طبقه بندي اجتماعي و سياسي علماي اوليه اماميه: از کليني تا طو
منابع اصلي اين اثر حاصل تلاشهاي فکري فقهاي اماميه بوده که در جوامع تسنن در اقليت مي زيستند و از درون و برون با چالشهاي زيادي روبهرو بودهاند. اين چالشها در مکتب اماميه نهضتي به وجود آورد تا احاديث و روايات بازنگري، وارسي، طبقهبندي و تنظيم گردند و در تکامل آيين امامت امام غايب(عج) نقش قاطعي را بازي کرد. ميتوان با اطمينان اظهار داشت که مباحث مورد بحث اين علماي برجسته مباحثي واقعي بودند که نيروي فکري و اجتماعي آنان را صرف ميکرد تا نه تنها از ترويج عقايد جزئي درباره امام دوازدهم(عج) کوتاهي نکنند، بلکه نگرشهاي خود را در پرتو نقادي مخالفان و حتي خود اماميه اصلاح نمايند. اين دوره نه تنها دوره چالش براي علماي برجسته شيعه محسوب ميشد، بلکه حتي علماي سني هم در فعاليتي مشابه در حمايت از موقعيت آييني خود درگير بودند. در عين حال، تفاوت عمده اساسي بين اين دو نهضت فکري موجب شتاب در طبقهبندي اعتقادادت هر يک شد. در حالي که اعتقادات اهل سنت از حمايت حاکميت و قدرت سياسي برخوردار بود و شکل اعتقادات رسمي دولتي را يافته بود و بنابراين، ابزار و امکانات لازم را براي تعديل خود تحت واقعيتهاي اجتماعي و سياسي زمان در اختيار داشت، در مقابل تشيع وادار شد تا سياست تقيه را در جامعه سني پيش گيرند و به صورت وجودي جهت دار مسير خود را ادامه دهد.
در نتيجه، فعاليتهاي فکري شيعيان به سوي ملاحظات نظري مسلط آييني خود جهت يافت. حتي پس از آن، اين نظاممندي سازي آييني مدتها در انتظار دورهاي امن و مساعد به سر برد و با تأسيس سلسله شيعي آل بويه (320-447 هجري / 932-1055 ميلادي) به ظهور پيوست. در عين حال، تأسيس حکومت آل بويه و حمايت آنها از مکتب تشيع مستقيما بر تعالي فکري و پالايش آيينهاي اماميه در اين دوره اثري نداشت، با احتمال زياد، قطع امامت و بسط دوره قبلي نيابت(وکالت) شخصيتهاي برجسته شيعه در طي سالهاي 260-329 هجري (873-941 ميلادي)، دوره غيبت صغري، عوامل اصلي بودند که در تهيه متون برجسته شيعي توسط علماي برجسته اماميه سهم عمده را داشتند. دوره وکالت به تفصيل در فصل سوم مورد بحث قرار خواهد گرفت. در اين مرحله، بررسي اختصاري نويسندگان منابع اوليه اماميه و رابطه روند عقايدشان با محيط سياسي و اجتماعي موجود مفيد به نظر ميرسد.
توجه به اين نکته حايز کمال اهميت است که اکثر علماي برجسته شيعه بين قرون چهارم و پنجم هجري (دهم ويازدهم ميلادي) در بغداد ميزيستند و آثارگرانبهاي خود را در اين شهر به وجود آوردهاند.
بسيار قبل از آن هم، از زمان امام جعفر صادق(ع) به بعد، اکثر امامان شيعه بخشي از عمر خود را در بغداد گذراندند و حتي دو نفر از آنان (امام هفتم و امام نهم) در اين شهر به شهادت رسيدند و در قبرستان قريش واقع در محله کرخ بغداد مدفون گرديدند، که بعدها به نام امام کاظم(ع) و امام جواد(ع)، کاظمين (دو کاظم) نام گرفت و خود شهري شد که از بقعه و بارگاه اين دو امام معصوم اعتبار يافت. در کرخ خاندانهاي شيعي کوفه اقامت گزيده بودند و به مرکز بازرگاني و اقامت شيعيان تبديل شده بود.
علماي شيعه از همان روزهاي نخستين تأسيس بغداد يا در اين پايتخت خلافت عباسيان موقتا اقامت ميگزيدند و يا در رفت و آمد بسيار با آن بودند. در اين دوره سالهايي بود که آنها با دربار خلافت و دستگاه وزارت، به ويژه در دوره استيلاي برمکيان رابطه برقرار نمودند. [1]
شيعيان بغداد به عنوان طبقه قديمي بازرگاني عراق مشهور شده بودند و بخشي از مسئوليت آنها حمايت و جانبداري از تعدادي از علماي شيعه بود. اين علماي برجسته شخصيتهاي اوليهاي مانند هشام بن الحکم، علي بن يقطين و خاندان او، نوبختيها، قولويهها و شريف احمد، شريف مرتضي و شريف رضي را در ميان خاندانهاي برجسته بعدي شامل ميشد که همگي در بغداد زندگي ميکردند. بعضي از اين خاندانها از طبقات بالاي اشرافي بودند و از موالي ناراضي غيرعرب کوفه در اجتماع ارتجاعي بغداد حمايت مينمودند. به مرور زمان حضور و تمرکز شيعيان در آن ناحيه بيشتر احساس ميشد، تا بين قرون سوم و پنجم هجري ( نهم و يازدهم ميلادي) که بغداد به صورت متنفذترين مرکز تحت رهبري علماي اماميه درآمد. چنانکه در فصل سوم خواهيم ديد، نواب اربعه امام دوازدهم(عج) در طول غيبت صغري، که نقطه توجه ويژه اماميه بودند، در بغداد ميزيستند و مراقد مشرفه آنها در بخش قديمي شهر قرار دارد، که حتي امروزه هم مورد توجه خاص شيعيان بوده و از مراکز زيارتي آنان به شمار ميآيد.
در ميان علوم اسلامي، علم حديث، علماي اسلامي بسياري رابه خود جذب کرد. حديث از علوم نقلي به شمار ميآيد و گردآورندگان آن بايد احاديث را خود «بشنوند» و به منظور ثبت و نقل آنها براساس سلسله اسناد اجازه بگريند (اجازه روايتي). از اين رو، بغداد، محلي بود که علماي اسلامي از اقصي نقاط امپراطوري اسلامي در آن رفت و آمد داشتند و محل مطلوبي براي پي گيري احاديث و تماس حضوري با نويسنده آنها محسوب ميشد. اين امر فرآيند گردآوري احاديث را تسهيل ميکرد. در بغداد، بيش از هر حوزه علمي اسلامي ديگري، علم الحديث در اين دوره ترويج شد. توجيه پذير است که ادعا شود تمام علوم نقلي، مخصوصا حديث و به ويژه احاديث اهل البيت(ع) را محدثان بغداد گردآوري کردهاند.
غير از روايان احاديث در قرون دوم و سوم هجري (هشتم و نهم ميلادي) که بومي بغداد بودند، بسياري از بزرگان حديث، نظير محمد بن يعقوب کليني، محدث مشهور اماميه از شهر ري، بدانجا مهاجرت کرد. کليني در سالهاي آخر اقامتش در شهر ري، رهبري شيعيان اماميه را در قم و ري بر عهده داشت. شهر قم درآن زمان از حوزههاي مهم علمي شيعه به شمار ميآمد و اکثر راويان کليني از ميان آنها استخراج شدهاند. به نظر ميرسد، علت مهاجرت کليني به بغداد انتشار و ترويج احاديث اماميه بوده که تحت عنوان «کافي» گردآوري کرده بود. گردآوري اين مجموعه نفيس حدود بيست سال به طول انجاميد و احتمالا در ري به اتمام رسيد. ولي کافي توسط راوياني چون نعماني (که قديميترين اثر را در غيبت نوشت) و ديگران که کليني آن را برايشان خوانده بود نشر يافت و آموزش داده شد. سهم کليني در شيعه مشابه سهم بخاري (متوفي 258 هجري /870 ميلادي) در محافل سني است، که کتاب صحيح را گردآوري کرده است. علماي بعد از کليني تلاش زيادي کردند تا متون احاديث را وارسي، بازنگري، طبقهبندي و نظام مند کنند و براي سازماندهي به نظام اعتقادات خود به کار برند.
از همان روزهاي نخستين خلافت، احاديث شيعي دو مرکز مهم داشت: کوفه و قم، ولي بغداد نقطه همگرايي اين دو شعبه بود. به علاوه، کوفه هميشه با مدينه در تماس بود، در حالي که قم در رابطه نزديک با کوفه قرار داشت. از اين رو، در ميان اصحاب امام جعفر صادق(ع) چند شخصيت کوفي و قمي را مييابيم. [2] قم، همچنان مرکز مهمي براي شهرهاي شرقي خراسان نظير نيشابور و سمرقند باقي ماند و در اين شهرها حوزه علمي شيعي تأسيس شد. با مطالعه روشمند محدثين در گردآوري مکتب قم، مانند ابن بابويه به مکتب سومي از احاديث اماميه موسوم به مکتب خراسان دست مييابيم که نسبتا مستقل از مکتب قم به حيات خود ادامه ميداد. در عين حال، محدثين تمام اين مراکز گاهگاهي رنج سفر بر خود هموار ساخته و با هم ملاقات ميکردند تا سلسله حديث را در بغداد نقل کنند. سلسله روات به کرات در بغداد اقامت دائمي گزيده بودند تا از اساتيد برجسته و بزرگ علوم نقلي اماميه با تمرين و تکرار و استماع مباحث آنها کسب فيض نمايند. بغداد همچنين به صورت منبعي از آثار شعي درآمده بود. از اين رو، براي مثال، ابوالحسن القزويني القاضي ابتدا بخشهايي از کتاب محمد بن مسعود العياشي، يکي از علماي شيعي سمرقند که کتابش را به سال 356 هجري (961 ميلادي) نوشته بود به بغداد آورد. [3] در نتيجه اين کتابخانهها، کتابخانه ابونصر صبور بن اردشير (متوفي 416 هجري /1025-1026 ميلادي) وزير شيعي بهاء الدين از آل بويه را ميتوان نام برد، که توسط اين وزير در سال 381 هجري (991-992 ميلادي) در کرخ بنا شد و حدود ده هزار جلد کتاب داشت. اين کتابخانه تا زماني که به دستور طغرل بيک سلجوقي سني مذهب در سال 450 هجري (1058-1059 ميلادي) به آتش کشيده شد داير بود. [4] چنان که از کتاب الفهرست ابن نديم آشکار ميشود، کتب شيعه در آن روزها در بغداد در گردش وسيعي قرار داشت و بسياري از اين آثار خود را ابن نديم ديده بود. او اسامي و محتواي اين آثار را بسيار باريک بينانه و موشکافانه ثبت و ضبط کرده و شيخ طوسي هم اطلاعات او را در تدوين «الفهرست» خود به کار برده است.
موقعيت ممتاز و نفوذ شيعيان در بغداد، تا حدودي به خاطر اعتبار اشخاصي چون علي بن يقطين (متوفي 182 هجري/ 798-799 ميلادي) بوده است. او به منصب بالاييي در خلافت عباسيان دست يافت و رابطه صميمانهاي با خلفا برقرار کرده بود. برمکيان هم نسبت به شيعيان همدردي داشتند.
هشام بن الحکم با يحيي بن خالد برمکي رابطه داشت و به عنوان قائم مقام او عمل ميکرد و در دربار حضور مييافت و سخن ميگفت. منابع تاريخي اين دوره دلالت دارد که بسياري از شيعيان مناصب والايي را در حکومت امپراطوري عباسي عهدهدار شدند. گسترهاي که نيروهاي شيعي در دستگاه دولتي استيلا يافته بودند را ميتوان از حوادثي که بر سرنوشت منصور حلاج و شيخ شلمغاني غالب شد به وضوح فهميد. اين دو، تهديدهاي جدي بر آيين امامت امام غايب(عج) مطرح کردند و پس از آن که علماي اماميه آن دو را تکفير کردند، اعدام گرديدند. احتمالا، غيبت امام دوازدهم(عج) مشکلات جامعه شيعه امامي را تشديد کرد؛ جامعهاي که به بنياد آييني ساختاري استواري نياز داشت تا در برابر عنادورزي افراطيون و شيعيان بيضابطه و بيانضباطي چون منصور حلاج و شيخ شلمغاني، که درباره آنها در فصل سوم بيشتر سخن خواهيم گفت، ايستادگي کند. به احتمال زياد، نقش متعالي خاندانهاي شيعي در زندگي فرهنگي بغداد و رهبري مدبرانه علماي برجسته اماميه به اصلاحات ضروري جامعه در دوره انقطاع امامت کمک کرد و نقطه اساسي را در ايدئولوژي شيعه دوازده امامي شکل داد. با ظهور سلسله بويه، هم نيروهاي معنوي و هم مادي شيعيان که کمتر مورد توجه قرار گرفته بودند، احساس آزادي بيشتري ميکردند.
آل بويه بيش از يک قرن بر بغداد حکومت کردند (945-1055 ميلادي) و موقعيت خلفاي عباسي را تنها به دست نشاندگاني کاهش دادند. امراي بويه پيوند بسيار نزديکي با فقهاي اماميه برقرار کردند و هواداري آنها از علماي شيعي در دوران غيبت به شيعيان انگيزه جديدي داد. به طور کلي، در دوران بويه از آيين شيعي حمايت آشکار ميشد و تحت حمايت آنان مباحثات با تمام مخالفان شيعي ترتيب داده شد. امير عضدالدوله ديلمي در بغداد به ديدار شيخ مفيد، عالم، فقيه و محقق برجسته و بزرگ شيعه شتافت. ابن بابويه و برادرش حسين بن علي بن بابويه رابطه خوبي با صاحب بن عباد، وزير فرهيخته آل بويه در ري داشتند. مباحثات علمي و مکتبي بين ابن بابويه و صاحب بن عباد در حضور رکن الدوله، پسر عضدالدوله برگزار ميگرديد.
قدرت شيعي چنان در بغداد فزوني يافت که ناحيه کرخ به صحنه تعارضات و آشوب بين شيعيان و حنبليان تبديل شد. [5] فضاي بغداد از نزاع و ستيزه پر شد و نه تنها سنيان و حنبليان به تعارض و کشمکش کشيده شدند، بلکه اين آشوبها و نزاعها به ميان مکاتب گوناگون تسنن نيز سرايت کرد. [6]
خلفاي عباسي براي شيعيان به نصب نقيب(سالار، سردسته) پرداختند. نقيب طالبيان بايد از اعقاب امام علي(ع) باشد. خاندان برجسته و مشهور شريف به عنوان نقيب طالبيان عمل ميکرد و به علاوه رهبري شيعيان بغداد را عهدهدار بود. اين شريفها عبارت بودند از: شريف احمد و دو پسر نابغه و سرشناس او، شريف رضي و شريف مرتضي و ابواحمد عدنان پسر شريف رضي. اين خاندان متنفذترين خاندان شيعي در اين دوره به شمار ميآمدند، که در آن ميان شريف مرتضي نيز از جانب خليفه به اميرالحاجي منصوب گرديد.
پاورقي
[1] طوسي، فهرست، ص 204. هم چنين به مقاله زير مراجعه کنيد:
the Government, in BSOAS, 43 (1980), Murtada on Legality of Working for Madeluny, A Treatise of the sharif al Port I, 18-31. Wilferd
که در مورد موضع اماميه در خصوص مسئله مشروعيت پذيرش منصب دولتي در خلافت نامشروع بحث ميکند. چنين بحثي به اين سبب مطرح شده که بسياري از اماميه در دربار سلطنتي عباسيان در سراسر دوره شکل گيري تاريخ اماميه در قرون دوم و سوم هجري (هشتم و نهم ميلادي) مناصبي گرفته بودند.
[2] کشي، رجال، ضميمه صفحات 4 به بعد.
[3] حلي، خلاصة الاقوال، ص 101.
[4] کامل، ج9، ص350.
[5] همان، ج8، ص619، 628، و ج9، ص94.
[6] همان، 8:134 که روايت ميشود وقتي طبري عالم بزرگ در سال 310 هجري (923 ميلادي) درگذشت، مردم بغداد عليه او تظاهرات کردند و مراسم تشييع و تدفين او در حد شايستگياش برگزار نشد، زيرا او از اينکه احمد بن حنبل را به فقاهت بپذيرد سرباز زده بود.