روايات قهر
هم اکنون با ما همراه شويد تا آماري از روايات قهر ارائه دهيم و به بخشي از اين روايات بنگريم.
البته ما انکار نميکنيم که شايد برخي از روايات به دليل موجّهي اگر ثابت شود جعلي و غيرواقعي باشد، ولي اين بدان معني نيست که قهر حضرت را انکار کنيم و به روايات قهر بياعتنا شويم.
روايات قهر بسيار است آن گونه که روايات مهر نيز فراوان بود. ما در اين مقاله به نمونههايي اشاره ميکنيم.
الف) رواياتي که قهر حضرت را در کنار مهر نشانده است
فياطوبي لمن ادرکه و کان من انصاره والويل کلّ الويل لمن ناواه و خالفه و خالف امره و کان من اعدائه.
خوشا آنان که حضرت را درک کنند و از ياران وي گردند و واي و بسيار واي بر کساني که با وي دشمني کنند، دستور وي را سر ننهند و از دشمنان وي باشند.
ب) رواياتي که هشدار ميدهد اگر خواهان ظهور و حضور حضرت هستيد، از خدا بخواهيد که با عافيت او را ببينيد؛ چرا که حضرت ميخواهد از دشمنان خدا انتقام گيرد، در برابر دشمنان و کارشکنان بيمهابا و بدون تقيّه ايستادگي ميکند و آنان را امان نميدهد. او براي دشمنان عذابي دردناک است.
بنگريد:
اِذا تمني احدکم القائم فليتمنّه في عافيه فاِنّ اللّه بعث محمّداً(ص) رحمه و يبعث القائم نقمه.
در روايت ديگري در پاسخ به تأخير اجراي بعضي از حدود تا زمان حضرت آمده است:
...اِنّ اللّه تبارک و تعالي بعث محمّداً(ص) رحمهو بعث القائم(ع) نقمه.
پ) رواياتي که از خروج، قيام به سيف (انقلاب قهرآميز)، لشکر، زره، اسب، پرچم و نام قائم سخن ميگويد؛ اين روايات نيز نشان قهر حضرت است.
بنگريد:
فقال له اُبّي و ما دلائله و علاماته يا رسول اللّه قال:
له عَلَمٌ اِذا حان وقت خروجه انتشر ذل العلم من نفسه و انطقه اللّه عزّوجلّ فناداه العلم: اخرج يا وليّ اللّه فاقتل اعداء اللّه و هما آيتان و علامتان و له سيف مغمد فاِذا حان وقت خروجه اقتلع ذل السيف من غمده وانطقه اللّه عزّوجلّ فناداه السيف اخرج يا وليّ اللّه فلا يحلّ لک ان تقعد عن اعداء اللّه فيخرج ويقتل اعداء اللّه حيث ثقفهم و يقيم حدود اللّه و يحکم بحکم اللّه يخرج و جبرئيل عن يمينه و ميکائيل عن يسرته.... [1] .
ابيّ از پيامبر خدا(ص) پرسيد نشانههاي امام چيست؟ حضرت فرمود:
پرچمي دارد آن زمان که وقت خروج نزديک گردد آن پرچم خود به خود باز ميشود و خداوند پرچم را به زبان ميآورد و امام را ندا ميدهد که: «اي وليّ خدا خروج کن و دشمنان خدا را بکش.» اين دو نشانه و علامت است.
و باز شمشيري در غلاف دارد که تا زمان خروج نزديک شود، از غلاف در آيد و خداوند شمشير را گويا سازد و شمشير به امام(ع) ندا دهد که اي وليّ خدا خروج کن جايز نيست که بنشيني. امام خروج ميکند و هر جا که دشمنان خدا را بيابد ميکشد، حدود الهي را به پا ميدارد و بر طبق حکم خدا داوري ميکند. او خروج ميکند در حالي که جبرئيل سمت راست او و ميکائيل در سمت چپ اوست....
و در روايتي آمده است:
يا عليّ اِنّ قائمنا اِذا خرج يجتمع اِليه ثلاثمأه و ثلاثه عشر رجلاً عدد رجال بدر فاذا حان وقت خروجه يکون له سيف مغمود ناداه السيف: قم يا وليّ اللّه فاقتل اعداء اللّه. [2] .
علي جان، قائم ما آن زمان که خروج کند سيصد و سيزده نفر به تعداد لشکر بدر با او همراه ميشوند و آن زمان که ظهورش فرا رسد شمشير غلاف شده به او ندا ميدهد کهاي وليّ خدا به پا خيز و دشمنان خدا را بکش.
ت) رواياتي که از ثواب کشتن و کشته شدن در کنار آن حضرت سخن ميگويد:
من ادرک قائمنا فقتل معه کان له اجر شهيدين و من قتل بين يديه عدوّاً لنا کان له اجر عشرين شهيداً.
هر کس که قائم ما را درک کند و در کنار او کشته شود، پاداش دو شهيد و هر کس که در پيش روي حضرت دشمن ما را بکشد، پاداش بيست شهيد را دارد.
در همين جا مناسب است اشاره کنيم به دعاهايي که درخواست شهادت در رکاب حضرت را از خداوند مينمايد. بنگريد به دعاي عهد در آنجا که از خدا ميخواهيم ما را از کساني قرار دهد که در پيش روي حضرت به شهادت برسيم و ادامه ميدهيم:
اللّهم اِن حال بيني و بينه الموت الّذي جعلته علي عبادک حتماً مقتضيّاً فأخرجني من قبري مؤتزراً کفني شاهراً سيفي مجرّداً قناتي ملبيّاً دعوه الداعي في الحاضر والبادي
پروردگارا اگر مرگي که بر بندگانت حتم کردهاي بين من و ديدار حضرت فاصله شد، مرا در زمان ظهور حضرت از قبر زنده کن و بيرون آور در حالي که کفنم را چون ازاري بر خود گرفتهام و شمشيرم را از نيام بيرون کشيدهام و نيزهام را لخت کردهام و در شهر و روستا به دعوت امام(ع) پاسخ مثبت ميدهم.
ث) رواياتي که ميگويد پس از شهادت امام حسين خداوند وعده داد که با قائم انتقام او را ميگيرد؛
آن گاه که فرشتگان ضجّه زدند و از خداوند خواستند تا صفحهِ زمين را از لوث وجود مردمان پاک سازند؛ چرا که مردم حرمت خدا را نگه نداشتند و برگزيدهِ خدا را کشتند، خداوند پردهاي را کنار زد و سيماي امامان(ع) را نشان داد و اشاره کرد که با اين قائم(ع) انتقام ميگيرم.
اين روايات بازگو ميکند که قائم(ع) منتقم است و اين خود نشان دهندهِ چهرهِ قهرآميز امام(ع) است و اساساً يکي از القاب معروف حضرت، همين لقب منتقم است:
قال ابوعبداللّه لمّا کان من امرالحسين بن عليّ(ع) ما کان ضجّت الملائکه اِلي اللّه تعالي و قالت:
يا ربّ يفعل هذا بالحسين صفيّ و ابن نبيّ قال: فأقام اللّه لهم ظلّ القائم(ع) و قال بهذا انتقم له من ظالميه. [3] .
چون سيّدالشهدا به شهادت رسيد، فرشتگان به درگاه خدا ضجّه زدند و ناليدند و عرضه داشتند: خدايا با برگزيده تو و فرزند پيامبرت، حسين(ع) چنين ميکنند. حضرت فرمود: آن گاه خداوند ظلّ قائم(ع) را برايشان برپا ساخت و فرمود: با اين فرد از کساني که به امام حسين(ع) ظلم کردهاند انتقام ميگيرم.
در روايت ديگر آمده است:
عن الثمالي: قال قلت لابي جعفر(ع) يابن رسول اللّه الستم کلّکم قائمين بالحق قال بلي قلت فلم سمّي القائم قائماً قال: لمّا قتل جدّي الحسين ضجّت الملائکه اِلي اللّه عزّوجلّ بالبکاء والنحيب و قالوا: الهنا و سيّدنا اتغفل عمّن قتل صفوتک وابن صفوتک و خيرتک من خلق فأوحي اللّه عزّوجلّ اليهم قرّوا ملائکتي فوعزّتي و جلالي لانتقمن منهم ولو بعد حين ثمّ کشف اللّه عزّوجلّ عن الائمه من ولد الحسين(ع) للملائکه فسرّت الملائکه بذلک فاذا احدهم قائم يصلّي فقال اللّه عزّوجلّ: بذلک القائم انتقم منهم. [4] .
باز هم بنگريد:...
فاِنّ الحسين(ع) لمّا قتل عجّت السماوات والارض و من عليهما والملائکه فقالوا: يا ربّنا اِئذن لنا في هلاک الخلق حتّي نجدهم من جديد الارض بما استحلوا حرمتک و قتلوا صفوتک فأوحي اللّه اِليهم: يا ملائکتي و يا سماواتي و يا ارضي اسکنوا ثمّ کشف حجاباً من الحجب فاِذا خلفه محمّد و اثني عشر وصيّاً له(ع) ثم اخذ بيد فلان القائم من بينهم فقال: يا ملائکتي و يا سماواتي و يا ارضي بهذا انتصر لهذا قالها ثلاث مرآت. [5] .
و نيز روايات ديگري داريم که از انتقامگيري و تسلط حضرت سخن ميگويد. بنگريد:
«اِذا قام قائمنا انتقم اللّه ولرسوله و لنا اجمعين؛ آن زمان که قائم، قيام کند او براي خدا و رسول و براي ما انتقام ميگيرد». [6] .
ج) رواياتي که حضور حضرت را عذاب و انتقام (البته براي دشمنان و سرکشان) ميداند؛ بنگريد:
عن مفضّل بن عمر قال:
سألت ابا عبداللّه(ع) عن قول اللّه عزوّجلّ:) ولنذيقنّهم من العذاب الادني دون العذاب الاکبر(قال: الادني غلاء السعر والاکبر المهدي بالسيف.
مفضل بن عمر گويد:
از امام صادق(ع) درباره اين آيه که به آنان از عذاب کمتر پيش از عذاب بزرگتر ميچشانيم، پرسيدم حضرت فرمود: عذاب کمتر گراني قيمتهاست و عذاب بزرگتر حضور مهدي(ع) با شمشير است.
در روايت ديگري در پاسخ به تأخير اجراي بعضي از حدود تا زمان حضرت قائم(ع) آمده است:
فکيف اخرّه اللّه للقائم(ع) فقال له: اِنّ اللّه تبارک و تعالي بعث محمّداً(ص) رحمه و بعث القائم(ع) نقمه.
چون پيامبر(ص) پيامبر رحمت است و امام قائم(ع) براي انتقامگيري ميآيد اين تأخير انجام گرفته است.
در ديگر روايت آمده است:
... قوله تعالي) هل ينظرون اِلاّ ان تأتيهم الملائکه او يأتي ربّ او يأتي بعض آيات ربّ يخبر محمّداً(ص) عن المشرکين والمنافقين الذين لم يستجيبوا للّه و لرسوله(فقال: هل ينظرون الاّ ان تأتيهم الملائکه او يأتي ربّ او يأتي بعض آيات ربّ يعني بذلک العذاب تأتيهم في دار الدنيا کما عذّب القرون الاولي فهذا خبر يخبر به النبي(ص) عنهم ثم قال: يوم يأتي بعض آيات ربّ لاينفع نفساً اِيمانها لم تکن آمنت من قبل الايه يعني لم تکن آمنت من قبل ان تجييء هذه الايه و هذه الايه هي طلوع الشمس من مغربها. [7] .
و در روايت ديگر ميخوانيم:
بعد طلوع شمس من مغربها فعند ذلک ترفع التوبه فلا توبه تقبل ولاعمل يرفع ولاينفع نفساً اِيمانها لمتکنآمنت من قبلاوکسبت فياِيمانها خيراً.... [8] .
همانگونه که ميبينيد در اين روايات نيز منظور از بعضي از آيات، عذاب دنيوي است و آن نيز بر طلوع خورشيد از مغرب که همان ظهور حضرت مهدي ارواحنافداه است تطبيق گرديده است.
باز در روايت معروفي آمده است:
...فيفيض العلم منه (قم) اِلي سائر البلاد في المشرق والمغرب فيتم حجهاللّه علي الخلق لايبقي احد علي الارض لم يبلغ اِليه الدين والعلم ثمّ يظهر القائم(ع) و يصير سبياً لنقمه اللّه و سخطه علي العباد لانّ اللّه لاينتقم من العباد اِلاّ بعد انکارهم حجّه. [9] .
علم از قم به ديگر بلاد در شرق و غرب جاري ميگردد و در نتيجه حجّت خدا بر خلقش تمام ميشود تا آن جا که بر روي پهنه زمين کسي نميماند که دين و علم به او نرسيده باشد.
آن گاه حضرت قائم(ع) آشکار ميگردد. او سبب انتقام خدا و خشم وي بر مردمان است؛ چرا که خداوند از مردمان انتقام نميگيرد مگر پس از آن که حجت را نپذيرند.
چ) رواياتي که دستور ميدهد براي قيام حضرت آماده شويد و حتّي اگر شده يک تير فراهم سازيد.
«ليعدّنّ احدکم لخروج القائم و لو سهماً؛ براي خروج حضرت قائم(ع) اگر شده حتّي يک تير آماده کنيد». [10] .
ح) رواياتي که ميگويد به راحتي حکومت جهاني حضرت پديد نميآيد و با رفاه به اين هدف بزرگ نميتوان رسيد و بايد رنج کشيد، عرق ريخت و خون داد. بنگريد:
... قلت اِنّهم يقولون اِنّه اِذا کان ذلک استقامت له الامور فلا يهرق محجمه دم فقال: کلاّ والذي نفسي بيده حتّي نمسح وانتم العرق والعلق و اومأ بيده اِلي جبهته. [11] .
راوي گويد
به امام گفتم: ميگويند در آن زمان کارها براي حضرت و به نفع حضرت راست ميآيد و پا ميگيرد و به اندازه يک حجامت همخوني ريخته نميشود؟ حضرت فرمود: نه، سوگند به کسي که جانم در دست اوست کارها پا نميگيرد تا آن که ما و شما عرق و خون از پيشاني پاک کنيم.
در بحارالانوار، در احاديث 123، 124 و 126 نيز پيوسته بر همين حقيقت تأکيد ميشود. آري، اگر بنا بود انسان معاند به راحتي به عدالت تن دهد و زير بار حکومت حق و حرف حق و عدالت برود و از ظلم و ستم دست بردارد، اين امر تا به امروز اتفاق ميافتاد. چه اندازه پيامبران آمدند و فرياد کردند و مردم را با زبان و قدرت محدود دعوت کردند، ولي کجا سرکشان پذيرفتند و زير بار رفتند و از ظلم دست کشيدند.
خ) رواياتي که قدرت شگرف حضرت و اصحاب وي را بيان ميکند؛ اين دسته از روايات نيز قهر حضرت، خشم و غضب بهجاي حضرت را عنوان ميسازد.
بنگريد:
فاِنّ الرّجل منهم يعطي قوّه اربعين رجلاً و اِنّ قلبه لاشدّ من زبر الحديد ولومرّوا بجبال الحديد لقطعوها لايکفّون سيوفهم حتّي يرضي اللّه عزّوجلّ. [12] .
هر فرد از ياران حضرت قدرت چهل نفر را پيدا ميکند و دلش سختتر و محکمتر از پارههاي درشت آهن است و اگر آنان به کوههاي آهن گذر کنند، آن را تکه تکه ميسازند و شمشير خويش را باز نميگيرند تا خداوند راضي شود.
د) رواياتي که ميگويد در رسيدن به ظهور و حکومت حق شتاب نکنيد؛ چرا که چندان راحت هم به دست نميآيد. آيا ميدانيد که بايد خون دل بخوريد رنج بريد و بجنگيد، کشته شويد و بکشيد.
و ما يستعجلون بخروج القائم واللّه ما طعامه اِلاّ الشعير الجشب ولالباسه اِلاّ الغليظ و ما هو اِلاّ السيف والموت تحت ظل السيف. [13] .
چرا براي خروج حضرت قائم(ع) شتاب ميکنند؟ به خدا سوگند غذاي او جز نان جوي سخت و لباس وي جز لباس خشن نيست. خروج حضرت چيزي جز شمشير و مرگ در سايهِ شمشير نيست.
ذ) رواياتي که از جنگها و درگيريهاي حضرت با دشمنان و معاندان سخن ميگويد؛ اقوامي که درگير ميشوند و گروههايي که به جنگ با امام بر ميخيزند و...
در اين باره بايد گفت: در بسياري از روايات ما آمده است که امام با کساني که با او ميجنگند، جنگ ميکند. با مخالفان سرکش درگير ميشود. در دعاي ندبه ميخوانيم:
اين مبيدالعتاه والمرده اين مستأصل اهل العناد والتضليل والاِلحاد؟
کجاست هلاک کنندهِ سرکشان و متمردان؟ کجاست از بن برکن معاندان و گمراه سازان و ملحدان؟
در برخي از روايات آمده: «فيقتل المقاتله؛ با گروهي که جنگ را آغاز ميکنند ميجنگد». [14] .
در روايت ديگري آمده است: «فيقتل مقاتليها حتي يرضي اللّه عزّوعلا؛ کساني را که در کوفه با او ميجنگند، ميکشد تا خداوند خشنود گردد».
در بعضي از روايات آمده: «فتقاتلونه فيقاتلکم فيقتلکم؛ شما با او ميجنگيد در نتيجه او با شما جنگ ميکند و شما را ميکشد». [15] .
در روايتي آمده:
ثلاثه عشر مدينه و طائفه يحارب القائم اهلها و يحاربونه.... [16] .
امام با سيزده شهر و طايفه ميجنگد و آنان با امام ميجنگند.
در ديگر روايت آمده است:
اما اِنّه لايبدا الاّ بقريش فلا يأخذ منها اِلاّ السيف ولايعطيها اِلاّ السيف. [17] .
او از قريش آغاز ميکند و جز شمشير از آنان به او نميرسد و او هم جز شمشير براي آنان ندارد.
و باز ميخوانيم:
لم يکن بينه و بين العرب و الفرس اِلاّ السيف لايأخذها اِلاّ بالسيف ولايعطيها اِلاّ بالسيف. [18] .
و روشن است که پاسخ شمشير تنها شمشير خواهد بود.
ر: رواياتي که در يک حصر اضافي ميگويد امام کاري جز جنگ و کشتار ندارد؛
«و ليس شأنه اِلاّ القتل؛ کاري جز جنگ ندارد». [19] .
«و ليس شأنه اِلاّ بالسيف؛ جز با شمشير کاري ندارد». [20] .
رواياتي که قهر حضرت را توضيح ميدهد، چنان گسترده و زيادند که به شمارش درنميآيند. در جاي جاي روايات، اين قهر بر آمده از مهر را ميتوان نشان داد و روايات سيره به اين حقيقت پرداخته است، تنها، اين مجموعه گسترده را بايد فهميد و دريافت کرد. حقيقت اين قهر را بايد ديد که مهر است. بايد تأمل کرد، دقّت کرد، آموخت و فهميد وگرنه نفي سريع چه سودي دارد؟
آيا ميتوانيد اين مجموعه گسترده را که به صدها روايت ميرسد، نفي کنيد؟ آيا بدون شمشير قيام ميکند؟ آيا لشکر فراهم نميسازد؟ آيا نميجنگد؟ آيا انتقام نميگيرد؟ آيا پرچم ندارد؟ آيا قدرت جنگياش چنين و چنان نيست و آيا يارانش با آن قدرت رزمي قهرآميز همراه نيستند؟
آيا ميتوان اين همه را ناديده گرفت و گفت: اين روايات از جهت دلالت ناتمامند و پذيرفتني نميباشند يا اين مجموعه را در تعارض با روايات مهر ديد.
گفتني است، قهر حضرت که مدلول اين مجموعه گسترده از روايات است، اصولاً به ماههاي اوّل حکومت ايشان برميگردد. او در اين ماهها درگيري دارد و مقاومتهاي مخالفان را سرکوب ميکند، ولي پس از گذشت اين دوره، ديگر جنگ و خونريزي، درگيري و کشتار در کار نيست و بر اين وجه جمع روايات بسياري دلالت دارد؛ رواياتي که جنگ و قهر را در ماههاي نخست مطرح ميسازد و از پايان يافتن آن پس از مدتي خبر ميدهد.
به علاوه، کسي چه ميداند که در نزديکي ظهور چه ميگذرد؟ چه اقوامي بر سر کارند و چه احزابي فعّال. چه ميکنند و چه ميخواهند بکنند؟ اگر آن زمان را به چشم ببينيد - آن گونه که در برخي روايات اشارههايي ديده ميشود - حقّ ميدهيد که امام بايد اينگونه با آنان رفتار کند، به آنان امان ندهد و از آنان عذري نپذيرد.
تحولات و پيامدهاي زمان ظهور را ما درست درک نميکنيم. بنابراين، چرا بايد اينگونه از اين روايات شانه خالي کنيم و آنها را نپذيريم.
اصولاً ادلهاي که از برپايي حکومت و حاکميت سخن ميگويد، تنها براي ارائه يک فرهنگ و مکتب نيست و مسلّماً حاکميت و حکومت بدون درگيري با مخالفان شدني نيست، بنگريد:
هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کلّه ولو کره المشرکون). [21] .
او کسي است که رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد تا آن را بر همه آيينها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.
جمله «ولوکره المشرکون» اشارهاي عميق به درگيريها، جنگها، کشت و کشتارها و خونريزيها دارد آن گونه که در زمان پيامبر اکرم(ص) گوشهاي از آن اتفاق افتاد.
بايد صريحاً بگوييم که هرگز دست به شمشير بردن و در برابر دشمن سرکش ايستادن، معنايش خشونت نيست و تسليم دشمن شدن معنايش مهر و محبّت نيست. اين چه اشتباهي است که هنوز در گوشه و کنار ديده ميشود؟ چرا مفاهيم عوض شده و حقيقتها واژگون گرديده است.
آيا جنگيدن امام معنايش اين است که با جنگ، حکومت خويش را بر پا ميسازد و به مردم تحميل ميکند؟ همان شبههاي که برخي دربارهِ پيامبر(ص) مطرح ميکردند و به شيوه حکومتي او خرده ميگرفتند.
اين روشن است که در يک دست حضرت شمشير است که سمبل مقاومت، جنگ، درگيري و خونريزي است و در دست ديگر، مهر و محبّت، دعوت، ارشاد و هدايت و با هر دو، مبناي حکومتش پا ميگيرد و زمينههاي عدالت گستري فراهم ميآيد.
بگذريم که پيش از ظهور و هم زمان با ظهور و پس از ظهور حضرت، بر همه مردمان اتمام حجّت ميشود و حق آشکار ميگردد. در واقع، حضرت تنها با کساني که به حق تن نميدهند و حجت آشکار حق را نميپذيرند ميجنگد و به شدت برخورد ميکند. هم چنين با توجه به گستره حکومت که جهاني است و نيز با توجه به جهات بسيار ديگر در سال اوّل، درگيريها بسيار فراوان است.
ما بيش از اين به اين مسئله نميپردازيم و مطمئن هستيم که هر کس اين روايات را با تأمّل مطالعه کند و با درايت ويژهِ فهم روايت در آنها بنگرد، چنين شبههاي براي او پديد نميآيد. آري، اگر تنها از دور دستي بر آتش داشته باشد، شبههها پيرامونش را فرا ميگيرند.
در پايان اين بخش بايد گفت که اگر بيش از اين نياز به دفاع باشد، ميتوان اساسيتر به اين موضوع پرداخت. در ارتباط با اعتبار روايات مبناي ما حجيت و اعتبار خبر موثوق به ميباشد و تنها خبر واحد ثقه را حجّت نميدانيم و در اين مبنا با اکثريت قاطع عالمان و فقيهان شيعه موافقيم.
اين روايات اگر متواتر نباشد که هست، در موثوق به بودن آن حرفي نيست و حجيت و اعتبار آن بيحرف است.
پاورقي
[1] بحار، ج 52، ح 4، ص 311.
[2] همان، ج 52، ح 72، ص 303.
[3] همان، ج 45، ح 3، ص 221.
[4] همان، ج 45، ح 4، ص 221.
[5] همان، ج 45، ح 23، ص 228.
[6] همان، ج 52، ح 177، ص 376.
[7] همان، ج 93، ص 103.
[8] همان، ج 52، ح 26، ص 194.
[9] همان، ج 60، ح 23، ص 213.
[10] همان، ج 52، ح 146، ص 346.
[11] همان، ج 52، ح 122، ص 357.
[12] همان، ج 52، ح 44، ص 327.
[13] همان، ج 52، ح 116، ص 355.
[14] همان، ج 52، ح 83، ص 308.
[15] همان، ج 52، ح 174، ص 375.
[16] همان، ج 52، ح 136، ص 363.
[17] همان، ج 52، ح 113، ص 354.
[18] همان، ج 52، ح 310، ص 389.
[19] همان، ج 52، ح 99، ص 349.
[20] همان، ج 52، ح 114، ص 354.
[21] توبه: 33 و صف: 9.