روايت معتبري که از پذيرفته نشدن توبه در زمان ظهور سخن مي گوي
در مشرعه بحارالانوار، جلد دوم، صفحه 210 مينويسد:
در باب پنج از شصت و شش روايتي که در اين باب آمده است، تنها يک روايت معتبر است و آن صحيحه ابن رئاب است و درباره آن ميگويد:
اقول: و الاولي ردّ علمها الي قائلها و لا يتيسّر للمحقق الحکم بعدم قبول التوبه حين ظهور المهدي عجّل الله فرجه
سزاوارتر آن است که دانش اين روايت را به گويندهاش واگذاريم و محقق نميتواند بگويد که توبه در هنگام ظهور حضرت مهدي(ع) پذيرفته نيست.
متن حديث
ابي، عن سعد، عن ابن ابي الخطّاب، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن ابي عبداللّه(ع) انّه قال:
في قول اللّه يوم يأتي بعض آيات ربّک لا ينفع نفساً ايمانها لم تکن آمنت من قبل فقال: الايات هم الائمه و الايه المنتظر هوالقائم(ع) فيومئذٍ لا ينفع نفساً ايمانها لم تکن آمنت من قبل قيامه بالسيف و ان آمنت بمن تقدّمه من آبائه(ع) [1] .
امام صادق(ع) دربارهِ گفتهِ خداوند عزّوجلّ: «روزي که بعضي از آيات پروردگارت تحقق پذيرد، ايمان افرادي که قبلاً ايمان نياوردهاند يا در ايمانشان عمل نيکي انجام ندادهاند، سودي به حالشان نخواهد داشت.» فرمود: آيات همان امامان(ع) هستند و آيهاي که انتظار او ميرود امام قائم(ع) است؛ در آن روز ايمان کساني که قبل از قيام حضرت با شمشير، بوده است. سودي نخواهد داشت گرچه به امامان پيشين يعني پدران حضرت(ع) ايمان داشته باشد.
گفتني است علامه طباطبايي نيز در تفسير الميزان، مينويسد:
و قد عدت في الروايات من تلک الايات خروج دابه الارض و الدخان و خروج يأجوج و مأجوج و هذه امور ينطق بها القرآن الکريم و عدّ منها غير ذلک کخروج المهدي(ع) و نزول عيسي بن مريم و خروج الدجال و غيرها و هي و ان کانت من حوادث آخر الزمان لکن کونها ممّا يغلق بها باب التوبه غير واضح. [2] .
در روايات، خروج دابه الارض و دخان و خروج يأجوج و مأجوج از همين آيات محسوب شده است و اين آيات در قرآن نيز آمده است. و از همين آيات محسوب ميشود آياتي چون خروج حضرت مهدي(ع) و نزول عيسي(ع) و خروج دجّال و ديگر آيات. و اين آيات گرچه از حوادث آخر الزمان محسوب ميشود، ولي اين که با حضور اينها باب توبه بسته شود روشن نيست.
دفاع ما
با توجه به چند نکته پذيرفته نشدن توبه در زمان ظهور پس از اتمام حجتها و ابلاغ پيامها آن زمان که حضرت دست به شمشير ميبرد توجيه شدني است.
الف: کساني که تا آن زمان که امام دست به شمشير ميبرد، ايمان نياوردهاند ديگر ايمان واقعي نميآورند و ايمانشان صوري و منافقانه است و امام مهدي(ع) هر منافقي را از دم تيغ ميگذراند...
ثم يدخل الکوفه فيقتل بها کل منافق مرتاب [3] .
آنگاه امام به کوفه ميرود و هر منافق ترديد کننده را ميکشد.
ب: حضور، ظهور و دست به شمشير بردن امام چون عذاب و صاعقهاي دنيايي است که به هيچ کس رحم نميکند. تا قبل از آن که عذاب الهي در دنيا فرا رسد توبه و پذيرش سودمند است، ولي پس از عذاب ديگر توبه و پذيرش سودي ندارد. توبه و پذيرش کساني که پس از شروع جنگ و دست به شمشير بردن امام است، چونان توبه کساني است که با ديدن عذاب دنيايي توبه ميکنند؛ اين توبه پذيرفته نيست.
براي توضيح بيشتر به اين آيات بنگريد و در تفسير و روايات ذيل آنها دقت کنيد.
آيات:
1-(هل ينظرون الاّ ان تأتيهم الملائکه او يأتي ربّک او يأتي بعض آيات ربّک يوم يأتي بعض آيات ربّک لاينفع نفساً ايمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت في ايمانها خيراً قل انتظروا انّا منتظرون).
آيا جز اين انتظار دارند که فرشتگان (مرگ) به سراغشان آيند يا خداوند (خودش) به سوي آنها بيايد يا بعضي از آيات پروردگارت (و نشانههاي رستاخيز) بيايد؟ امّا آن روز که بعضي از آيات پروردگارت تحقّق پذيرد، ايمان آوردن افرادي که قبلاً ايمان نياوردند يا در ايمانشان عمل نيکي انجام ندادهاند، سودي به حالشان نخواهد داشت. بگو (اکنون که شما چنين انتظارات نادرستي داريد) انتظار بکشيد ما هم انتظار (کيفر شما را) ميکشيم. [4] .
2-(ان الذين حقّت عليهم کلمه ربّک لا يومنون و لو جاء تهم کلّ آيه حتّي يروا العذاب الاليم فلو لا کانت قريه آمنت فنفعها ايمانها الاّ قوم يونس لمّا آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزي في الحيوه الدنيا و متّعنا هم الي حين.
آنان که فرمان پروردگار تو بر آنان تحقق يافته و به جرم اعمالشان توفيق هدايت را از آنها گرفته است، هرگز ايمان نميآوردند؛ هر چند تمام آيات (و نشانههاي الهي) به آنان برسد تا زماني که عذاب دردناک را ببينند. چرا هيچ يک از شهرها و آباديها ايمان نياوردند که (ايمانشان به موقع باشد و) به حالشان مفيد افتد؛ مگر قوم يونس. هنگامي که آنها ايمان آوردند عذاب رسوا کننده را در زندگي دنيا از آنان بر طرف ساختيم و تا مدت معيني آنها را بهرهمند ساختيم). [5] .
3-(و يقولون متي هذا الفتح ان کنتم صادقين قل يوم الفتح لا ينفع الذين کفروا ايمانهم و لا هم ينظرون فأعرض عنهم وانتظر انّهم منتظرون.
آنان ميگويند: اگر راست ميگوييد اين پيروزي شما کي خواهد بود؟ بگو روز پيروزي ايمان آوردن سودي به حال کافران نخواهد داشت و به آنها هيچ مهلت داده نميشود. حال که چنين است از آنها روي بگردان و منتظر باش آنها نيز منتظرند). [6] .
4-(فلّما جاءتهم رسلهم بالبيّنات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا به يستهزئون فلّما راوا باسنا قالوا آمنّا باللّه وحده و کفرنا بما کنّا به مشرکين فلم يک ينفعهم ايمانهم لمّا راوا بأسنا سنّه اللّه التي قد خلت في عباده و خسر هنالک الکافرون.
هنگامي که رسولانشان دلايل روشن براي آنان آوردند، به دانشي که خود داشتند خوشحال بودند، ولي آنچه را که به تمسخر ميگرفتند آنان را فرا گرفت. هنگامي که عذاب ما را ديدند، گفتند: هم اکنون به خداوند يگانه ايمان آورديم و به معبودهايي که همتاي او ميشمرديم کافر شديم. امّا هنگامي که عذاب ما را مشاهده کردند ايمانشان براي آنها سودي نداشت. اين سنّت خداوند است که همواره در ميان بندگانش اجرا شده و آنجا کافران زيانکار شدند). [7] .
روايات
تفسير نورالثقلين، در ذيل آيه 158 از سوره انعام رواياتي مشابه اين روايت را ميآورد.
بنگريد به روايت سيصدوپنجاه هفت که خروج قائم منتظر را از اين آيات ميداند:
«قال الصادق جعفر بن محمد(ع) في قول اللّه عزوجلّ «يوم يأتي بعض آيات ربّک لا ينفع نفساً ايمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت في ايمانها خيراً» يعني خروج القائم المنتظر منّا
امام صادق(ع) درباره گفتهِ خداوند عزّوجل، ميگويد: «آن روز که بعضي از آيات پروردگارت تحقق پذيرد ايمان آوردن افرادي که قبلاً ايمان نياوردهاند يا در ايمانشان عمل نيکي انجام ندادهاند، سودي به حالشان نخواهد داشت»، فرمود: منظور خروج حضرت قائم منتظر(ع) ماست). [8] .
در روايتي ديگر ازامام رضا(ع) سؤال ميشود که چرا ايمان فرعون پذيرفته نشد، امام ميفرمايد:
«چون به هنگام ديدن عذاب ايمان آورد و چنين ايماني پذيرفته نيست.»
آن گاه امام به تقويت اين سنّت در گذشته و آينده اشاره ميفرمايد و آيهِ(فلّما راوا بأسنا قالوا آمنّا باللّه وحده و کفرنا بما کنّا به مشرکين فلم يک ينفعهم ايمانهم، لمّا راوا بأسنا و آيهِ يوم يأتي بعض آيات ربّک)... را گواه ميگيرد. [9] .
بدين شکل چه اشکالي دارد اگر کسي حقيقت را پس از ظهور حضرت و اتمام حجّت و ابلاغ پيام نپذيرفت، ديگر پس از شمشير کشي حضرت (قيام بالسيف) توبهاش پذيرفته نباشد.
آن گونه که امام هادي(ع) در موردي به آيهِ «فلّما راوا بأسنا قالوا امناباللّه وحده» استناد کردند و حکم به قتل فردي مسيحي دادند که با زن مسلمان زنا کرده بود و هنگامي که خواسته بودند او را بکشند ايمان آورده و مسلمان شده بود.
بنگريد
«قدّم الي المتوکّل رجل نصرانّي فجر بامراه مسلمه فأراد ان يقيم عليه الحدّ فأسلم فقال يحيي ابن اکثم الايمان يمحو ما قبله و قال بعضهم يضرب ثلاثه حدود فکتب المتوکل الي علي بن محمد النقي يسأله فلمّا قرا الکتاب کتب يضرب حتي يموت فأنکر الفقهاء ذلک فکتب اليه يسأله عن العلّه فقال: بسم اللّه الرحمن الرحيم فلّما راوا بأسنا قالوا آمنّا باللّه وحده و کفرنا بما کنّا به مشرکين السوره قال فأمر المتوکل فضرب حتي مات.
مردي مسيحي را که با زن مسلمان زنا کرده بود؛ نزد متوکل آوردند. متوکل خواست تا حد را بر وي جاري سازد، مسيحي چون چنين ديد مسلمان شد. يحيي بن اکثم گفت: ايمان، گذشته اين مرد را از بين ميبرد. برخي ديگر گفتند: بايد اين فرد به اندازهِ سه حد تازيانه بخورد. متوکل به امام هادي(ع) نامهاي نوشت و حکم اين قضيه را از امام پرسيد. حضرت پس از خواندن نامه در پاسخ آن نوشت: اين مرد مسيحي بايد (آنقدر) زده شود تا بميرد. فقيهان اين فتواي امام را نپسنديدند، متوکل براي امام نامه نوشت و علت اين فتوا را پرسيد. حضرت نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم. چون آنان عذاب ما را ديدند گفتند که به خداوند يکتا ايمان آورديم و به آن چه شرک ميورزيديم کافر شديم... راوي گويد متوکل دستور داد او را (آنقدر) بزنند تا بميرد.» [10] .
به اين روايات نيز بنگريد
«ابراهيم بن محمد الهمداني قال قلت لابي الحسن الرضا(ع) لايّ علّه غرق اللّه تعالي فرعون و قد آمن به و اقرّ بتوحيده؟
قال لانّه آمن عند روِيه البأس و الايمان عند روِيه البأس غير مقبول و ذلک حکم اللّه تعالي ذکره في السلف و الخلف قال اللّه عزّوجلّ فلمّا راوا بأسنا قالوا آمنا باللّه وحده و کفرنا بما کنّا به مشرکين فلم يک ينفعهم ايمانهم لما راوا بأسنا و قال عزّوجلّ: يوم يأتي بعض آيات ربّک لا ينفع نفساً ايمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت في ايمانها خيراً و هکذا فرعون و ملاءه لمّا ادرکه الغرق قال آمنت انه لا اله الاّ الذي آمنت به بنواسرائيل و انا من المسلين فقيل له الان و قد عصيت قبل و کنت من المفسدين.» [11] .
«عن جعفربن رزق اللّه قال قدم الي المتوکل رجل نصرانيّ فجر بامراه مسلمه فأراد ان يقيم عليه الحد فأسلم فقال يحيي بن اکثم قد هدم ايمانه شرکه و فعله و قال بعضهم يضرب ثلاثه حدود و قال بعضهم يفعل به کذا و کذا فأمر المتوکل بالکتابالي ابي الحسن الثالث(ع) و سؤاله عن ذلک فلمّا قرا الکتاب کتب: يضرب حتي يموت فأنکر يحيي بن اکثم و انکر فقهاء العسکر ذلک و قالوا:يا اميرالمؤمنين عن هذا فأنّه شي لم ينطق به کتاب و لم تجي به سنّه فکتب اليه: ان فقهاء المسلمين قد انکروا هذا و قالوا: لم تجي به سنّه و لم ينطق به کتاب فبين لنا لم اوجبت عليه الضرب حتي يموت فکتب بسم الله الرحمن الرحيم فلمّا احسّوا بأسنا قالوا آمنّا باللّه وحده و کفرنا بما کنّا به مشرکين فلم يک ينفعهم ايمانهم لمّا راوا بأسنا سنّه اللّه الّتي قد خلت في عباده و خسر هنالک الکافرون فأمر به المتوکل فضرب حتي مات.» [12] .
بنابراين، ممکن است هنگامي که امام ظهور ميکند، پس از اتمام حجّت و ابلاغ پيام اگر کسي ايمان نياورد، ديگر ايمان او پذيرفته نيست؛ چرا که امام دست به شمشير برده و دشمن، مرگ را در برابر چشم خود ميبيند.
و به نظر ميرسد با کمي دقت اين حقيقت جا ميافتد، البته ما با گفتهِ علامه طباطبايي مشکلي نداريم. ايشان تنها مينويسد بسته شدن باب توبه با حضور اين آيات روشن نيست.
اين گفته نشان دهندهِ آن است که بايد در اين زمينه تأمل کرد و تأمل چنين حکم ميکند که ميتوان با توجه به انتقامگيري امام زمان(ع) و برخورد سنگين حضرت - که کاملاً با انبياي ديگر متفاوت است - اين حقيقت را توجيه کرد که پس از ظهور و اتمام حجّت و دست به شمشير بردن، ديگر توبهِ کسي پذيرفته نيست. شايد بتوان گفت که حجّت، قبل از آمدن حضرت در نزديک ظهور بر همه تمام ميشود و يکي از اهداف امام(ع) تصفيهِ انسانهاست.
البته توبهِ قوم يونس در اين زمان پذيرفته شد، و اين استثناء است همان گونه که آيه بر آن دلالت دارد «الاّ قوم يونس» و شايد استثناء هم نباشد، چون آنان پيش از نزول عذاب توبه کردند.
بنابراين، ظهور حضرت چون عذابي آسماني براي دشمنان تلقي ميگردد که اگر سخن آن حضرت مقبولشان نيفتد، ديگر پس از قيام به سيف توبهِ کسي پذيرفته نيست.
اين حقيقت در بحارالانوار، چنين آمده است:
«... و قوله تعالي(هل ينظرون الاّ ان تأتيهم الملائکه او يأتي ربّک او يأتي بعض آيات ربّک) يخبر محمداً صلّي اللّه عليه و آله وسلّم عن المشرکين و المنافقين الذين لم يستجيبوا للّه و لرسوله فقال: هل ينظرون الاّ ان تأتيهم الملائکه او يأتي ربّک او يأتي بعض آيات ربّک يعني بذلک العذاب يأتيهم في دارالدنيا کما عذّب القرون الاولي فهذا خير يخبر به النبي(ص) عنهم.
ثمّ قال: يوم يأتي بعض آيات ربّک لا ينفع نفساً ايمانها لم تکن آمنت من قبل الايه يعني لم تکن آمنت من قبل ان تجيِ هذه الايه و هذه الايه هي طلوع الشمس من مغربها...» [13] .
از اين روايت به دست ميآيد: منظور از بعضي از آيات پروردگار همان عذاب دنيايي است و در اين روايت گر چه بر طلوع خورشيد از مغرب تطبيق داده شده است، ولي در روايت مورد بحث بر حضرت تطبيق داده شده است و با توجه به اين که ظهور حضرت براي کفار و مشرکان و ديگر دشمنان عذاب است - چرا که به آنان امان نميدهد - لذا پس از ظهور و اتمام حجت و دست به شمشير شدن او ديگر توبهِ کسي پذيرفته نيست.
در پايان يادآور ميشويم اين که حضور حضرت چون صاعقهاي آسماني براي دشمنان است، هيچ مشکلي ندارد و چهرهِ مهر و عطوفت آن حضرت را خدشهدار نميسازد. اين خشم و خشونت در برابر کساني است که شايستهِ آن هستند وگرنه در برابر آناني که طرفدار حق و يا جوياي حق هستند، مهر و مهرباني حضرت مطرح است.
گفتني است آنچه امروز بر برخي زبانها افتاده است که چهرهِ خشم و خشونت و انتقامگيري حضرت را ميخواهند ناديده بگيرند و بر اين باورند که روايات گستردهاي که در کنار مهر و عطوفت امام(ع) از خشونت و خشم و انتقامگيري و کشت و کشتار سخن ميگويد ضعيف و مجعول است، از نظر ما کاملاً مردود است.
ما تا اين اندازه ميپذيريم که نبايد تنها قهر حضرت را بازگو کرد، بلکه بايد هم از مهر و هم از قهر گفت که هر کدام در موردش زيبنده است؛ درباره خداوند در دعاي افتتاح آمده است:
«و اشهد انک ارحم الراحمين في موضع العفو و الرحمه و اشدّ المعاقبين في موضع النکال و النقمه؛
گواهي ميدهم که تو از همه در جاي عفو و رحمت مهربانتري و در جاي عذاب و نقمت از همه سختتر عذاب ميکني.»
دربارهِ حجت او هم که مظهر اسماء و صفات الهي است، همين گونه است، ولي يادآور ميشويم که مهر حضرت با کساني است که شايستهِ مهرند و قهر و خشم و درگيري حضرت با کساني است که با وي درگير ميشوند و ميجنگند.
بنابراين، نفي چهرهِ قهر در جايگاه ويژهِ خودش کاملاً باطل است و هيچ توجيه صحيحي ندارد.
در بسياري از روايات که چهرهِ قهر حضرت ترسيم شده است، ميبينيد که حضرت با کساني ميجنگد که با او ميجنگند؛ «فيقتل المقاتله» [14] او با کساني که جنگ با او را شروع کردهاند، ميجنگد.
گفتني است المقاتله جمع مقاتل و به معناي کساني است که شروع به جنگ ميکنند و ميجنگند.
در روايت ديگري آمده است:
«... فتقاتلونه فيقاتلکم فيقتلکم؛ [15] .
شما با او ميجنگيد پس او با شما ميجنگد و شما را ميکشد».
در روايت ديگري آمده است:
«ثلاثه عشر مدينه و طائفه يحارب القائم اهلها و يحاربونه...؛ [16] .
سيزده شهر و طائفهاند که حضرت قائم(ع) با آنان ميجنگد و آنان نيز با حضرت ميجنگند».
در پايان اين بخش بد نيست به رواياتي اشاره کنيم که ميگويد: امام زمان(ع) پس از ظهور کارش جنگ است و تقاضاي توبه از کسي نميکند و واي بر کسي که بخواهد با حضرت دشمني کند.
بنگريد
«...والقائم يسير بالقتل بذلک امر في الکتاب الّذي معه ان يسير بالقتل و لا يستيتب احداً و ويل لمن ناواه...
حضرت قائم(ع) سيرهاش جنگ است و مأموريت او در کتابي که به همراه خويش دارد همين است. او از کسي تقاضاي توبه نميکند و واي بر هر کسي که با او دشمني کند.» [17] .
گفتني است رواياتيکه بر شدّت و صلابت بر خورد امام(ع) دلالت دارد و سختگيري او را در برخورد با دشمنان بازگو ميکند، همه گواه اين حقيقت است که پس از دست به شمشير بردن ديگر از کسي توبه پذيرفته نيست واساساً آنان که در چنين حالي ايمان ميآورند، ايمانشان از ترس عذابِ حاضر است و اين پذيرفته نيست.
بررسي حدود پنجاه روايت در ارتباط با قهر حضرت را به آينده ميسپاريم. مطمئناً قهر حضرت در جايگاه خود چون مهر او در جايگاهش حکيمانه است. در اين باره به گستردگي در مقالهاي جداگانه بايد سخن گفت و روايات جنگ و کشتار در زمان ظهور را بررسي کرد و از آنها دفاع نمود.
پاورقي
[1] بحارالانوار، ج 51، ص 51، ح 25.
[2] تفسير الميزان، ج 7، ص 391.
[3] بحارالانوار، ج 52، ص 338، ح 81.
[4] انعام، 158.
[5] يونس، 96 - 98.
[6] سجده،28 - 30.
[7] غافر، 83 - 85.
[8] تفسير نورالثقلين، ج 1، ذيل آيهِ 158.
[9] نورالثقلين،ج 1، ص 780 تا 782.
[10] بحارالانوار، ج 50، ص 172.
[11] نورالثقلين، ج 4، ص 537.
[12] کافي، ج 7، ص238، ح 2.
[13] بحارالانوار، ج 93، ص 103.
[14] بحارالانوار، ج 52، ص 308، ح 83.
[15] بحارالانوار، ج 52، ص 375، ج 174.
[16] بحارالانوار، ج 52، ص 362، ح 136.
[17] بحارالانوار، ج 52، ص 353، ح 109.