تطبيق نشانه هاي ظهور
در اين جا به منظور آشنايي با برخي از تطبيق ها يا آن چه که امکان تطبيق بر نشانه هاي ظهور را دارد، مواردي را از منابع کهن و متأخر روايي بيان مي کنيم. البته اين مطلب روشن است که تطبيق نشانه ها بر افراد يا رويدادهاي تاريخي، دليل آن نيست که اين ها همان حوادث پيش از ظهور باشند يا احاديث براي آنان جعل شده باشد.
مورد اول: يکي از نشانه هايي که براي برپايي قيامت و گاه ظهور مهدي(ع) بيان مي شود، «طلوع خورشيد از سمت مغرب» است. در منابع اهل سنت اين موضوع نشانه اي براي برپايي قيامت ذکر شده [1] و کتب شيعه به ندرت از آن سخن گفته اند. شيخ طوسي در يک روايت که امور حتمي را بر شمرده است، «سفياني، نداء، طلوع خورشيد از مغرب، اختلاف بني فلان و خروج قائم» را ذکر مي کند. [2] قاضي نعمان که گرايش اسماعيلي او روشن است - اگر او را اسماعيلي مذهب ندانيم - از پيامبر روايت مي کند که «در راس سيصد سال از هجرت ِ من خورشيد از مغرب طلوع خواهد کرد.» سپس مي گويد: «مراد از آن مهدي فاطمي است که در سال 297 ظهور کرد.» [3] وي نمونه هاي ديگري از نشانه ها را بر فاطميان و مهدي آنان تطبيق کرده است. [4] .
مورد دوم؛ برخي معتقدند نفس زکيه - که کشته شدن او يکي از نشانه هاي ظهور است - همان محمدبن عبدالله بن حسن مثني است که در ابتداي حکومت عباسيان قيام کرد و در مدينه به شهادت رسيد. از جمله مرحوم صدر بر اين نظريه پافشاري و دلايلي را ذکر کرده است که به نظر مي رسد در اثبات اين مطلب کافي نيست. [5] .
يکي از معاصران نيز احتمال داده است نفس زکيه بر شهيد آيت الله صدر تطبيق شود، [6] ولي به نظر مي رسد اين نشانه از نمونه هايي است که زيديه از آن سوء استفاده و بر محمدبن عبدالله تطبيق کرده اند؛ چون وي در آن زمان به نفس زکيه شهرت داشت. [7] .
مورد سوم، تطبيق هاي علامه مجلسي در بحارالانوار است. وي ضمن بيان روايت هاي نشانه هاي ظهور، آن ها را توضيح داده و گاه تطبيق کرده است. براي مثال: در روايتي از عمار ياسر چنين نقل شده است:
«يأتي هلاک ملکهم من حيث بدا؛
نابودي حکومت آنان از جايي که آغاز شده، خواهد بود.»
گويا مرحوم مجلسي ضمير «ملکهم» را به عباسيان برگردانده که مي فرمايد: «من حيث بدا» يعني از سوي خراسان؛ چون هلاکو از آن جا وارد شد، همان گونه که شروع حکومتشان از خراسان و به دست ابومسلم بود. [8] (البته در روايت به عباسيان تصريح نشده است.) يا در جاي ديگري از غيبت نعماني روايتي آورده که در آن آمده است:
«اذا قام القائم بخراسان... و قام منّا قائم ٌبجيلان... و قتل الکبش...»
سپس مي گويد:
«قيام کننده در خراسان، هلاکو خان يا چنگيز خان است و قيام کننده در گيلان، شاه اسماعيل و شايد مراد از کبش، شاه عباس اول باشد. [9] هم چنين در جاي ديگر، روايتي را بر دولت صفويه تطبيق کرده و مي گويد: بعيد نيست ]که اين حکومت[ متصل به دولت قائم شود.» [10] .
امروزه موضوع تطبيق نشانه هاي ظهور بر افراد و گروه ها رواج بيشتري يافته است.
مورد چهارم، سيد بن طاوس در کتاب ملاحم خود به نقل از کتاب الفتن سليلي خطبه اي از اميرمؤمنان آورده که در آن به سفياني اشاره دارد. اين خطبه که سند آن ذکر نشده، چنين است:
«فقال(ع) بعد التحميد العظيم و الثناء علي الرسول الکريم، سلوني سلوني في العشر الاواخر من شهر رمضان قبل ان تفقدوني ثم ذکر الحوادث بعده و قتل الحسين صلوات الله عليه و قتل زيد بن علي رضوان الله عليه و احراقه و تذريته في الرياح ثم بکي(ع) و ذکر زوال ملک بني اميه و ملک بني العباس ثم ذکر ما يحدث بعدهم من الفتن و قال اولها السفياني و آخرها السفياني فقيل له و ما السفياني و السفياني؟ فقال السفياني صاحب هجر والسفياني صاحب الشام و ذکر السليلي ان السفياني الاول ابوطاهر سليمان بن الحسن القرمطي ثم ذکر ملوک بني العباس» [11] .
گويا سليلي از کلمه «هجر» چنين استنباط کرده که سفياني، همان ابوطاهر قرمطي است؛ چون وي اهل «هجر» بود که در منابع تاريخي گاه با نام «هجري» ياد مي شود، ولي نه تنها دليلي بر اين تطبيق وجود ندارد، بلکه اصل روايت هم جاي بحث و تأمل دارد؛ چون گذشته از نداشتن سند، بر خلاف ديگر اخبار، سفياني متعدد دانسته شده است. گرچه در روايت هاي معدود ديگري اين مطلب وجود دارد [12] ولي آنها هم از نظر سند و متن قابل پذيرش نيست؛ زيرا سند هيچ کدام به معصوم نمي رسد و متن آن ها نيز بر خلاف مجموع حديث هاي مربوط به سفياني است. اکنون به مناسبت بحث از سفياني و به دليل اهميت، شهرت و کثرت روايت هاي آن، به نکته هايي دربارهِ اين نشانه مي پردازيم.
1. در ميان نشانه هاي ظهور، سفياني بيش ترين روايت را دارد و در حديث هاي شيعه به عنوان يکي از نشانه هاي حتمي ياد مي شود، ولي در کتاب هاي اهل سنت، تعارض و تناقض جدي ميان اين اخبار وجود دارد که برخي از آن ها به منابع شيعه هم راه يافته است. از جملهِ اين تناقض ها، موضوع نام و نسب سفياني است. در کمال الدين به نقل از اميرمؤمنان (ع)، نام او عثمان بن عنبسه ذکر شده [13] و در منابع اهل سنت نام او را عبدالله بن يزيد [14] ، معاويه بن عتبه يا حرب بن عنبسه [15] دانسته اند. هم چنين دربارهِ مدت حکومت او روايت هاي بسياري نقل شده است. [16] در برخي روايت ها هم سفياني مورد ستايش قرار گرفته است. [17] .
2. در بسياري از احاديث سفياني، سخن از بني عباس و گاه بني اميه و بني مروان به ميان آمده است [18] پرسش اين است که آيا اين گروه ها با همين نام، بار ديگر در آخرالزمان به حکومت خواهند رسيد؟! يا اين روايت ها با توجه به فضاي آن زمان نقل شده است؟
3. برخي سفياني را فرد خاصي نمي دانند، بلکه احتمال مي دهند او سمبل انحرافاتي است که در آخرالزمان به وجود ميآيد و يا از آن جا که ابوسفيان دشمن اصلي پيامبر اکرم بود، دشمن اصلي مهدي(ع) را هم سفياني نام گذاشته اند. [19] .
4. در طول تاريخ اسلام افراد بسياري با نام سفياني ظهور کرده اند. نخستين آن ها ابومحمد سفياني است که يک بار در پايان حکومت بني اميه و بار ديگر در ابتداي حکومت بني عباس در شام قيام کرد. [20] گفته اند وي سرانجام به سوي مدينه گريخت و مدتي در اطراف آن مخفي! و سپس به دست والي عباسيان کشته شد. [21] .
دومين سفياني در سال 195 و هنگام اختلاف امين و مأمون عباسي در شام ظهور کرد. [22] در منابع اهل سنت خبرهايي مبني بر پيش گويي ظهور اين سفياني در همين سال وجود دارد. [23] علاوه بر اين دو نفر سفياني هاي ديگري در تاريخ ظهور کرده اند. [24] گويا به دليل همين ادعاهاست که برخي نويسندگان اهل سنت اصل حديث هاي سفياني را جعلي دانسته و معتقدند: امويان آن را در برابر حديث هاي مهدي ساختند تا مردم را به برگشت سلطنت بني اميه و آل ابي سفيان اميدوار کنند. [25] گرچه اين سخن در منابع قديمي نيز نقل شده و خالد بن يزيد بن معاويه جاعل حديث هاي سفياني دانسته شده است، [26] ولي «به صرف احتمال و وجود يک مدعي باطل نمي شود حکم به مجعوليت و بطلان کرد، بلکه بايد چنين گفت: چون حديث سفياني در بين مردم شايع بود و مردم در انتظارش بودند، بعضي ها از اين موضوع سوء استفاده و خروج مي کردند و مي گفتند که ما همان سفياني منتظر هستيم.» [27] .
خلاصهِ مطلب اين که با توجه به کثرت روايت هاي علايم، به نظر مي رسد از زمان رسول خدا (ص) اجمالا ً پيش گويي هايي دربارهِ حوادث آينده و ظهور مهدي(ع) بيان شده است، ولي اين خبرها در طول چند صدسال، دچار تحريف و با انگيزه هاي گوناگون مطالبي بر آن ها افزوده شد. به گونه اي که پيش گويي دربارهِ ملاحم و فتن و نشانه هاي ظهور مهدي(ع) و حتي نشانه هاي برپايي قيامت خلط شده است. موضوع هايي مانند: پرچم هاي سياه، اختلاف بني اميه يا بني عباس و ظهور خراساني - که با آن همه شهرت تنها چند روايت ضعيف دربارهِ آن وجود دارد [28] - نمونه هايي است که هيچ ارتباطي به ظهور ندارد. چنان که دربارهِ نشانه هاي حتمي هم نمي توان با اعتماد کامل به همه احاديث آن نگريست. بنابراين لازم است موضوع نشانه هاي ظهور به جاي آن که پيوسته به افراد و گروه ها و حادثه ها تطبيق شود، مورد نقد و بررسي دقيق قرار گيرد و ضمن پذيرش اجمالي آن از رواج بي رويهِ آن ها به ويژه آن چه در منابع اهل سنت مانند الفتن ابن حماد وجود دارد پرهيز شود.
پاورقي
[1] صحيح مسلم، ج 2، صص 667 و 690؛ همچنين نک: الملاحم، ابن منادي، ص 343؛ الفتن، ص 230.
[2] الغيبه، طوسي، ص 435.
[3] شرح الاخبار، ج 3، صص 418 و 419؛ همچنين نک: الملاحم، ابن منادي، ص 343؛ الفتن، ص 230.
[4] همان، ص 359 - 368.
[5] تاريخ الغيبه الکبري، ص 608.
[6] عصر الظهور، ص 165.
[7] مقاتل الطالبين، صص 207 و 210 - 213.
[8] بحار، ج 52، ص 208.
[9] همان، ج 52، ص 236.
[10] همان، ج 52، ص 243.
[11] التشريف بالمنن، ص 271.
[12] ملاحم، ابن المنادي، ص 185؛ الفتن، صص 153، 230؛ التشريف بالمنن،ص114.
[13] کمال الدين، ح 9، باب علائم، ص 679.
[14] الفتن، ح 773، ص 189.
[15] عقدالدرر، صص 80 و 91.
[16] براي نمونه مقايسه کنيد: الغيبه نعماني، صص 310، 316 و الغيبه طوسي، ص 449 و الفتن، صص 188 و 467.
[17] عقدالدرر، ص 91؛ التشريف بالمتن، ص 141.
[18] نک: الفتن، ص 210 به بعد؛ الغيبه نعماني، صص 270، 315؛ التشريف بالمنن، ص 67.
[19] تاريخ الغيبه الکبري، ص 647؛ چشم به راه مهدي، ص (مقالهِ بررسي نشانه هاي ظهور).
[20] انساب الاشراف، ج 9، ص 222 و ج 4، ص 223؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 289؛ تاريخ الطبري، ج 7، ص 444.
[21] تاريخ الطبري، ج 7، ص 445؛ انساب الاشراف، ج 5، ص 394.
[22] تاريخ الطبري، ج 8، ص 415؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 43، ص 24؛ سير اعلام النبلاء، ج 9، ص 284.
[23] تاريخ مدينه دمشق، ج 14؛ ص 8 و ح 37، ص 199؛ سير اعلام النبلاء، ج 9، ص 285: «الوليد بن مسلم غير مره يقول لو لم يبق من سنه 195 الا ّ يومٌ لخرج السفياني.» وليد بن مسلم راوي بسياري از اخبار ملاحم و فتن است که نعيم بن حماد در کتاب الفتن فراوان از او روايت کرده است.
[24] نک: تاريخ الطبري، ج 10، ص 135 و ج 9، ص 118.
[25] ضحي الاسلام، ج 3، ص 238.
[26] نسب قريش، ص 129؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 43، ص 39 و ج 16، ص 33.
[27] دادگستر جهان، ص 222.
[28] آن چه دربارهِ خراساني در منابع معتبر حديثي يافت مي شود، از آن جمله روايتي است در کتاب الغيبه نعماني (ص 264) که به نقل از امام باقر(ع) مي گويد: خروج سفياني و يماني و خراساني در يک سال در يک ماه و در يک روز اتفاق مي افتد. در سند اين روايت افرادي مجهول، مهمل و واقفي مذهب قرار دارند که وجود حسن بن علي بن ابي حمزه در آن براي ضعف روايت کافي است. بخشي از همين روايت در (ص 267) اين کتاب هم آمده که در سند آن هم حسن وجود دارد. اين روايت پيش از اين، ذيل عنوان «زمينه هاي جعل در موضوع مهدويت» مورد بررسي قرار گرفت. دومين روايت خراساني را هم نعماني در (باب 16) کتاب الغيبه حديث ششم آورده است که خراساني به جاي يکي از نشانه هاي حتمي پنج گانه ذکر شده است، ولي سند آن هم به دليل آمدن نام محمدبن حسان رازي، علي بن ابي حمزه واقفي و محمد بن علي کوفي (ضعيف جداً فاسد الاعتقاد: رجال النجاشي، ج 2، ص 216) ضعيف است.