بازگشت

روايتي که از ايمان و صلاح عموم مردم و نيز آشتي عموم درندگان


در مشرعه، بحارالا‌نوار، جلد 2، صفحه 230 آمده است:

«في مرسله الاحتجاج لا يبقي کافر الا آمن و لاطالح الا صلح و تصطلح في ملکه السباع... لعلّها ان صحّت محموله علي الغلبه و امّا اصلاح العموم فهو غير واقع جزماً حسب التجربه من لدن آدم(ع) الي يومنا فما دام الاختيار مفروضاً فلابدّ من التخلف حسب الطبيعه البشريه و اما اصطلاح السباع بينها فان کان کنايه عن شي اخر فهو و الاّ فهو غير محتمل.

در مرسله کتاب احتجاح آمده است که کافري نمي‌ماند جز اين‌که مؤ‌من مي‌شود و بدکاري نيست مگر اين‌که صالح و شايسته مي‌شود. و در زمان حکومت حضرت درندگان با هم آشتي مي‌کنند...»

سپس ايشان دربارهِ مفاد اين حديث اين گونه داوري مي‌کند که اگر اين روايت درست باشد محمول بر غالب است (يعني غالب مردم ايمان مي‌آورند) و امّا اين‌که عموم مردم اصلاح شوند اين قطعاً تحقق نخواهد يافت؛ آن گونه که از زمان حضرت آدم(ع) تا به امروز تجربه کرده‌ايم؛ چون تا زماني که اختيار باشد، قطعاً طبق طبيعت بشر خلاف هم هست.

و امّا آشتي کردن درندگان اگر کنايه از چيز ديگري باشد (مثلاً کنايه از صلح و صفاي بين مردم) که همان، وگرنه آشتي بين درندگان احتمال آن نمي‌رود.

دفاع ما:

به نظر مي‌رسد ايشان تنها استبعادي ارايه داده است و استبعاد ايشان حتي جواب لازم ندارد؛ چون ايشان برهاني بر بطلان اين معني ارايه نداده است. چه دليل عقلي‌اي داريم که از تحقق ايمان همهِ مردم آن زمان و تحقق صلاح همه منع کند؟ و نيز چه دليل و برهاني بر تحقق نيافتن سازش درندگان در آن زمان وجود دارد؟ تحولاّتي که در زمان ظهور پديد مي‌آيد، بيش از اين‌ها را در پي دارد صرف استبعاد که دليل نيست وقتي که روايت اثبات مي‌کند و شما دليلي بر نفي آن نداريد بايد بپذيريد (دقت شود اشکال ما تنها در ارتباط با مناقشهِ دلالي نويسندهِ محترم است)

در اين جا مناسب است که به روايات مشابه اين روايت اشاره کنيم. اين روايات از پديد آمدن تحوّل عجيبي در زمان حکومت حضرت حکايت دارد.

در حديث اربعمأه آمده است‌

«واصطلحت السباع والبهائم؛

درندگان و حيوانات با هم سازش و آشتي مي‌کنند». [1] .

و اگر بنا باشد اين تحول شگفت پذيرفته نشود و در نتيجه آشتي حيوانات را نپذيريم، چيزهاي بسيار ديگري از اين دست نيز نبايد پذيرفته شود. مانند از بين رفتن کينه‌ها و بهبودي يافتن همه مريضان و...

ولي حق آن است که چنان تحولي در زمان حضرت پديد مي‌آيد و در جاي خود تبيين شده است که در سايهِ آن پذيرش اين امور کاملاً طبيعي و بدون مشکل است.

بررسي تحولات زمان ظهور و پيامدهاي آن از ديدگاه روايات بسيار جالب و شگفت‌انگيز است.

همچنين در روايتي که به علايم ظهور اشاره مي‌کند آمده است:

«... و را‌يت البهائم تفرس بعضها بعضاً...؛

و مي‌بيني که حيوانات يکديگر را مي‌درند». [2] .

در المنجد آمده است:

«البهيمه جمع بهائم کل ذات اربع قوائم من دواب البر و الماء ماعدا السباع و الطيور.

بهيمه که جمعش بهايم است به هر چهار پايي از حيوانات دريايي و بياباني به جز درندگان و پرندگان گفته مي‌شود.»

در مفردات نيز چنين آمده است:

البهيمه ما لا نطق له و ذلک لما في صوته من الابهام لکن خصّ في‌التعارف بماعدا السباع و الطير فقال تعالي احلت لکم بهيمه الا‌نعام‌

بهيمه حيوان است که نطق ندارد چرا که در صداي او ابهام است ولي در عرف‌، ويژه حيوانات غير درنده و پرنده است خداوند متعال فرموده است: چهارپايان براي شما حلال شده است.

با کمي تأ‌مل و با توجه به لغت روشن است که درندگي حيوانات پيش از ظهور تنها مربوط به درندگان نيست. واژهِ بهايم براي غير درندگان به کار مي‌رود. به علاوه، درندگي درندگان چيز تازه‌اي نيست؛ آن‌چه از علايم ظهور است اين است که خوي درندگي و وحشي‌گري در حيوانات غير درنده هم به اوج مي‌رسد و آن حيوانات هم يکديگر را مي‌درند.

اوج درندگي حيوانات قبل از ظهور، به درندگي حيوانات غير درنده مي‌انجامد و پس از ظهور با پديد آمدن آن تحول ژرف، درندگان حتي با هم آشتي و سازش مي‌کنند.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 52، ص 316، ح 11.

[2] بحارالا‌نوار، ج 52، ص 258، ح 147.