بازگشت

روايت معتبري که بر قتل راضيان به قتل سيد الشهداء دلالت دارد


در مشرعه بحارالانوار،جلد2، ص234، آمده است:

«الروايه السادسه و ان کانت معتبره سنداً لکن متنها يدّل علي جواز قتل الراضي بالقتل و لا قائل له في الفقه و لابد من ردّه الي الراوي الا‌وّل اي عبدالسلام الهروي.

روايت ششم گرچه از نظر سند اعتبار دارد، ولي متن روايت بازگو کنندهِ اين است که جايز است کشتن کسي که به کشتن کسي راضي مي‌شود؛ در حالي که در فقه کسي به اين مطلب قائل نيست (تنها قاتل را مي‌کشند، نه کسي که راضي به قتل باشد) و لازم است که اين روايت را به راوي اوّل؛ يعني عبدالسلام هروي برگردانيم.» [1] .

دفاع ما

ما در ذيل متن روايت را مي‌آوريم، آن‌گاه به دفاع از آن مي‌پردازيم:

در بحارالانوار، جلد 52، صفحه 313 به نقل از علل‌الشرايع و عيون‌ا‌خبارالرضا(ع) آمده است:

«الهمداني، عن علي، عن ا‌بيه، عن الهروي قال قلت لا‌بي الحسن الرضا(ع) يابن رسول اللّه ما تقول في حديث روي عن الصادق(ع) انّه قال: اذا خرج القائم قتل ذراري قتله الحسين(ع) بفعال آبائها فقال(ع) هو کذلک فقلت و قول الله عزوجلّ «و لا تزر وازره وزر ا‌خري» ما معناه؟ قال صدق اللّه في جميع ا‌قواله و لکن ذراري قتله الحسين(ع) يرضون بفعال ابائهم و يفتخرون بها و من رضي شيئاً کان کمن ا‌تاه و لو انّ رجلاً قتل بالمشرق فرضي بقتله رجل بالمغرب لکان الراضي عنداللّه عزوجلّ شريک القاتل و انّما يقتلهم القائم(ع) اذا خرج لرضاهم بفعل آبائهم...»

عبدالسلام هروي گويد:

«از امام رضا(ع) پرسيدم اي پسر رسول خدا نظرتان دربارهِ حديثي که از امام صادق(ع) نقل شده که هر زمان حضرت قائم(ع) ظهور کند، نسل قاتلان امام حسين(ع) را به خاطر کار پدران‌شان مي‌کشد چيست؟ حضرت فرمود درست است. گفتم گفتهِ خداوند عزوجلّ است که هيچ کس بار گناه ديگري را به دوش نمي‌گيرد، معنايش چيست؟ حضرت فرمود: خداوند در همه گفتارش صادق است، ولي نسل قاتلان امام حسين(ع) از کار پدرانشان خرسند و راضي اند و بدان افتخار مي‌کنند و هر کس که به کاري راضي باشد چونان کسي است که آن را انجام داده است. و اگر مردي در مشرق عالم کشته شود و مردي در مغرب به قتل آن راضي باشد، اين شخص راضي نزد خدا شريک قاتل محسوب مي‌شود. حضرت قائم(ع) هم وقتي ظهور مي‌کند تنها به دليل رضايت اينان به کار پدرانشان آنان را مي‌کشد...».

در بحارالانوار، جلد 100، صفحه 94، باب 2 در اين باره که «هر کس راضي به کاري باشد چونان کسي است که آن کار را انجام داده»، رواياتي آمده است. در وسائل‌الشيعه جلد 11، صفحه 408 باب 5 نيز رواياتي آمده است که در آينده به برخي اشاره مي‌کنيم.

در مستدرک جلد 2 قديم صفحه 360 و 361 در باب 3 وجوب الامر و النهي بالقلب... و باب 4 وجوب انکار المنکر بالقلب علي کل حال و تحريم الرضا به‌و وجوب الرضا بالمعروف رواياتي آمده است.

به عنوان مثال در روايتي آمده‌

«...ثم اوحي ان قل لهم انّکم را‌يتم المنکر فلم تنکروه و سلط عليهم بخت نصر ففعل بهم، ما قد بلغک‌

... سپس خداوند وحي کرد که به آنان بگو: شما منکر را ديديد، ولي انکار نکرديدو خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط ساخت و او با آنان کرد آن چه را که تو مي‌داني.»

و در روايت ديگر آمده:

«...انّهم کانوا ثلاث فرق فرقه باشرت المنکر و فرقه انکرت عليهم و فرقه واهنت اهل المعاصي فلم تنکر و لم تباشر المعصيه فنجّي اللّه الذين انکروا و جعل الفرقه المواهنه ذرّاً و مسخ الفرقه المباشره قردهً...

...آنان سه دسته بودند؛ دسته‌اي که کار منکر را انجام دادند و دسته‌اي که انکار کردند و دسته‌اي که با اهل معصيت نرمي کردند و انکار نکردند، ولي معصيت را هم انجام ندادند. خداوند آنان را که انکار کرده بودند (يعني به اهل معصيت گفتند که چرا چنين کرديد) نجات داد و دسته‌اي را که نرمي کرده بودند، به شکل مورچه کرد و دسته‌اي را که معصيت انجام داده بودند، به شکل بوزينه مسخ کرد...»

و در روايتي ديگر آمده:

«...انّما يجمع الناس الرضا و الغضب ايّها الناس انّما عقر ناقه صالح رجل واحد فأ‌صابهم اللّه بعذابه بالرضا لفعله و آيه ذلک قوله عزوجلّ فتنادوا صاحبهم فتعاطي فعقر فکيف کان عذابي و نذر و قال فعقروها فدمدم عليهم ربّهم بذنبهم فسوّيها و لا يخاف عقبيها...

مردم را رضا و غضب دريک گروه قرار مي‌دهد. اي مردم شتر صالح را تنها يک نفر پي کرد، ولي خداوند عذابش را براي همه فرستاد؛ چرا که همه به آن کار راضي بودند و نشانهِ رضايت‌شان اين آيه است که: «همه دوست‌شان را خواندند و صدا کردند و او ناقه را پي کرد. حال چگونه بود عذاب و بيم دهي من» و آيه‌اي ديگر که: «همه شتر را پي کردند خداوند از اين رو آنان را به خاطر گناه‌شان در هم کوبيد و با خاک يکسان و صاف کرد و اوهرگز از فرجام اين کار بيم ندارد».

جواب اوّل:

ما از مجموع اين روايات استفاده مي‌کنيم که گرچه حدّ الهي تنها براي فاعل مباشر است مثل حد قتل که براي قاتل مباشر است و حدود ديگر نيز همين طور، ولي راضي هم به مانند مباشر گناهکار است و مستحق عذاب الهي. (مستحق عذاب الهي نه مستحق حدّ الهي) بنابراين، راضي هم در کنار مباشر استحقاق عذاب دارد؛ چون گناه مرتکب شده است، ولي حدّ، مخصوص فاعل مباشر است.

پس ازاين مقدّمه بايد بگوييم حضور حضرت مهدي و ظهور آن حضرت براي تبه‌کاران چون عذاب الهي است. او دست انتقام الهي است. او براي دشمنان و تبه کاران نقمت است و به هنگامي که با ظهور حضرت عذاب الهي فرا رسد و شمشير انتقام کشيده شود، ديگر راضي و فاعل مباشر هر دو با هم عذاب مي‌شوند و خشم الهي هر دو را در خود فرو مي‌برد. آن گونه که قوم صالح و برخي اقوام ديگر مشمول عذاب الهي شدند و مباشر و راضي در کنار هم نابود گرديدند.

بنابراين، با ظهور حضرت مهدي(ع) صاعقه شمشير او همه را مي‌گيرد و مباشر و راضي را با هم مي‌سوزاند.

براي روشن شدن بيشتر اين حقيقت ما در دو جهت بايد بيشتر کار کنيم:

الف) عذاب الهي مخصوص مباشر نيست و راضي را نيز در بر مي‌گيرد.

ب) ظهور حضرت براي دشمنان و تبه کاران چون عذابي الهي است.

در جهت اول رواياتي را مي‌آوريم:

«عن ابي عبداللّه(ع) قال لي: تنزل الکوفه؟ قلت نعم قال: فترون قتله الحسين بين اظهرکم؟ قال: قلت: جعلت فداک ما بقي منهم ا‌حد قال فأ‌ذا ا‌نت لاتري القاتل الا من قتل او من ولي القتل الم تسمع الي قول الله «قل قد جاءکم رسل من قبلي بالبيّنات و بالّذي قلتم فلم قتلتموهم ان کنتم صادقين» فايّ رسول الله قتل الذين کان محمد(ص) بين ا‌ظهرهم و لم يکن بينه و بين عيسي رسول انّما رضوا قتل اولئک فسمّوا قاتلين‌

راوي گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: کوفه هستي؟ گفتم آري. حضرت پرسيد: قاتلان امام حسين(ع) را در پيش رو مي‌بينيد؟ گفتم:فدايت گردم احدي از آنان باقي نمانده است. حضرت فرمود: بنابراين تو تنها کشنده و يا کسي که کار را به عهده داشته قاتل مي‌داني، آيا سخن خدا را نشنيده‌اي که مي‌گويد: «پيش از من پيامبراني همراه با بينات و با همان چه که مي‌گوييد آمد پس چرا آنان را کشتيد اگر راست مي‌گوييد» (آن‌گاه امام(ع) مي‌افزايد) کساني که محمد(ص) در ميانشان بود، کدام پيامبر را کشته بودند با اين‌که بين پيامبر(ص) و حضرت عيسي(ع) پيامبري نبود وتنها اينان راضي به قتل آنان شده بودند و در نتيجه قاتل ناميده شدند.» [2] .

عن ابي عبداللّه قال لمّا نزلت هذه الايه «قل قد جاءکم رسل من قبلي بالبينات و بالذي قلتم فلم قتلتموهم ان کنتم صادقين» و قد علم ان قالوا واللّه ما قتلنا ولاشهدنا قال و انّما قيل لهم ابروِ‌ا من قتلتهم فأ‌بوا.

چون اين آيه نازل شد که «بگو پيش از من پيامبراني همراه با بينات و با همان چه که مي‌گوييد آمد پس چرا آنان را کشتيد اگر راست مي‌گوييد» در حالي که گفتند ما نکشتيم و ما نبوديم حضرت فرمود تنها به آنان گفته شده بود که از قاتلان پيامبران تبرّي بجوييد و آنان تبرّي نجسته بودند.

بنابراين، وظيفه اين است که از گناه و گناهکاران، قلباً و اگر بتوانيم لساناً و يداً بي‌زاري بجوييم وگرنه مشمول عذاب آنان خواهيم شد. با وجود بيان روشن اين آيه، باز هم روايت مورد انکار نويسنده محترم مشرعه قرار گرفته، جاي تعجب است.

نسل قاتلان سيّدالشهداء(ع) از کار پدران خويش بي‌زاري که نمي‌جويند هيچ، رضايت هم دارند و بدان افتخار مي‌کنند و بدين شکل گناهکار محسوب مي‌شوند و مشمول عذاب الهي مي‌گردند و فعل گناه به آنان نيز نسبت داده مي‌شود.

«عن علي(ع) قال قال رسول الله (ص) من شهد ا‌مراً فکرهه کان کمن غاب عنه و من غاب عن امر فرضيه کان کمن شهده. [3] .

پيامبر خدا(ص) فرمود: هر کس که شاهد کاري باشد و آن را خوش ندارد، چونان کسي است که در آن کارحضور نداشته است و آن کس که حضور نداشته، ولي بدان راضي بوده است؛ چونان کسي است که حضور داشته است.»

«عن الرضا(ع) قال قلت له: لا‌يّ علّه ا‌غرق اللّه عزوجلّ الدنيا کلّها في زمن نوح(ع) و فيهم الاطفال و من لاذنب له فقال: ما کان فيهم من الا‌طفال لانّ اللّه عزوجلّ ا‌عقم اصلاب قوم نوح و ارحام نسائهم اربعين عاماً فانقطع نسلهم فغرقوا و لاطفل فيهم ما کان اللّه ليهلک بعذابه من لاذنب له و امّا الباقون من قوم نوح فاُغرقوا بتکذيبهم لنبيّ اللّه نوح (ع) و سائرهم اُغرقوا برضاهم بتکذيب المکذّبين و من غاب عن ا‌مر فرضي به کان کمن شاهده و ا‌تاه.

به حضرت رضا(ع) گفتم به چه دليل خداوند در زمان نوح(ع) همه مردم دنيا را غرق کرد، با اين‌که در ميان مردم بچّه‌ها و بي گناهان بودند؟ حضرت فرمود: درميان مردم بچه‌ها نبودند؛ چرا که خداوند صلب مردان را و رحم زنان را چهل سال عقيم کرد. در نتيجه نسل آنان منقطع شده بود، بنابراين غرق شدند در حالي که طفلي در ميانشان نبود خداوند چنين نيست که بي‌گناهان را عذاب کند. ديگر کساني که از قوم نوح مانده بودند اينان به دليل تکذيب نوح پيامبر(ع) غرق شدند و باقيمانده به دليل رضايتشان از تکذيب قوم نيز غرق گرديدند. (آن‌گاه امام(ع) فرمود:) هر کس که در کاري حضور نداشته باشد، ولي بدان راضي باشد چونان کسي است که شاهد آن کار وانجام دهنده آن است.» [4] .

دقت کنيد چگونه عذاب الهي راضيان به تکذيب نوح(ع) را فرا مي‌گيرد و رضايت، گناه نابخشودني محسوب مي‌شود و راضيان به تکذيب در کنار مباشران تکذيب قرار مي‌گيرند.

جاي تعجب است که چگونه نويسندهِ مشرعه بحارالانوار اين مجموعه گسترده از روايات را ناديده گرفته و تنها در سايهِ يک بررسي فردي، روايت را مخالف فقه و غيرمقبول دانسته است.

آيا ايشان به رواياتي که رضايت به کاري را در کنار انجام کار قرار داده است، توجه نداشته‌اند و آيا ايشان نمي‌دانسته‌اند که عذاب‌هايي که براي ملت‌ها مي‌آمده است، راضيان را نيز فرا مي‌گرفته و تنها مباشران تکذيب، مشمول عذاب نبوده‌اند.

«عن جعفر بن محمد عن آبائه عن عليّ: قال: العامل بالظلم والراضي به والمعين عليه شرکاء ثلاثه.

امام علي(ع) فرمود کسي که ظلم مي‌کند و فردي که رضايت به آن دارد و آن که به ظالم کمک مي‌کند، هر سه شريکند.» [5] .

و نيز:

«قال اميرالمؤ‌منين(ع) انما يجمع الناس الرضا و السخط فمن رضي ا‌مراً فقد دخل فيه و من سخطه فقد خرج منه.

اميرالمؤ‌منين(ع) فرمود: رضايت داشتن و خشم کردن، مردم را با هم مي‌سازد؛ هر کس که به کاري رضايت دهد در آن دخالت داشته است و هر کس بر کاري خشم گيرد از آن کار بيرون است.» [6] .

«عن اميرالمؤ‌منين(ع) انّه قال في خطبه له يذکر اصحاب الجمل: فواللّه لو لم يصيبوا من‌المسلمين الاّ رجلاً واحداً معتمدين لقتله بلا جرم لحلّ لي قتل ذلک الجيش کلّه اذ حضروه و لم ينکروا و لم يدفعوا عنه بلسان و لايد دع ما انهم قد قتلوا من المسلمين مثل العدّه الّتي دخلوا بها عليهم.

امام علي(ع) فرمود: به خدا سوگند اگر لشکر جمل تنها به يک نفر مسلمان بدون جرم به قصد کشتن وي آسيب مي‌زدند، کشتن همهِ آن لشکر براي من حلال مي‌شد؛ چرا که همه حاضر بوده‌اند و انکار نکرده‌اند و با زبان و دست از وي دفاع نکرده‌اند. بگذريم که آنان به تعداد خودشان از مردم کشته‌اند.» [7] .

«قال(ع) الراضي بفعل قوم کالداخل معهم فيه و علي کل داخل في باطل اثمان اثم العمل به واثم الرضا به.

امام علي(ع) فرمود: کسي که به کار گروهي رضايت دارد، چونان کسي است که همراه آن گروه در آن کار بوده است و هر کس که در کار باطلي باشد دو گناه بر اوست. يک: گناه انجام کار و دو: گناه رضايت به آن کار» [8] .

تا اين‌جا روشن شد که راضي گنه کار است و مشمول عذاب الهي و اين سنّت الهي است که عذاب دنيايي آنان را فرا مي‌گيرد.

و اما اين که حضور حضرت براي دشمنان و گنهکاران عذاب است و در نتيجه راضي و مباشر در کنار هم قرار مي‌گيرند با توجه به اين روايات روشن مي‌شود. بنگريد:

«... انّ اللّه تبارک و تعالي بعث محمّداً(ص) رحمهً و بعث القائم(ع) نقمهً؛

خداوند تبارک و تعالي پيامبر(ص) را براي رحمت و حضرت قائم(ع) را براي عذاب و انتقام‌گيري برانگيخت.» [9] .

«...ليس شأ‌نه الاّ بالسيف لا يستتيب ا‌حداً و لا يأ‌خذه في اللّه لومه لائم‌

حضرت جز با شمشيرکار ندارد از کسي نمي‌خواهد که توبه کند و در راه خدا سرزنش سرزنش گران او را نمي‌گيرد.» [10] .

«اذا تمنّي ا‌حدکم القائم فليتمنّه في عافيه فانّ اللّه بعث محمداً(ص) رحمه و يبعث القائم نقمه.

اگر کسي از شما آرزوي حضور حضرت قائم(ع) را دارد اين را با عافيت آرزو کند چرا که خداوند پيامبر را رحمت و حضرت قائم را براي عذاب مي‌فرستد.» [11] .

«... يکون رحمه للمؤ‌منين و عذاباً للکافرين.

حضرت براي مؤ‌منان رحمت و براي کافران عذاب است.» [12] .

«... فياطوبي لمن ا‌درکه و کان من انصاره و الويل کل الويل لمن خالفه و خالف ا‌مره و کان من ا‌عدائه ثم قال‌... يقوم يأ‌مر جديد و سنّه جديده و قضاء جديد علي العرب شديد و ليس شأ‌نه الاّ القتل و لا يستنيب [لايستتيب] ا‌حداً و لا تأ‌خذه في اللّه لومه لائم.

خوشا به حال آناني که او را درک کنند و از يارانش باشند و واي و عذاب بر کسي که با او و دستور او مخالفت کند و از دشمنان وي باشد...» [13] .

او به کاري جديد

او به کاري جديد، سنّت جديد و داوري جديد که بر عرب‌ها سخت است قيام مي‌کند و جز کشتار نمي‌نکند و احدي را توبه نمي‌دهد و سرزنش سرزنش گران در او تأ‌ثيري ندارد.

«...قلت: ايسير بسيره محمد(ص) قال هيهات هيهات يازراره ما يسير بسيرته قلت جعلت فداک لمَ؟قال: انّ رسول اللّه(ص) سار في امّته باللّين کان يتأ‌لّف الناس و القائم(ع) يسير بالقتل بذلک اُمر في الکتاب الذي معه ان يسير بالقتل و لا يستيتب ا‌حداً ويل لمن ناواه.

پرسيدم آيا چونان روش پيامبر را دارد؟ حضرت فرمود: هرگز اي زراره، او به روش پيامبر حرکت نمي‌کند. پرسيدم فدايت شوم چرا؟ حضرت فرمود: رسول خدا با نرمي در ميان امّتش حرکت کرد و با مردم انس مي‌گرفت، ولي حضرت قائم(ع) با جنگ و کشتار حرکت مي‌کند و چنين مأ‌موريتي دارد، او با کشتار حرکت مي‌کند و احدي را توبه نمي‌د‌هد و واي بر هر کس که با او دشمني کند.» [14] .

احاديث ديگري در اين زمينه نيز هست که انشاءالله در مقاله‌اي جداگانه از مجموع اين احاديث که بازگو کننده قهر حضرت است سخن خواهيم گفت. (اين روايات نيز به دفاع همه جانبه‌اي نيازمندند و شايد مقاله دفاع از روايات مهدويّت (3) به اين بحث بپردازد.)

تا اين‌جا روشن شد که ما تنها اين تک روايت را نداريم که حضرت مهدي(ع) راضيان به قتل امام حسين(ع) را مي‌کشد، بلکه روايات بسياري داريم که رضايت به قتل را گناهي همانند قتل دانسته است و همان‌گونه که قاتل مباشر به عذاب الهي دچار مي‌شود، راضي به قتل نيز در گناه وي سهيم و مشمول عذاب الهي است.

دقت کنيد، در اين جواب روشن شد که سخن از حد الهي نيست. حدّ تنها براي مباشر قتل است، ولي گناه و عذاب دنيوي براي راضي نيز هست. اين مجموعهِ گسترده از روايات را کسي نمي‌تواند بدون تأ‌مل و با شتاب ردّ کند و آن را ناديده بگيرد؛ بايد تامل کرد تاتوجيه آن را يافت.

شگفت‌انگيز است که نويسنده محترم در جلد 1 مشرعه صفحه 154 و 155 بر روايت غرق در زمان حضرت نوح(ع) حاشيه‌اي نقد گونه دارند تقريباً عکس اين حاشيه شان.

ايشان در آنجا مي‌خواهند بگويند که در عذاب دنيوي خشک و تر و خوب و بد با هم مي‌سوزند و استناد مي‌کنند به آيهِ 25 سوره انفال که مي‌گويد:

«واتقوا فتنه لاتصيبن الذين ظلموا منکم خاصّه»

و توضيح حضرت رضا(ع) را در روايت غرق بر خلاف اين آيه مي‌دانند. امام رضا(ع) در آن روايت در پاسخ به سؤ‌ال کننده‌اي فرموده‌اند که در زمان غرق نه اطفال بودند و نه بي گناهان و همهِ کساني که غرق شدند يا خود تکذيب کنندهِ نوح بودند و يا راضي به تکذيب نوح. و هرگز آن عذاب، بي‌گناهي را نابود نساخت. ايشان اين روايت را برخلاف آيه‌اي مي‌داند که اشاره شد که در آن آيه آمده است:

«از عذابي بترسيد که تنها به ظالمان نمي‌رسد (يعني ديگران را نيز در خود فرو مي‌برد)».

بنگريد در حاشيه ايشان‌

«اقول:...و علي کل الروايه بظاهرها مخالف لقوله تعالي: و اتقوا فتنه لاتصيبن الذين ظلموا منکم خاصه و نحن نري ان تقصير بعض الا‌فراد في امر الصّحه يسبّب ابتلاء جماعات کثيره من الجيران من الاطفال و الشيوخ و الشباب بامراض موذيه و تقصير بعضهم في الاقتصاد يوجب فقر اکثر الشعب و افراط بعض الزعماء الحمقي مثل هلتر و صدام و چنگيز المغول و بريد و داود الافغان و موافقيهم و کز عماء عدّه من الاحزاب الجهاديه الافغانيه و الطالبان الافغانيين والباکستان اوجب بوارالعباد و البلاد و هلاکهم و فسادها و فناءالحرث و الصنعه و اسباب الحياه...

نعم العذاب الاخروي لا يبتلي به الاّ المستحقّ لايضرّکم من ضلّ اذا اهتديتم لکنّه غير الاثار الوضعيه في الدنيا فانّها تصل الي الظالم و المظلوم و ان کان يستحق المظلوم عوضه حسب القوانين العدليه...

در هر صورت ظاهر روايت مخالف با آيه‌اي است که مي‌گويد: «بترسيد از فتنه‌اي (عذابي) که تنها به ظالمان شما نمي‌رسد.» در حالي که ما مي‌بينيم تقصير بعضي از افراد در ارتباط با امور بهداشتي باعث مي‌شود که عدهِ زيادي از همسايگان را از کودک و پير و جوان به امراض آزار دهنده مبتلا سازد و نيز تقصير بعضي در ارتباط با مسايل اقتصادي موجب فقر بسياري از ملت گردد. يا افراط و تندروي برخي از رهبران احمق چون هيتلر و صدام و چنگيزخان مغول و برژنف و داود افغاني و موافقان آنان و چون رهبران تعدادي از احزاب جهادي افغانستان و نيز طالبان افغاني و پاکستاني باعث هلاک بندگان خدا و کشورها و نابودي آنان و فساد آن‌ها و از بين رفتن کشاورزي، صنعت و ديگر وسايل زندگي شد.

آري، عذاب اخروي تنها اهل آن را فرا مي‌گيرد. اگر شما هدايت يابيد، کسي که گمراه شده است ضرري به شما نمي‌رساند، ولي عذاب اخروي غير از آثار وضعي دنيوي است؛ اين آثار وضعي دنيوي به ظالم و مظلوم مي‌رسد. اگر چه مظلوم طبق قانون عادلانه جبران آن را استحقاق دارد...»

کوتاه سخن اين که نظر ايشان درباره دو حديث امام رضا(ع) تاحدودي متضاد است و در هر صورت اين نظرشان براي حل حديث اول امام رضا(ع) و جواب اولي که ما داديم راه‌گشاست.

ايشان حتّي پذيرفته‌اند که عذاب‌هاي دنيوي پاکان را نيز فرا مي‌گيرد؛ در نتيجه جواب ما که گفتيم راضيان به قتل گناهکارند و مشمول عذاب، ديگر نبايد براي ايشان پذيرفتني نباشد.

جواب دوم‌

همچنين رضايت به قتل امام حسين(ع) با رضايت به قتل ناحقّ يک فرد عادي قابل مقايسه نيست. قتل سيد الشهدا و رضايت به قتل آن امام(ع) صف ايماني و عقيدتي فرد را مشخص مي‌سازد و او را واجب‌القتل مي‌کند. راضي به قتل در صف قاتل قرار مي‌گيرد و دشمن امام حسين(ع) محسوب مي‌شود و مستحق عذاب الهي و قتل است. اين سخن چندان به دور از عدل و انصاف نيست که اين گونه نويسندهِ محترم مشرعه آن را نپذيرد و نفي کند.

گفتني است که امام(ع) در اين روايت معتبربا توجه به آن‌چه که نويسندهِ محترم در نظر داشته در مقام دفاع از قتل فرد راضي به قتل سيد الشهدا(ع) برآمده و آن را به زيبايي اثبات فرموده است. بايد بيشتر تأ‌مل کرد و با دقت فزون‌تري همراه شد وگرنه سنگ بر سنگ نمي‌ماند و اين ميراث بزرگ از دست مي‌رود. چرا بايد نويسندهِ محترم مشرعه با يک نگاه ابتدايي و فردي روايتي نوراني که معتبر و با روايات بسيار معاضَد و مورد پذيرش همهِ عالمان است را اين چنين شتاب زده طرد و نفي کند و علم آن را به راوي اول روايت واگذارد.

نه کار آن‌ها که بي درنگ روايتي را مي‌پذيرند و هرگز در مفاد آن تأ‌مل نمي‌کنند - تا مفادش مخالف قرآن نباشد پذيرفته است - و نه کار ايشان که اين‌گونه بي‌درنگ روايت را نفي مي‌کند و در فهم و دريافت آن تأ‌مل نمي‌کند.هيچکدام پذيرفته نيست.

به عقيدهِ ما آن‌قدر روايات شيعه ناب، سره، خالص و پيراسته است که شايستهِ چنين بي‌مهري از سوي دوستان نباشد.

رواياتي که مورد بي مهري قرار گرفته به سادگي قابل جواب دادن است و اين نشان از آن دارد که اين عزيزان در فهم روايت دقّت نمي‌کنند و شتاب‌زده به طرد و نفي مي‌پردازند.

آري، بدبيني نسبت به روايات اهل سنّت که بيشتر در معرض تحريف و جعل بوده بجاست. همان گونه که خود روشنفکران اهل سنّت چنين بدبيني را نسبت به روايات خود دارند، ولي روايات شيعه که در طول تاريخ پالايش و پيرايش شده است و امامان اهل بيت(ع) آن‌ها را پيراسته‌اند، ديگر کمتر مورد بدبيني بايد باشد و بيشتر بايد به فهم و درايت حديث توجه کرد؛ نه به نفي و طرد حديث.


پاورقي

[1] مشرعه بحارالانوار، ج 2، صفحه 234.

[2] بحارالانوار، ج 100، ص 95، ح 4.

[3] وسائل، ج 11، ص 409، ح 2.

[4] وسائل‌الشيعه، ج 11، ص 409، ح 2.

[5] همان، ح 6.

[6] همان، ح 9.

[7] همان، ح 11.

[8] همان، ح 12.

[9] بحارالا‌نوار، ج 52، ص 315، ح 9.

[10] بحارالا‌نوار، ج 52، ص 354، ح 114.

[11] بحارالا‌نوار، ج 52، ص 376، ج 176.

[12] بحارالا‌نوار، ج 52، ص 322، ح 30.

[13] بحارالا‌نوار، ج 52، ص 349، ح 99.

[14] بحارالا‌نوار، ج 52، ص 353، ح 109.