بازگشت

اوج حوزه علمي اماميه در قرن پنجم هجري (يازدهم ميلادي)


کليني نهضت خلاصه سازي و طبقه بندي احاديث را، که لازمه بقاي مکتب امامت بود، در روبع اول قرن چهارم هجري (دهم ميلادي) کامل کرد. مرحله بعدي ترويج مباني اعتقادي اماميه را علماي اماميه بغداد به انجام رساندند. درخشان‌ترين چهره اين علما و شخصيت ممتازي که با او اين فرآيند به اوج خود رسيد، شيخ طوسي بود، که به راستي به شيخ الطائفه (رهبر جامعه اماميه) معروف شده است.

شيخ طوسي، همان گونه که از نامش پيداست ظاهرا به سال 385 هجري (995-996 ميلادي) در طوس به دنيا آمد. او در سال 408 هجري (1018 ميلادي)، در حالي که بيست و سه سال از سنش نگذشته بود، وارد بغداد شد. بلافاصله پس از ورود به بغداد به عالم و فقيه برجسته اماميه، شيخ مفيد، پيوست. شيخ طوسي در ميان همه استادان خود در نوشتارهايش شخصيت شيخ مفيد را برجسته مي‌داند. او، پس از آن که فهرست آثار شيخ مفيد را در زندگي‌نامه‌اش مي‌آورد، مي‌گويد:

من تمام اين کتاب‌ها و مباحثات او را گوش دادم. بعضي از آنها براي او قرائت شد، بعضي ديگر را چندين بار براي او خواندم در حالي که او گوش فرا مي‌داد. [1]

شيخ مفيد والاترين شخصيت فقهي و کلامي بود، و بنا به شهادت ابن نديم، اوج رهبري متکلمان اماميه در او تجلي داشت. کاتب بغدادي، معاصر جوان شيخ مفيد گستردگي مباحثات او را در محافل سنيان بغداد روايت مي‌کند و مي‌گويد وقتي او رحلت کرد، «خدا مردم را از گستره اغفال‌گري او نجات داد» [2] تمام تذکره نويسان بر بصيرت عميق، هوش سرشار، سرعت انتقال و توانايي شيخ مفيد در غلبه بر مخالفان مکتب اماميه در مباحثات آييني و استدلال قوي علمي اتفاق نظر دارند.

شيخ طوسي در طول پنج سالي که تا وفات شيخ مفيد به سال 413 هجري (1023-1022 ميلادي) در محضر او به سر برد، سرآمد تمام علوم شيعي که در محيط بغداد بسط يافت گرديد. در آن جا شيخ مفيد مباحثات زيادي با قاضي عبدالجبار معتزلي و بقلاني رهبر اشعريه داشت. شيخ مفيد نويسنده‌اي پرکار بود و حدود دويست اثر به او نسبت داده مي‌شود. شيخ مفيد در بيش‌تر اين آثار به اثبات استدلالي مسئله امامت پرداخته و با استدلال به رفع اشتباه آثار متکلمان برجسته‌اي چون جاهز، صاحب بن عباد، علي بن عيسي الروماني، جبايي و ديگران همت گماشته و در تأييد و حمايت آيين‌هاي اماميه به ويژه موضوع امامت استدلال کرده است. او باز هم در ديگر آثارش به تعديل و اصلاح و يا حتي رفع اشتباه بعضي از آثار برجستگان شيعه، نظير ابن جنيد، ابن بابويه و ديگران پرداخته است.

کتاب تهذيب الاحکام شيخ طوسي که شرحي بر کتاب المقنعه شيخ مفيد است، يک متن فقهي بوده و قدرت و گستره فکري شيخ طوسي را تحت نظر شيخ مفيد نشان مي‌دهد و حکايت از برجستگي و درخشندگي اماميه بغداد در دوره حکومت آل بويه دارد.

هزينه تحصيلي شيخ طوسي در بغداد، که يک طلبه خارجي محسوب مي‌شد را شريف مرتضي تأمين کرد. شريف مرتضي ماهانه 12 دينار براي او مقرري تعيين کرده بود. اين موضوع به ما مي‌آموزد که چگونه طلاب جوان توسط اساتيد برجسته خود تأمين مالي مي‌شدند و مورد حمايت قرار مي‌گرفتند. اين روش مشابه روشي است که اکنون در حوزه‌هاي علمي شيعي صورت مي‌گيرد و با احتمال زياد از سنت ديرين گذشتگان پاک نشأت گرفته است.

شيخ طوسي پس از آن که در محضر شيخ مفيد و چند نفر ديگر از اماميه، که نام آن‌ها در منابع مربوطه ذکر شده، تحصيل کرد، مقدار کمي، هم علم الحديث و درايه را نزد شريف مرتضي آموخت. او به اين اصل در يادداشتي که از زندگي نامه شريف مرتضي ارائه مي‌دهد اشاره کرده تا آن جا که مي‌گويد:

او (سيد مرتضي) به اسناد خود از تلعکبري و حسين بن علي بن بابويه و ديگر اساتيدم حديث را روايت کرده است. [3]

احتمالا به همين دليل است که شيخ طوسي در مجموعه‌هاي مهم حديث خود چيزي به اسناد سيد مرتضي، که او هم از شاگردان ممتاز شيخ مفيد بوده، ثبت نکرده است. در ديگر آثار حديثي شيخ طوسي علاوه بر تهذيب و استبصار (دو تا از چهار کتب اربعه حديث شيعي) نام شيخ مفيد به ندرت ديده مي‌شود. شيخ طوسي در کتاب الفهرست‌اش نام سيد مرتضي را در ميان کساني که کافي را به واسطه از کليني شنيده بودند نقل مي‌کند. [4] اما در مورد کلام، تفسير متون مذهبي از لحاظ ادبي و شرعي و قضايي، واژه‌نگاري و به طور کلي ساير علوم ادبي و فقه و اصول شيخ طوسي ازسيد مرتضي بهره زيادي برده و آراي او را به روشني ثبت و ضبط کرده و گاهي هم حتي در آثار خود بر موضوعات ذکر شده نقادي کرده است. شيخ طوسي بعضي از مهمترين آثار خود را در اين دوره نوشته است. توجه به اين نکته حايز کمال اهميت است که شيخ طوسي بيشتر آثارش را به خواهش بعضي از علماي بزرگ و برجسته تحرير کرده است. اين مطلب در نفس خود بر دو نکته دلالت دارد.

نخست آنکه برجستگي شيخ طوسي را به عنوان استاد و نويسنده بزرگ شيعي نشان مي‌دهد و دوم توانايي او را به پاسخگويي به نياز جدي ارائه مباحث کلامي در اعتقادات اسلامي مطرح مي‌سازد. در حقيقت، پس از ارتحال سيد مرتضي به سال 436 هجري (1045-1044 ميلادي)، شيخ طوسي جايگاه او را در رهبري اماميه تا سال 448 هجري (1057-1056 ميلادي) اشغال کرده و از موقعيت معتبر و والا و احترام زياد در طول برنامه زندگي خود به عنوان فقيه و متکلم اماميه برخوردار بود. او بسيار زياد مورد احترام آل بويه و خلفاي عباسي قرار گرفت. موضع متعادل او در مباحث کلامي و ثبت و ضبط دقيق و موشکافانه و دامنه وسيع اطلاعاتش از عقايد مکاتب مختلف فقهي در اثر تطبيقي فقهي. حقوقي او موسوم به «الخلاف في الفقه» و تفسير قرآنش به نام «التبيان» بعضي از تذکره‌نويسان سني را بدين سو کشانده تا او را به مکتب شافعي وابسته دارند.

در عين حال، مي‌توان اظهار داشت که طبيعت آشتي جويانه روش شيخ طوسي در نوشتارهاي او که در آن جو ارتجاعي بغداد را درنظر گرفته و تلاشهاي او به کمينه‌سازي نزاعهاي مذهبي بين مکاتب گوناگون نشان مي‌دهد که او محيط همزيستي مسالمت‌آميزي را تشويق مي‌نمود. اين عامل را در احترام او به عقايد ديگران مي‌توان به روشني ديد. هدف او آن بود که شيعيان را ترغيب کند وحتي لازم بداند تا خودشان را با اکثريت سني مذهب جامعه همراه سازند تا بتوانند به زندگي خود ادامه دهند. کاربرد تقيه که ضرورت زمان بود مي‌توانست خصومت ناشي از بيان صريح و عام را درباره آيين امام به حداقل برساند و از سوءتفاهمات بين شيعيان و سنيان پيشگيري کند. احتمالا، همين زندگي توأم با تقيه بود که موجب شد شيخ طوسي را به نظام فقهي شافعي وابسته بدانند. به علاوه به ويژه پس از شکست آل بويه توسط سنيان سلجوقي، جهت يابي تقيه شيعيان موجب شد تا از ادغام شدن در ميان نومسلمان‌هاي عراق محفوظ بماند. تغيير در نظام حکومتي از آل بويه به سلجوقيان سبب شد تا شيخ طوسي به نجف اشرف در نزديکي کوفه هجرت نمايد.

شيخ طوسي در سالهاي آخر مدت طولاني اقامت حدود چهل ساله‌اش در بغداد، شاهد کشمکش‌هاي قدرت و آشوبهاي سياسي بود. بعضي از اين رويدادها مستقيما به شيعيان و رهبران آنها مربوط مي‌شد و موفقيت آنها به شرايط خاصي وابسته بود که آن بخش از جمعيت از نظر اجتماعي يا اقتصادي تحت تأثير اکثريت اهل سنت قرار گيرد. در طول آشوب‌هاي بين شيعه و سني در بغداد در سال 449 هجري (1057-1058 ميلادي)، کتابخانه شيخ طوسي به آتش کشيده شد و خانه او در منطقه کرخ غارت گرديد. [5] طبق گزارش ديگري، کتابهايش در چندين نوبت در معرض عموم سوزانده شد و شيخ طوسي از ترس در بغداد پنهان شد. [6]

توجه به اين نکته حايز کمال اهميت است که شيخ طوسي به طور کلي در نوشتارهاي خود، از آشوب‌هايي که اين حوادث را به وجود آورده و اثراتي که بر انديشه‌اش گذاشته چيزي را مطرح نمي‌سازد. از اين‌رو، حتي نوشته‌هاي جدلي و استدلالي او هم از اعتدال، متانت و خويشتنداري در اين باره حکايت دارد. او تنها در آغاز کتابي که در موضوع غيبت امام دوازدهم (عج) در سال 448 هجري (1056-1057 ميلادي)، نزديک به حودادث کرخ و مهاجرتش به نجف اشرف نوشته در تبيين دليل اين تلاش و همت که ظاهرا به خواهش و پيشنهاد شيخ مفيد انجام شده مي‌نويسد:

من تصميم گرفتم تا دستور او را اجرا کنم و فرمان او را اطاعت نمايم، گر چه زمان به سرعت مي‌گذرد و انديشه‌ام پريشان است. زمان از محظورات پر است و حوادث ناگوار(خشن و ناملايم) در راه... [7] . اين عبارت بر موانعي که شيخ طوسي با آن مواجه بود و در آن ورطه ناملايم قرار گرفته بود دلالت دارد.

در عين حال بايد اعتراف کرد که کتاب او در غيبت به بهترين وجه ممکن در اين موضوع نوشته شده است و در قرون بعدي تاکنون هم موقعيت عالي خود را حفظ کرده و کتابي بهتر از آن نگارش نگرديده است.

با هجرت شيخ طوسي به نجف اشرف، مرکزيت حوزه علمي شيعه در بغداد تجزيه شده و بسياري از علماي اماميه يا پنهان گرديدند و يا به جاهايي دور از پايتخت مهاجرت کردند. سلجوقيان از تسنن پشتيباني کردند و بغداد بار ديگر مرکز علمي اهل سنت شده؛ به ويژه پس از تأسيس مدرسه نظاميه در سال 457 هجري (1064 ميلادي)، که به طور رسمي در سال 459 هجري (1066 ميلادي) افتتاح گرديد. در زماني که شيخ طوسي به سال 460 هجري (1067 ميلادي) رحلت کرد، مکتبي کلامي اماميه ترويج شده و بنيان حقوقي و فقهي مکتب اماميه با استواري بنا نهاده شده بود و به شرح و تبيين جزئيات خيلي کمي در قرون بعدي نياز داشت. علماي اماميه در قرن پنجم هجري (يازدهم ميلادي) صراحتا از شيخ طوسي حمايت کردند، که نه تنها نوشتارهاي او به وضوح با عقايد امامان شيعي سازگار بود، بلکه اين همانندي را با اصحاب و مريدان و پيروان آن بزرگواران تا سال 460 هجري (1067 ميلادي) در برداشت.


پاورقي

[1] طوسي، فهرست، ص186.

[2] تاريخ، ج3، ص23.

[3] طوسي، رجال، ص485.

[4] طوسي، فهرست، ص162.

[5] کامل، ج9، ص637.

[6] احمد بن علي ابن حجر العسقلاني، لسان الميزان، چاپ دوم، بيروت، 1971، 5:135.

[7] طوسي، غيبت، ص2.