد تا اين مشاهده روش شناسانه را با مراجعه به سه بحث اساسي بين اشعريون (مکتب کلامي تسنن که مدعي است تمام اعمال بشر از پيش، از سوي خدا تعيين گرديده است)، معتزله (مکتب کلامي تسنن که بر خلاف اشعريون از آزادي اراده انساني حمايت مي‌کند) و اماميه (مکتب تشيع اثني عشري) در سه موضوع اصول دين: عدل الهي، ضرورت کلامي نبوت و تداوم آن از طريق آئين امامت را نشان دهم. اين سه آئين تنها زماني قابل درک مي‌شود که تعامل بين حقيقت تاريخي استدلال اهل سنت در مورد قدرت مطلق سياسي حاکم (سلطان) و ارزش قرآني اطاعت از ولي امر متعهد به موازين اخلاق و قانون دين را بپذيريم. معتزله و اماميه بر قدرت متعهد به مذهب و اخلاق تأ‌کيد دارند و چنين قدرت قانونمندي مي‌تواند مشروعيت داشته و اطاعت مردمي را طلب کند و بر عدالت الهي به صورت يک صفت اخلاقي ضروري عمل خدا تأ‌کيد مي‌ورزند.

خدا هرگز هيچ عمل بيهوده‌اي انجام نمي‌دهد و اعمال الهي با اصول معنويت همراه بوده و پيروي انسان از آن را ضروري دانسته است. در مقابل، اشعريون چنين الزام اخلاقي را تجاوز به قدرت نامحدود الهي بر بشر تلقي مي‌کنند و همين امر را به حاکميت بشري داده و دليلي بر قدرت مطلق حاکم بر جامعه مي‌دانند. آنچه بدان نياز داريم اين است که مفاهيم فکري، سياسي و ديني متکلمان شيعه نظير ابن بابويه و شيخ مفيد را کشف کنيم. اين متکلمان بلند مرتبه با تشکيک‌هاي تعقلي معتزله و نقدهاي اشعريه مواجه بوده‌اند و پاسخ‌هاي کلامي خود را به صورت ردّيه بر آراء آنان نوشته‌اند.

به همين نحو، تحليل رابطه بين حقايق تاريخي و ويژگي‌هاي اعتقاد به مهدي (عج) آن‌چنان‌که خود با هر يک از مفاهيم منحصر به فرد اجتماعي و سياسي همراه شده، در اين پژوهش جنبه محوري داشته است. به علاوه، اين روش بر فرض ديگري هم استوار است که بر اساس آن عملکرد شرايط اجتماعي و سياسي انساني کليدهاي مهم فهم و تبيين ارائه تفصيلي و تدريجي اعتقادات توسط علماي برجسته در دوره‌هاي مختلف تاريخي بوده‌اند. از اين مهمتر، چنين روشي را مي‌توان منحصراً بر حقايق تاريخي عيني تعيين کننده که در تاريخ دوره‌هاي خاص ضبط شده (مانند دوره‌هاي امويان، عباسيان و غيره) اعمال کرد. از اين‌رو، براي آنکه تاريخ اعتقاد به مهدويت را از دوره‌اي به دوره ديگر بازسازي کنيم بايد مبناي پژوهشي را بر اساس تاريخ سياسي و اجتماعي مشهور دوره کلاسيک اسلامي قرار دهيم و اين مهم به تبيين رابطه گفتماني بين حوادث تاريخي و مجموعه‌اي از آئين‌هايي که در آثار کلامي مورد بحث قرار گرفته‌اند (که هم کلام اعتقادات و هم احاديث و اخبار را بحث کند) نياز دارد. به منظور اطمينان، از اين شيوه استمداد جستم، چنانکه در ساير مواضع چالش آفرين هم از اعتقادات ديني‌ام که از تعاليم قرآني درباره هدايت الهي از مسير سنت ديني عمل مي‌شود ياري طلبيدم و درباره حقيقت هدف دين در زندگي انساني و راهي که خدا براي هدايت انساني از مجراي رهبري ديني نهادينه شده الهي پيامبر (ص) و امامان بر حق (ع) تعيين مي‌کند متقاعد شدم.

علاوه بر آن عقلانيت را هديه‌اي الهي به عنوان منبع اوليه هدايت انساني ديدم. در عين حال، نمي‌توان قانع شد که عقل تنها بتواند اعتقادات درون قلوب مؤ‌منان که آنرا فرمان جاويدان الهي مي‌نگرند را تحليل کند. بيشتر پژوهش‌هاي علمي جديد، آنچنانکه بررسي کرده‌ام، توسط افراد متجددي صورت گرفته که در تفکر نسبيت گرائي عميق و محض غوطه‌ورند و توان ايمان را در تعقل به يادگيري از «آنچه کار مي‌کند» بر مجموعه وسيع حوادث تاريخي غيراساسي مي‌شمرند.

اين تمايز روش شناسانه بين مطالعه تاريخ اعتقادات، نه خود اعتقادات، نکته اساسي در اين اثر که درباره منجي اسلام نوشته شده مي‌باشد. مهم اين است که اين تمايز اساسي را به ذهن بسپاريم، چرا که نحوه بررسي را از موضوع به صورت يک پژوهشگر و نه يک مؤ‌من معتقد تبيين مي‌کند. به عبارت ديگر، انجام اين پژوهش بدين منظور صورت گرفته تا تفسير محتملي را از کيفيت يک جامعه مذهبي (شيعيان) ارائه دهد. اين جامعه تحت نظام واقعي سياسي، اجتماعي مي‌زيسته‌اند و از اعتقاداتي خاص پشتيباني مي‌نموده‌اند که اين اعتقادات نقش محوري در ايمان آنها داشته است. در نظر داشتن اين تمايز بين روش انسان معتقد در ايمان او و يک پژوهشگر معتقد در دستيابي به راههايي براي تبيين چنين عقيده‌اي به حل و فصل تنش ايجاد شده کمک خواهد کرد. تنشي که برخي از شيعيان مرا به سازشکاري در تماميت اعتقاداتم به اصول دين و از جمله اعتقاد به امامت دوازده امام بر حق منصوص الهي متهم ساخته‌اند.

گرچه هيچ ايماني نمي‌تواند بدون تعهد به حيات خود ادامه دهد، اما در فرهنگ مادي غربي مدرن که با زبان روانشناسي بيان مي‌شود نقش اساسي تعهد را امري ذهني مي‌داند. بنابراين، غالباً واژه ايمان تنها براي عمل باور داشت به کار مي‌رود و خدا، که هدف ايمان است را بي‌ربط تلقي مي‌کند، گويا باور است که به حساب مي‌آيد، نه آنچه که شخص باور مي‌کند. بنابه اين ديدگاه، ايمان، جنبه خود تصديقي دارد و به هيچ عنوان قابل بررسي، اصلاح، بحث و استدلال نيست و جايگاه آن تنها در تخيلات معتقد يا جهان محدود و محفوظ جامعه ديني است و لاغير. در مقابل، عصاره ايمان سئوالي است که شخص را به يقين مي‌رساند. به نظر مي‌رسد «ايمان قوي» چيزي فراتر از يقين باشد.

در ايمان قوي مؤ‌من به ارزشيابي متفکرانه اعتقاد و دفاع از اعتقادات ديني غالباً با تفکر زياد و محنت‌زا مي‌پردازد و تنها وفاداري و تبعيت بي‌استدلال را ندارد بلکه بر پايه معرفت و بصيرت عميق انديشمندانه ايمان خود را استوار مي‌سازد.در عين حال، چنانکه تجربه روزمره نيز به ما مي‌آموزد، کاملاً ممکن است تا ايمان به مفاهيم غلط يا اوهام هم وجود داشته باشد. ايمان به همان اندازه موضوع آن خوب است. اگر موضوع ايمان ما درست باشد (مانند قرآن)، آنگاه اعتماد بدان معقول است. اگر نه، ديگر شايسته نيست بدان اعتماد ورزيم. نفس باور داشت دلالت بر تقوي ندارد. بنا به تعاليم بلند امامان معصوم (ع)، عقل يکي از مؤ‌لفه‌هاي اساسي ايمان است.

ايمان و عقل با هم ارتباط دارند و عقل انسان را در دستيابي به آنچه بايد باور داشت را ياري مي‌دهد. وقتي که انديشه به خدا ايمان آورد اطمينان قلبي به وجود مي‌آيد و عقل در اين راستا چون ديده‌باني صلح‌جو نقش آفريني مي‌کند. از نظر امام جعفر صادق (ع) همانند ساير امامان معصوم (ع)، ايمان يک احساس يا نگرش ذهني نيست، بلکه عقيده‌اي عقلاني است که امنيت ذهني و کمال انساني را به وجود مي‌آورد. از اين رو، آن حضرت چنين مي‌فرمايند:

«کسي که آگاهانه ايمان مي‌آورد در آن استوار مي‌ماند و ايمان‌اش براي او سودمند است. [از طرف ديگر]. کسي که ناآگاهانه ايمان مي‌آورد، به همان طريقي که وارد (حوزه ايمان) شده خارج مي‌گردد» [1] .

اعم از اينکه درباره ايمان در انسان‌ها يا اعتقاد به خدا سخن گوئيم، اين نکته را بايد در نظر گيريم که از نظر امامان معصوم (ع) ايمان جنبه خود تصديقي ندارد بلکه ضروري است تا در تصديق ايمان از عقل يا وحي ياري جُست. به علاوه، آن بزرگواران نظريه اعتقاد براي اعتقاد را مردود دانسته زيرا اعتقاد به چيز غلط يا نادرست، چنانکه قرآن هم گاهي يادآوري مي‌کند، تحسين برانگيز نبوده بلکه جنبه احمقانه دارد و به اعتماد به شخص درغگوي اصلاح‌ناپذير مي‌ماند.

ترديدي وجود ندارد که يکي از علل جدائي ايمان از عقل اين بوده است که بر نگرش فرد معتقد تأ‌کيد گردد و نه حقيقت چيزي که بايد باور نمود تا آسانتر بتوان تفاوت‌ها را تحمل کرد و با هم زندگي مسالمت‌آميز و هماهنگي داشت. در دنيايي که مذاهب گوناگون و فراواني وجود دارد صلح کلي مکان امني را براي معتقدان به مذاهب مختلف پديد مي‌آورد تا ايمان خود را بي آنکه با مانع خارجي مواجه گردد تمرين کنند.

باز هم بايد گفت که اين شکل صلح کلي بهائي دارد. با تسليم به جنبه ذهني ايمان، مؤ‌منان به يک مذهب ايمان خود را غير عمدي از ويژگي تشخيصي آن (يعني «ورود آگاهانه به حوزه ايمان» چنانکه حضرت امام صادق (ع) در حديث فوق الذکر بيان فرموده‌اند) تهي مي‌سازند. وقتي که موضوع ايمان در عمل باور داشت جنبه ثانوي پيدا کند، ديگر مطالعه اصول دين (کلام) ابزاري مي‌شود تا هويت يک جامعه خاص را احراز نمايد. از اين رو، الهيات و کلام تنها مي‌تواند از آنچه در يک جامعه خاص کار مي‌کند سخن گويد و ديگر نمي‌تواند در مورد حقيقت، ادعا و مطالبه‌اي داشته باشد. البته، اين مغاير با ديدگاهي است که علماي دين از آن پشتيباني مي‌کنند و هدف الهيات را فهم و درک ذات باري و اهداف الهي براي انسان تلقي مي‌نمايند.

در اينجا هدف آن نيست تا به تفصيل به جزئيات ايمان و عقل بپردازيم يا مسأ‌له مطالعات کلامي را در جامعه اسلامي به طور عام و يا جامعه تشيع به طور خاص شرح دهيم. با ذکر اين مشاهدات و نظريات سخن آغاز شد تا حديث موثق (اعم از آنکه توثيق به شخص مورد اعتماد يا مأ‌خذ قابل اعتمادي بر گردد) مورد بحث قرار گيرد و خردمندي بصيرت‌هاي عميق تعقلي از گذشته تا حال را تعالي بخشد. تا متفکري از محدوديت‌هاي اعتقادات و نهادهاي سنتي آزاد نشود، نمي‌تواند با روحيه‌اي آزاد منشانه که او را به حقيقت رهنمون سازد هدايت گردد. تنها زماني يک دانشمند پژوهشگر مي‌تواند اثر علمي و تحقيقي خود را به درستي هدايت کند که خود را از مطالبات سنتي جدا ساخته و از محدوديت‌هاي خارجي مستقل کرده باشد.

باز بودن متفکران مسلمان در تحقيق در مورد يک مطالعه تشخيصي با تماميت آن مي‌تواند به سطح قابل توجهي از اعتماد در تعقل و سنت اسلامي بيانجامد. حقيقت يکي است و اگر علماي مسلمان با ديگران در تحرّي حقيقت بکوشند، نتايج آن براي اسلام سودمند خواهد بود. انديشه اسلامي، با تشويق و هدايت مستمر امامان معصوم (ع) هميشه يک اقدام بزرگ عقلاني و نقادي بوده است، و به بهترين نحو ممکن از حکمت عالم وجود در قداست ايمان استقبال کرده است.

در عين حال، متفکران مسلمان بايد به اين حقيقت اعتراف کنند که آنان حاملان سنت مقدسي هستند که نخست در کلام وحي (قرآن) بيان گرديده و سپس در معرض بررسي نقادانه قرار گرفته و از نقادي‌ها نهراسيده و از آن دفاع شده، در زندگي مردان و زنان بي‌شماري آزمون گرديده و جزئيات آن به تفصيل در شکل‌ها و مجموعه‌هاي اجتماعي و فرهنگي بيان گرديده است. از اين رو، اصرار آن دسته از عالمان متجددي که تصور مي‌کنند تعقل را بايد خارج از سنت جستجو کرد و آن را از سنت آزاد ساخت جاي ترديد دارد و حيرت زاست. روشنفکري بدين معني نيست که پاي بندي به سنت خاص را رها کنيم يا از جامعه‌اي مذهبي جدا شويم. در حقيقت، تعقل را بايد در درون يک چيز و نه خارج از آن چيز يافت.

در نتيجه، لازم مي‌آيد تا مفاهيم سنتي را به صورت مخلوقات تاريخ بررسي کنيم؛ مخلوقاتي که به وجود آمده‌اند، قالب گرفته‌اند و گاهي از پيچيدگي به روابط انعطاف‌پذير در ديگر مفاهيم و اختصاصات وجود انساني تبديل يافته‌اند. حيات مفاهيم سنتي به صورتي حل ناشدني به حيات واقعي اشخاص و جوامع مرتبط است. از اين رو، هيچ تفکر اصيل اسلامي که در تاريخ ريشه نداشته باشد نمي‌تواند وجود داشته باشد. هر تلاشي که به منظور جداسازي موضوعات عمده کلام اسلامي (الهيات) از مسائل پيچيده تاريخي صورت گيرد، آن را غير قابل درک خواهد کرد. تعاليم اسلامي از چنان ويژگي برخوردارند که محتواي آن بر شخصيت تاريخي پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص) نهاده شده و بر تفسيرهاي تاريخي که نتيجه برنامه آن حضرت در محيط قبيله‌اي عربي مکه و مدينه بوده شکل گرفته است. در نتيجه، زبان تفکر اسلامي را نمي‌توان از مکان آن در تاريخ استخراج کرد، زيرا بدون توجه به تاريخ، خاص بودن و قابليت فهم بودن خود را از دست مي‌دهد.


پاورقي

[1] الکافي، کتاب العقل و الجهل.