چکيده معرفي و مروري نقادانه بر محتواي کتاب
اين کتاب مطالعه جامعي در مورد يکي از اساسيترين ارکان آئين تشيع و کار علمي بسيار دقيقي است که پژوهشگري دانشمند با آشنايي زياد به منابع اصيل آنرا انجام داده، و با حساسيت و دقت اميدهايي که او و جامعه تشيع را در قرون متمادي از نظر معنوي تغذيه کرده بحث ميکند و نکته در خور توجه آن که نويسنده خود شيعهِ معتقد اثني عشري است و از منظر «خودي» اهميت و اصالت و جامعيت اعتقاد به مهدويت را بررسي کرده و به علاوه از ديدگاه بروني «غيرخودي» اين موضوع را مورد مطالعه قرار داده تا ابعاد جهاني «خودي - غير خودي» را با شايستگي بررسي همه جانبه کند. مبحث روششناسي کتاب که جداگانه به عنوان تکمله آن براي مترجم نوشته ابعاد روشمند مطالعه را تبيين و تشريح ميکند و قبل از فصل اول ترجمه شده و در اختيار دين پژوهان قرار ميگيرد.
اين کتاب در پنج فصل به بررسي موشکافانه جنبههاي عمده مفهومي و بسط اعتقادات و نقش مهدي منتظر (عج)، شخصيت بينظير نجات بخش در تشيع اختصاص دارد. دو فصل اول چارچوب مفهومي منجي اسلام را مورد بحث و بررسي قرار ميدهد. در فصل اول، بحثي کلي را درباره پديده منجي اسلامي ارائه مينمايد و در فصل دوم القاب و کنيههاي امام دوازدهم حضرت مهدي (عج) را بحث و بررسي ميکند؛ که جنبههاي گوناگون نقش و مسئوليت آن حضرت را باز ميتاباند در فصل سوم مسائل کلامي و فقهي و مشکلات مربوط به غيبت امام دوازدهم (عج) ارائه ميگردد. بحث مستوفا بيشتر در فصل چهارم تمرکز يافته است، که از متمايزترين آئين تشيع، يعني امامت بحث ميکند و رابطه آن را با امام دوازدهم (عج) تبيين مينمايد. در حالي که فصل قبلي روايات و احاديث ولادت، نوباوگي و غيبت اسرارآميز امام عصر (عج) را به سبک شرح زندگاني اولياء و قديسين ارائه ميدهد، اين فصل به وظيفه دشوار و پرالتهاب علماء دين در دوره شکلگيري تاريخ تشيع در قرون چهارم و پنجم هجري (دهم و يازدهم ميلادي) در پاسخگويي به بسياري از تشکيکات و ترديدات و ناکاميهايي که پيروان معتقد به امام با آن روبرو شدهاند ميپردازد و به تغذيه فکري و معنوي آنها همت ميگمارد. اين مهم با بناسازي يک نظام جامع از عقايد و مسئوليتهاي امام غائب (عج) و تشريح وظائف شيعيان در دوران غيبت آن حضرت انجام شد. فصل آخر به ظهور امام مهدي (عج) اختصاص يافته است. اين فصل تصويري از ظهور مقدس امام عصر (عج) را با روش بررسي زندگاني اولياء خدا و قديسين الهي بررسي ميکند و نه با فضل و دانشوري کلامي و فقهي تا بذر اين قداست آرماني را در انديشه و قلوب مؤمنان راستين بپاشد و اميد آنها را به نظم اجتماعي بهتر تشفي بخشد.
عصاره تشيع در آئين نجات بخشي (منجي اسلام) متجلي است و همين ديدگاه ظهور نجات بخش انتهاي تاريخ را ضروري ميشمرد که به صورت مکتب اعتراض بنيادي اجتماعي، در برابر هر خفقان و سرکوب سياسي قد برافراشته و عرض اندام کرده است. اين ويژگي اجتماعي، اعتقاد به وجود مبارک منجي اسلام حضرت مهدي موعود (عج) را به صورت پديدهاي بينظير در تاريخ اديان مشخص ساخته است.
نويسنده در آغاز، چنانکه انتظار ميرود، به وضوح تداوم ضروري بين حلقههاي نبوت و امامت را ارائه نميدهد. او نشان ميدهد که طرح مفهوم مهدويت بلافاصله پس از ارتحال پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) شروع شده بود. در اين ديدگاه، اين مفهوم در آغاز واژهاي سياسي بوده که در مورد حاکم آرماني کاربرد داشت. در عين حال، در مورد اين عقيده مهم با جزئيات و تفصيل سخن نميگويد و با دليل و مدرک به اثبات آن نميپردازد. بايد در نظر داشت که از همان آغاز واژه مهدويت، حتي زماني که توسط اشخاصي چون مختار يا خلفاي عباسي به کار رفته، مفهوم مقدس نجات بخشي انتهاي تاريخ را به ذهن متبادر ميکرده است. نويسنده ميگويد: «غيبت امام دوازدهم (عج) در سال 260 هجري (873 ميلادي) ميتواند آغاز مؤثر تأکيد بر کاربرد واژه مهدي (عج) باشد تا رهبر انتهاي تاريخ را مشخص نمايد و نه فقط او را رهبر حقيقي اسلام بداند.»
نويسنده در ابراز نظريه خود گامي پيش مينهد و به اين ترتيب تکامل تدريجي واژههاي قائم، صاحب الامر، حجت و مهدي را مطرح ميسازد و بسط تدريجي اعتقاد به يک حاکم سياسي آرماني را به يک شخصيت بي همتاي نجات بخش انتهاي تاريخ مشخص مينمايد. در حقيقت، تمام اين القاب از همان آغاز هم به انتهاي تاريخ معطوف بوده است. قائم کسي است که با شمشير قيام ميکند؛ صاحب الامر صاحب قدرت بوده و قائم به قدرت سياسي است و مهدي کسي است که به درستي هدايت شده و جامعه بشري را هم از نظر سياسي و هم از جنبه مذهبي هدايت ميکند و قدرت اداره امور جهان را هم از جنبه دنيايي و هم ديني در اختيار دارد، که در انتهاي تاريخ وظيفه نجات بخشي خود را به کمال و تمام به انجام ميرساند. اين امام با تمام اين وظايف و مسئوليتها حجت و دليل الهي بر همه انسانهاي روي زمين است.
بحث فصل سوم در مورد غيبت امام دوازدهم بسيار روشنگرانه است. مراحل تاريخ تفکر شيعه اماميه و ديانت آنها در چارچوب قدرت مطلق سياسي و معنوي امام عصر (عج) در پس پرده غيبت بسط يافت و نويسنده به وضوح خط مشي اين مراحل را ترسيم ميکند.
مباحث فصل چهارم از جنبههاي فقهي و کلامي امامت امام دوازدهم (عج) بسيار مفيد و ارزشمند و روشنگرانه است. درباره اين موضوع با اين وضوح و جامعيت مطالب کمي نگارش يافته و منتشر شده است. در عين حال، بايد بر اين نکته همان گونه که نويسنده هم اظهار داشته تأکيد کرد که تمايز آشکاري در زمان و تخصص بين محدثين و متکلمين وجود داشته است، اکثر علماء شيعي هم متکلم و هم محدث بودهاند. مطمئناً در تأکيد از حديث به کلام تغييري به وجود آمد و اين حرکت در مقياس گسترده انجام گرفت و به بسط بعدي کلام شيعي به عنوان يک نظام متمايز علمي انجاميد.
فصل پنجم به رجعت امام منجي اختصاص دارد. از همان آغاز رجعت امام مهدي (عج) جزء لايتجزاي آئين غيبت به شمار آمد و نقش نجات بخشي امام (عج) در بازگشت آن حضرت مورد تأکيد قرار گرفت. اين فصل در تبيين آئين رجعت، بازگشت گروهي از شيعيان وفادار امام را به اين جهان پس از مرگشان و پيش از رستاخيز و قبل يا بعد و يا در روزگار حکومت قائم آل محمد (ص) بررسي ميکند و وظيفه اصلي رجعت را چنين بيان ميدارد که معتقدان به امامت موعود جهاني زندگي در حکومت امام معصوم را تجربه کنند و انتقامگيري از دشمنان اهل البيت (ع) را ببينند. اين فصل با دقتي روشنگرانه به سؤالات اساسي رجعت پاسخ داده و اين آئين را مورد مداقه علمي قرار ميدهد و قيام مهدي (عج) و جايگاه آن را در اين رابطه در استقرار و حاکميت دولت مهدي موعود (عج) در متون اصلي موشکافي ميکند.
آخرين بخش کتاب به نتيجهگيري مباحث پيشين درباره منجي اسلامي ميپردازد. ضميمه کتاب هم به ويژگيهاي امامت و امام پرداخته و با کتابنامه جامعي پايان مييابد.
اين نقد جزئي ارزش گذاري بر کار علمي ارزشمندي است که نويسندهاي معتقد با روشي علمي همت بدان گمارده و اين معني را در پي دارد که بايد بيشتر تمرکز دقيق را بر مقدمه بسيار عالي اين کتاب، که تاريخ تفکر و ديانت شيعي را فراهم ميسازد، گذاشت. به طور کلي، اين مطالعه کم نظير است و سهم شاياني را در زمينه تفکر و ديانت اسلامي، که از ديرباز در غرب مورد غفلت قرار گرفته است، به خود اختصاص ميدهد. در خاتمه، ذکر اين نکته ضروري است که کتاب در سطح دانشگاهي نگارش يافته و هم ميتواند به صورت کتابي درسي و هم کتاب مرجع مورد استفاده کساني که از حداقل سطح متوسط حوزوي و دانشگاهي برخوردارند قرار گيرد، همچنين ساير دين پژوهان انديشمند را مفيد فايده ميافتد.