مهر امامان
در بخش اوّل بنگريد به روايتي که از حضرت رضا(ع) دربارهِ خصلتهاي امامان(ع) رسيده است در آنجا ميخوانيم:
الامام الانيس الرفيق والوالدالشفيق والاخ الشقيق والاُمّ البرّه بالولد الصغير و مفزع العباد في الداهيه الناد. [1] .
امام همدمي سازگار، پدري مهربان، برادري تني، مادر خوشرفتار با کودک خردسال و پناه مردم در پيشآمدها و کارهاي بزرگ است.
دقّت در تعابير آمده در اين متن کوتاه، عمق رافت، مهر، دلسوزي و محبّت امام را نسبت به مردم ميرساند. نگاه کنيد: همدمي سازگار، پدري مهربان، برادري تني، مادري خوش رفتار با کودک خردسال و ملجأ و پناهگاه مردم در امور بزرگ و پيشآمدها.
در روايتي مهر پيامبر(ص) اينگونه بازگو شده است: «و کان اشفق الناس علي الناس و اراف الناس بالناس...؛ با محبّتترين و پر مهرترين فرد نسبت به مردم بود.» [2] .
در روايتي ميخوانيم:
عن عبداللّه بن ابان الزّيات و کان مکيناً عندالرضا(ع) قال:
قلت للرضا(ع) ادع اللّه لي و لاهل بيتي فقال: اولست افعل؟ واللّه انّ اعمالکم لتعرض عليّ في کلّ يوم وليله قال فاستعظمت ذل فقال لي: اما تقرء کتاب اللّه عزّوجلّ)وقل اعملوا فسيري اللّه عملکم و رسوله والمومنون(قال: هو واللّه عليّ بن ابي طالب(ع). [3] .
عبداللّه بن ابان زيّات که موقعيّت ويژهاي نزد حضرت رضا(ع) داشت، گويد:
از امام رضا(ع) خواستم که براي من و اهل بيتم دعا کنيد، حضرت فرمود: آيا مگر دعا نميکنم؟ به خدا سوگند اعمال و رفتار شما در هر روز و شب بر من عرضه ميشود. راوي گويد: اين گفتهِ امام برايم بزرگ جلوه کرد، امام فرمود: آيا کتاب خدا را نميخوانيکه ميگويد: «بگو عمل کنيد. خدا و رسول او و مؤمنان اعمال شما را ميبينند». امام افزود که به خدا سوگند منظور عليّ بن ابيطالب(ع) است.
از اين روايت به دست ميآيد که به هنگام ارائهِ اعمال به امام(ع)، امام(ع) براي مردم هر روز و شب دعا ميکند.
در روايتي ديگر آمده است: «جعلهم اللّه حياه للانام و مصابيح للظلام؛ خداوند امامان را مايه حيات مردم و چراغهايي براي تاريکيها قرار داده است». [4] .
در ديگر روايت آمده است:
انّ الامامه لاتصلح اِلاّ لرجل فيه ثلاث خصال ورع يحجزه عن المحارم وحلم يمل به غضبه و حسن الخلافه علي من ولّي عليه حتي يکون له کالوالد الرحيم. [5] .
امامت جز براي فردي که سه خصلت در او باشد شايسته نيست: ترس از خدا که او را از همه حرامها باز دارد و بردبارياي که با آن بر غضب خويش مسلّط باشد و نيکو امامت کردن بر کسي که در زير سرپرستي و ولايت اوست، تا آن اندازه که چون پدري مهربان براي او باشد.
در روايات ما، والدين بر پيامبر و امام(ع) تطبيق داده شده است و از ديگر سو امام(ع) مصداق «ماء معين» (آب گوارا) و تعابيري از اين دست قرار گرفته است که اينها، همه مهر امام و سودمندي وي را در راستاي منافع مردم بازگو ميکند.
مهر امام زمان(ع)
در بخش دوّم بنگريد که امام چگونه حکومتي برپا ميسازد.
در روايت آمده است:
يرضي في خلافته اهل الارض و اهل السماء والطير في الجوّ. [6] .
زمينيان و آسمانيان در زمان حکومت وي خشنود ميگردند و پرندگان فضا شاد ميشوند.
در روايتي ديگر آمده است:
...فطوبي لمن ادرک ايّامه و به يفرّج اللّه عن الامّه حتّي يملاها قسطاً و عدلاً.... [7] .
خوشا به حال آن که زمان حکومت اين امام را درک کند. خداوند به واسطهِ وي براي امّت فرج و گشايشي پديد ميآورد تا آنجا که زمين را از قسط و عدل پر ميسازد.
و باز آمده است که پيامبر ميگويد:
يتنعّم امّتي في زمانه نعيماً لم يتنعّموا مثله قط البرّ والفاجر يرسل السماء عليهم مدراراً ولاتدّخر الارض شيئاً من نباتها. [8] .
امّت من در زمان مهدي(ع) از چنان نعمتي بهرهمند ميگردند که مانندش را هيچکس نديده است نه خوبان و نه بدان. نعمتهاي آسماني به وفور بر آنان فرو ميريزد و زمين هر چه دارد ميروياند.
و براي همين است که پيامبر اکرم(ص) مسلمانان را به ظهور حضرت مهدي(ع) در آينده بشارت ميدهد.
گاه ميگويد «ابشّرکم بالمهدي» [9] و گاه سه بار تکرار ميکند که: «ابشروا بالمهدي» [10] و ميافزايد:
يخرج علي حين اختلاف من الناس و زلزال شديد. يملا الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً يملا قلوب عباده عباده و يسعهم عدله. [11] .
هنگامي که مردم در اختلاف شديدي به سر ميبرند و زلزلهِ شديدي زمين را فراگرفته است، او از راه ميرسد و زمين را از قسط و عدل پر ميسازد؛ آن گونه که از ظلم و جور پر شده است. دلهاي مردم را مالامال از بندگي خدا ميکند و عدالتش فراگير ميگردد و مردم را در گشايش قرار ميدهد.
در روايت ديگري آمده است: «يرضي عنه ساکن السماء و ساکن الارض؛ ساکنان زمين و ساکنان آسمان از امام مهدي(ع) در رضايت و خشنودياند». [12] .
در روايت ديگري پس از آن که امام(ع) ارزش زمان غيبت را بازگو ميکند، به شيعيان يادآور ميشود که در چنين زمان سختي اگر پاي بند باقي بمانند و در راه خدا گام بردارند به ارزشهاي بسياري دست مييابند.
راوي ميگويد:
بنابراين، ما آرزو نميکنيم که زمان غيبت سپري گردد و در زمان ظهور حق و از اصحاب حضرت قائم(ع) باشيم؛ چرا که در زمان شما بودن فضيلت بيشتري خواهد داشت.
حضرت در پاسخ با تعجب ميفرمايد:
سبحان اللّه اما تحبّون ان يظهر اللّه عزّوجلّ الحق و العدل في العباد و يحسن حال عامّه الناس و يجمع اللّه الکلمه و يؤلّف بين القلوب المختلفه و لايعصي اللّه في ارضه و يقام حدوداللّه في خلقه و يردّ الحق الي اهله....
سبحان اللّه، آيا دوست نميداريد که خداوند حقّ و عدل را آشکار سازد و حال عموم مردم بهبود يابد و مردم متحد گردند، دلها به هم پيوند خورد و در روي زمين معصيت خدا نشود و حدود الهي در ميان مردم اجرا گردد و حقّ به اهلش برگردد....
بنگريد، چه زماني ميشود و چه رفاه و راحتي و رضايتي براي عموم مردم پديد ميآيد، درگيري حضرت به جاست؛ چرا که نتيجهاش مطلوب است. شمشير او درست عمل ميکند؛ چرا که در راه بهسازي حال عموم مردم است.
به هنگامي که فردي چاقوي جرّاحي را در دست جراح ميبيند، شايد خيال کند که اين جراح بي مهر و عطوفت است که چنين ميبرد و ميدوزد، ولي وقتي که جان سامان يافته بيمار را در لحظاتي بعد مينگرد، ميفهمد که چه مهري وجود اين دکتر جراح را گرفته بود.
قهر حضرت براي مهر است و آغشته به مهر. مهر اوست که او را چنين قهرآميز ميسازد و قهر اوست که مهر مردمان را در پي دارد. به گفته علامه طباطبايي(ره) درباره خداوند، اقتضاي رحمت در وجود مقدّس خداوند است و اقتضاي قهر در زمينهها. در ارتباط با حضرت مهدي ارواحنافداه نيز چنين است؛ نقص در قابل است. معاندان و معارضان و سرکشان و متمرّدان زمينه قهر حضرت را فراهم ميآورند و گرنه در وجود مقدّس حضرت جز مهر نيست.
قهر حضرت نيز رحمت است؛ هم براي مجرم و هم براي ديگران. براي مجرمان مهر است؛ چرا که از استمرار جرمشان جلوگيري ميکند و براي ديگران مهر است؛ چون با نفي مجرم زمينه تعالي و پرورش براي مردمان بهتر فراهم ميگردد.
راوي گويد: امام به من فرمود:
يا ابا ابراهيم هوالمفرّج للکرب عن شيعته بعد ظنک شديد و بلاء طويل وجور فطوبي لمن ادرک ذلک الزمان.... [13] .
اي ابا ابراهيم، حضرت مهدي(ع) رنج و غم شيعه را پس از يک دورهِ سخت و بلايي طولاني و ستمي دراز ميزدايد و گشايش ميآفريند. خوشا آنان که آن زمان را درک کنند....
آري، «طوبي لمن ادرک زمانه و لحق اوانه و شهد ايّامه؛ خوشا آنان که زمانش را درک کنند، به آن زمان دست يابند و شاهد آن روزها باشند». [14] .
در تشرّفي که ابراهيم بن مهزيار داشته است، در آغاز گفتوگو امام به او ميگويد:
مرحباب يا ابا اِسحاق لقد کانت الايّام تعدني و ش لقاي والمعاتب بيني و بين علي تشاحط الدار و تراخي المزار تخيٍّل لي صورت حتّي کأن لم نخل طرفه عين من طيب المحادثه و خيال المشاهده و انا احمداللّه ربّي وليّ الحمد علي ماقيّض من التلاقي و رفّه من کربه التنازع والاستشراف ثمّ سألني عن اِخواني متقدّمها و متأخرها. [15] .
خوش آمدي اي ابا اسحاق. روزها نزديکي ديدارت را به من نويد ميداد و امور رضايت بخش ميان من و تو با اين که از هم دور بوديم و ديدارت به تأخير افتاده بود، ولي سيمايت را در خيال برايم به تصوير ميکشيد تا آنجا که گويا لحظهاي بدون لذّت گفتوگوي با تو و تصوّر ديدار تو نبودهام و من خدايم را که وليّ حمد است براي فراهم سازي ديدارت و گشايش بخشي از سختي درگيري و ستم سپاس ميگويم.
ابن مهزيار گويد: آنگاه امام(ع) از دوستان و برادرانم در گذشته و حال پرسيد.
در نقل ديگري آمده است که امام به او فرمود: «کنّا نتوقّع ليلاً و نهاراً؛ ما شب و روز در انتظار ديدارت بوديم». [16] .
اين است مهر امام و چنين است رافت امامت و اينگونه است دلسوزي و محبّت حجّت خدا؛ قهر او از مهرش نشأت ميگيرد و جنگ او براي صلح است. کشتار وي براي ايجاد حيات و زندگي در جامعه، تندياش نشان محبّت و ترش رويياش از روي دلسوزي، نهيبش براي آرام سازي و فريادش براي آرامش دهي است.
در نامه حضرت به شيخ مفيد آمده است:
انّا غير مهملين لمراعاتکم و لاناسين لذکرکم ولولا ذل لنزل بکم اللاواء واصطلمکم الاعداء. [17] .
ما نسبت به شما بيتوجه نيستيم و شما را از ياد نبردهايم و اگر چنين نبود، رنج و سختي برايتان پيش ميآمد و دشمنان شما را از ريشه در ميآوردند.
بنابراين، اگر در روايات، قهر بي بديل حضرت مطرح است، اين خود نشاني از مهر بي بديل اوست. نفي قهر نفي مهر است. ما نبايد در نفي روايات قهر حضرت شتاب کنيم و پنداريم که اين روايات چهرهِ خشني از حضرت ميسازد و مهر حضرت را نفي ميکند. اين دو در کنار هم در جايگاه ويژهِ خود دو روي يک سکّه است و اصلاً تعارضي در کار نيست.
رها کنيد کساني را که ميپندارند قصاص و اجراي حد الهي و مانند آن با مهر و محبّت ناسازگار است. بنگريد که خداوند چگونه قصاص را مطرح ميسازد: (ولکم في القصاص حيوه يا اولي الالباب)؛ [18] «اي عاقلان، قصاص مايهِ زندگي و حيات شماست».
پاورقي
[1] کافي، ج 1، کتاب الحجه، باب 15 نادر جامع في فضل الامام و صفاته، ص 200.
[2] بحار، ج 10، ص 5.
[3] کافي، ج 1، ح 4، ص220.
[4] همان، ج 1، ح 2، ص 204.
[5] بحار، ج 27، ح 10، ص 250.
[6] همان، ج 51، ص 80.
[7] همان، ج 51، ح 31، ص 76.
[8] همان، ج 51، ص 78.
[9] همان، ج 51، ح 23، ص 74.
[10] همان، ج 51، ح 24، ص 74.
[11] همان، ج 51، ح 24، ص 74.
[12] همان، ج 51، ص 81.
[13] همان، ج 52، ح 24، ص 129.
[14] همان، ج 52، ح 104، ص 236.
[15] همان، ج 52، ش 28، ص 34.
[16] دلائل الامامه، ص 541.
[17] بحار، ج 53، ص 175.
[18] بقره: 179.